چکیده
امام مهدی(عج)تمام کنندۀ هدف انبیا، و دوران ظهور آن حضرت، دوران تحقق غایت خلقت است؛ از اینرو در قرآن از ایشان به صورتهای گوناگون یاد شده است. خداوند متعال در قرآن گاه به شکل مستقیم از آیندۀ حیات بشر بر زمین که مقارن با دوران ظهور امام مهدی(عج)است، سخن میگوید؛ گاه با تمثیل به پدیدههایی در طبیعت، جایگاه امام مهدی(عج)را تبیین مینماید و گاه ضمن بیان سرگذشت پیامبران الهی و اقوام پیشین، دربارۀ امام مهدی(عج)و دوران ایشان پیامهایی به انسان گوشزد میکند. به دلایل فراوان قرآنی و روایی، بسیاری از حقایق مهدوی در آیات قصص قرآن طرح شده و شباهتهای بسیاری میان امام مهدی(عج)و پیامبران الهی وجود دارد که در این پژوهش به هشت مورد از این دلایل اشاره شده است. آنگاه با تدبّر در آیات قصص، شباهتهایی میان امام مهدی(عج)و پیامبران الهی استنباط شده که پنهانی بودن ولادت، طول عمر، غیبت، فتنهها و ابتلائات در آستانۀ ظهور، جدا شدن بدان از نیکان دوران، عذاب بدان دوران، نجات نیکان دوران و تشکیل جامعۀ صالحان از این دست است.
واژگان کلیدی
امام مهدی(عج)، غیبت، پنهانی بودن ولادت، طول عمر، بشارت و وعدۀ ظهور، خلافت، استخلاف.
مقدمه
خداوند حکیم، انسان و جهان را برای غایتی آفریده و در قرآن کسانی را که آفرینش جهان را بیهوده میدانند، مذمّت میفرماید (ص: 27). همچنین غایت را در آیاتی چند تبیین فرموده (ذاریات: 56؛ بقره:30؛ ملک: 3 و ...) و با تأکید بر صفت عزّت و شکستناپذیری خود، تحقّق این هدف را وعده میدهد (نور: 55؛ مائده: 54).
دوران ظهور امام مهدی(عج)، زمان تحقّق وعدۀ الهی در زمین و رسیدن بشر به غایتی است که برای آن آفریده شده است. از این رو در قرآن، برای جهان آیندۀ روشنی ترسیم شده که با ظهور امام مهدی(عج)مقارن است. اگرچه همچون سایر امامان(ع) بر نام ایشان تصریح نشده، اما ویژگیهای شخصی امام مهدی(عج)و نقش آن حضرت در رویدادهای دوران ظهور و آیندۀ جهان به صورتهای گوناگون و در آیات بسیاری بیان شده است. با این حال برخی اندیشمندان شیعه بر این باورند که در قرآن مجید گفتار صریحی دربارۀ آخر الزمان نیست و این اصطلاحی است که در احادیث و مولّفات مسلمانان به چشم میخورد (مجتهد شبستری، 1367). از سوی دیگر، تألیفاتی که در سالهای گذشته از سوی دانشمندان در این زمینه صورت گرفته است، همچون المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة از سید هاشم بحرانی، یا جلد هشتم معجم احادیث الامام المهدی از شیخ علی کورانی که به ارائۀ آیات مفسّره دربارۀ امام مهدی(عج)پرداخته است؛ یا جلد سوم فرجامشناسی حیات انسان از غلامحسین تاجرینسب، از جمعآوری و حداکثر دستهبندی آیات مورد اشارۀ روایات فراتر نرفته است، در حالی که با توجه به اهمّیّت اندیشۀ مهدویت به عنوان اصلی اعتقادی و جایگاه آیندهپژوهی در برنامهریزیهای خرد و کلان، فردی و اجتماعی، آنچه اکنون ضرورت دارد، اجتهاد تفسیری و توسعۀ درک و برداشت از مفاهیم آیات قرآن دربارۀ امام مهدی(عج)و آیندۀ جهان است.
در سالهای اخیر از سوی دانشمندانی چون شیخ محمد سند در الامام المهدی و الظواهر القرآنیة و عالم سبیط النیلی در الطور المهدوی چنین اجتهادی صورت گرفته است. در اثر نخست، سیرۀ امام مهدی(عج)مانند پنهان بودن ولادت و عمر طولانی و غیبتشان، با تکیه بر شباهت و تداوم سنّت الهی دربارۀ مردم و هادیان، به داستان رسولان در قرآن عرضه و بر حقانیت آن استدلال شده و در اثر دوم، با تکیه بر سنّت الهی استخلاف در تاریخ، تصویر دوران ظهور امام مهدی(عج)به عنوان حلقۀ نهایی چرخۀ استخلاف در قرآن ترسیم شده است. در این پژوهش ضمن استفاده از تلاش ارزندۀ این دو دانشمند، با نگاهی جامع به داستان پیامبران الهی در قرآن، از منظر مورد تأکید آیات و روایات، به برخی شباهتهای امام مهدی(عج)با پیامبران الهی اشاره میشود و درمییابیم آنچه در سیرۀ امام مهدی(عج)موجب شده برخی دانشمندان مسلمان آن را اسطوره و افسانه بخوانند، میان پیامبران پیشین نیز دیده شده است و از سوی دیگر، با شناخت برخی شباهتهای دوران امام مهدی(عج)با دوران پیامبران پیشین، گامی در جهت آیندهپژوهی برداشته میشود.
با بررسی مجموعه آیاتی که دربارۀ امام مهدی(عج)پیام دارند، در تألیفاتی چون المحجّه سید هاشم بحرانی، میتوان دید که این آیات در سه دسته قابل بررسی هستند:
یکم. آیاتی که به طور مستقیم از آیندۀ روشن جهان در پایان حیات بشر در زمین سخن میگوید، مانندآیاتی از قرآن که نوید پیروزی جبهۀ خدا و رسولان (مجادله: 21) و صالحان (نور: 55) را میدهند و از تحقق دین خدا (فتح: 28؛ توبه: 23؛ صف: 9) و ظهور تامّ نور خدا بر زمین (توبه: 32؛ صف: 8؛ زمر: 69) و پاک شدن زمین از لوث شرک و عبودیت حقیقی و همگانی پرورردگار (نور: 55) و گشوده شدن درهای برکات آسمان (اعراف: 96) سخن میگویند. روایات ذیل این آیات نیز مویّد این مطلب است که این آیات دربارۀ دوران امام مهدی(عج)سخن میگویند (سیوطی، 1404: ج3، 231، ج2، 241، ج6، 58)؛ زیرا روایات فریقین دوران امام مهدی(عج)را دوران شکوفایی عقل بشر (صافی گلپایگانی، 1430: 3، 169)، پیروزی دین حق و پیروزی آن بر همۀ ادیان (همو: 136)، آبادانی زمین (همو: 138 - 168)، ریزش برکات آسمانی و زمینی بر بندگان (همو: 141)، استقرار کامل عدالت (همو: 155) و نزول عیسی بن مریم دانستهاند (همو: 158).
دوم. آیاتی که با تمثیل به پدیدههایی در طبیعت به ویژگیهای امام مهدی(عج)و دوران ایشان اشاره میکنند؛ مانند اینکه «النهار» در سورۀ شمس، مثالی برای امام مهدی(عج)و تأثیر آن حضرت بر عالم انسانی معرّفی شده است (بحرانی، 1416: ج5، 677)؛ یعنی همانگونه که روز، تاریکی شب را در عالم طبیعت نابود میکند، با ظهور امام مهدی(عج)نیز تاریکی ظلم و شرک در جهان انسانی نابود میشود و زمین به نور حق و عدالت روشن میشود. یا اینکه در سورۀ ملک علم امام به آب گوارا، «ماء معین» تشبیه شده (کلینی، 1362: ج1، 340) که تشنگی جان انسان را فرومینشاند؛ زیرا علم امام نیز تشنگی روح انسان را برطرف میسازد.
سوم. آیات قصص قرآن که به طور ضمنی به ویژگیهای امام مهدی(عج)و دوران ایشان اشاره دارند؛ مانند آیۀ «پیشوا گردانیدن مستضعفان» (قصص: 5) که ضمن بیان داستان موسی(ع) و فرعون آمده است و به سنّت پایدار الهی اشاره دارد که اوج ظهور آن بنا بر روایات فریقین (کورانی، 1386: ج7، 453) در دوران امام مهدی(عج)است.
بنابر دلایل فراوان قرآنی و روایی، بسیاری از پیامهای قرآن دربارۀ امام مهدی(عج)و دوران ظهور در داستان پیامبران الهی بیان شده و شباهتهای بسیاری میان سیرۀ انبیا با امام مهدی(عج)وجود دارد. هشت دلیل زیر از جملۀ این دلایل است:
1. خداوند متعال سنّتهای پایداری دارد که در همۀ دورهها و میان مردم جاری میگرداند. این سنّتها تغییر و تبدیل نمیپذیرند (اسراء: 77؛ فاطر: 43). یکی از این سنّتهای الهی، استخلاف است (مکارم، 1374: ج16، 15) که جامع بوده چندین سنّت دیگر را دربر دارد. استخلاف یعنی حیات بخشیدن به انسانها در زمین به منظور رسیدن به مقام خلافت پروردگار و بهرهمند ساختن آنان از هدایت فطری (حجر: 29)، آنگاه آزمودن آنها با ابتلائات گوناگون تا به شایستگی برای این مقام نایل گردند (یونس: 14 و 73؛ انعام: 165) و هدایت بیشتر انسانها توسط فرستادگان الهی و فرصت دادن به آنها تا در ابتلائات در صورت انتخاب راه درست، صلاح خود را آشکار سازند و در صورت انتخاب نادرست از گروه صالحان خارج و به ناپاکان بپیوندند و کینه و ضغن درون (محمد: 29) خود را آشکار سازند (آل عمران: 178- 179، 154، 141). پس از سنت ابتلا، سنت عذاب ناپاکان (یونس: 102) و نجات پاکان و صالحان (یونس: 103) جاری میگردد. بدینگونه، حلقۀ نخست این چرخه پایان مییابد و با آزمون و ابتلای نجاتیافتگان و فرزندان آنان حلقۀ بعد آغاز میگردد (طباطبایی، 1417: ج15، 151) و این چرخۀ غربالگری به حرکت خود در طول تاریخ ادامه میدهد تا در آخرین حلقه و در دوران امام مهدی(عج)صفوه و برگزیدۀ آدمیان در طول تاریخ پدید آیند و هدف خلافت الهی در زمین را محقق سازند (نور: 55؛ همو: 156). مطالعه و تفکّر در آیات قصص قرآن ما را به شناخت سنت استخلاف و چگونگی اجرای آن در دوران امام مهدی(عج)میرساند.
2. سرگذشت پیشینیان را مثال و نمونهای برای آیندگان برشمرده است (ابراهیم: 45؛
نور: 34):
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ؛ (زخرف: 56)
و آنان را پیشینه و مثلى براى آیندگان کردیم.
و از آنان خواسته در این مثلها و نمونهها بیندیشند و تنها دانایان را شایستۀ چنین اندیشیدنی دانسته است (عنکبوت: 43؛ حشر: 21) و میفرماید در قرآن آمده برای هر چیزی مثل و نمونهای آمده (روم: 58) که تنها ستیزهجویان (کهف: 54) و حقیقتپوشان (اسراء: 89) از آن متذکّر نمیشوند(زمر: 27).
بنابراین میتوان دریافت که بیتردید خداوند در قرآن برای مهدویت _ که از اعتقادات مسلّم اسلام به شمار میرود (صافی گلپایگانی، 1400: 15) _ مثلهایی آورده است تا با تعقل در آنها نسبت به مهدویت بصیرت یابیم و از جمله این مثلها، مثل داستان گذشتگان است که به صراحت آن را نمونهای برای آیندگان میخواند (زخرف: 56).
3. داستان گذشتگان را نشانهای برای آیندگان و جویندگان حقیقت معرفی کرده است (یوسف: 7) و در سورۀ شعراء پس از بیان سرگذشت هفت قوم، هفتبار در فرازی مشترک بر نشانه بودن سرگذشت آنان تأکید شده (شعراء: 8 و 9) و از آنان خواسته با نگریستن در این آیات _ که جزئیات هر چیزی در آن بیان شده (یوسف: 111) _ نسبت به مسائل پیش روی خود فهم یابند؛ زیرا بنابر مفادّ آیۀ پنجم سورۀ ابراهیم، رسولان به وسیلۀ آیات، ایّام الله را به مردم خاطرنشان میکردند و این ایّام در آینده واقع خواهند شد (نیلی، 1430: 333). از جمله ایامالله، همان روزهایی است که ظرف وقوع رویدادهایی بزرگ در میان امتهای پیشین (مکارم، 1374: ج10، 272 ) بنابر سنت استخلاف در دنیا بوده است؛ یعنی روز جدایی کامل بدان از نیکان، عذاب بدان و نجات نیکان. امّت پیامبر خاتم نیز نسبت به روزی که ظرف چنین رویدادی در دنیاست، انذار شدهاند (طباطبایی، 1417: ج10، 156؛ شاذلی، 1412: ج4، 1859)؛ اگرچه زمان وقوع آن به تأخیر افتاده است (هود: 8) و این یوم الله موعود که وقوع آن به تأخیر افتاده، همان روز ظهور امام مهدی(عج)است (بحرانی، 1416: ج3، 82؛ آلوسی، 1415: ج6، 215). پس یومالله امتهای پیشین آیت و نشانهای برای یومالله ظهور قائم(عج)است. روایات نیز روز ظهور امام مهدی(عج)را یکی از مصادیق سهگانۀ ایامالله میخوانند (بحرانی، 1416: ج5، 28).
4. بنابر فرمایش خداوند، مطالعۀ داستان گذشتگان باید مایۀ عبرت و بصیرت بندگان گردد (یوسف: 111). بنابراین داستانهای قرآن که همۀ مسائل را به تفصیل در خود دارد، حتماً دارای نکاتی ارزشمند دربارۀ امام مهدی(عج)و دوران ظهور است؛ زیرا اندیشۀ مهدویت از اصول اساسی اعتقادات مسلمانان است و بنا بر راهنمایی آیات فوق برای فهم و کشف این نکات باید در این آیات بیندیشیم؛ زیرا عبرت یعنی عبور از صحنهای به صحنۀ دیگر که معادل و موازی و همانند آن است. عبرت از قصص انبیا(ع) که خداوند متعال آن را دربر دارندۀ تفصیل هر چیزی شمرده است در حوزۀ مسائل اعتقادی است؛ زیرا مسائل اعتقادی محل نسخ بین شرایع نیست و همواره دین و اعتقاد همۀ پیامبرانْ واحد، و آن اسلام بوده است؛ بنابراین عبرت دربارۀ فروع دین مطرح نمیشود. از اینرو بر اساس آیۀ فوق، از آموزههای قرآن کریم این است که پاسخ پرسشها و شبهات اعتقادی خود را در قصص پیامبران و امتهایشان جستوجو کنیم. اعتقاد به امام مهدی(عج)، طول عمر، غیبت و وقایع عصر ظهور آن حضرت نیز در عصر ما یکی از مسائل اعتقادی به شمار میرود که میدان بحثی گسترده میان فرق اسلامی گردیده است و میتوان با تأمل در سرگذشت پیشینیان در قرآن پرده از بسیاری از مبهمات آن برداشت (سند، 1432: 8).
5. در روایات نیز بر مشابهت روش پیشینیان و پسینیان تأکید شده است (مجلسی، 1362: ج9، 249).
6. همچنین در روایات متعدد، به طور خاص به شباهت سنّتهای جاری الهی میان پیامبران الهی با امام مهدی(عج)اشاره شده است (صدوق، 1395: ج1، 322، ج2، 352).
7. بنابر روایتی معتبر (طباطبایی، 1417: ج8، 325 و 329)، خداوند پیش از دنیا در عالم ذرّ انسانها را به آزمایشی آزمود و سپس از آنان که از دیگران پیشی گرفتند بر سر ایمان به خدا و رسولالله و نصرت مهدی(عج)پیمان گرفت و آنان که نسبت به این پیمان عزم نشان دادند و عزم نسبت به امام مهدی(عج)در آنان ثابت شد، به عنوان رسولان اولواالعزم برگزیده شدند (کلینی، 1362: ج2، 8). در این صورت باید به زندگانی رسولان اولواالعزم از این منظر نگریست و هدف رسالت و مأموریت آنان را زمینهسازی ظهور و یاوری امام مهدی(عج)دانست و از زندگی آنان سیرۀ امام مهدی(عج)را آموخت.
8. خداوند در آیاتی چند از قرآن تأکید میکند که مؤمنان به پیامبران و کتابهای آسمانی و فرشتگان در کنار الله و یومالآخر ایمان آورند و به ایمان اجمالی بسنده نکنند (بقره: 136و 285؛ آل عمران: 84؛ نساء: 136)؛ زیرا سیرۀ آنان آیتی است که باید بدان ایمان داشت. بر اساس تفسیر اهلبیت(ع) ایمان، اذعان و باور قلبی است که اثر آن در عمل پدیدار میشود (مجلسی، 1362: ج66، 64). در واقع ثمرۀ ایمان عمل صالح است؛ پس شایسته است بدانیم اثر وخاصیت و ثمرۀ ایمان به رسولان چیست و خود را بدین وسیله در بهرهمندی از این باور محک بزنیم. با توجه به آنچه دربارۀ آرمان مشترک همۀ پیامبران گفته شد، همۀ آنان در زندگی خود منتظر و زمینهساز ظهور آن آرمان الهی در زمین بودهاند و نگاهشان به آن افق دوخته شده بود و به سوی آن گام برمیداشتند و از تمام قوا و آیاتی که خدا به آنان عنایت کرد در آن جهت بهره میبردند (کلینی، 1362: ج1، 231؛ مجلسی، 1362: ج26، 219، ج13، 5، ج52، 318). مطالعۀ سیرۀ انبیای الهی در قرآن نشان میدهد که همواره دعای آنان الحاق به صالحان بوده و عموماً در اواخر عمرشان نوید استجابت این دعا را دریافت کردهاند (ذوالفقارزاده، 1389: 145 - 160) و صالحان همان کسانی هستند که خداوند آنان را وارثان زمین قرار داده است (انبیاء: 105)؛ یعنی امام مهدی(عج)و یاوران ایشان. پس تنها با ایمانی که بر چنین معرفتی بنا شده میتوان از آنان در مسیر یاوری امام مهدی(عج)الگو گرفت و توفیق انجام عمل صالح یافت. همچنین با در نظر داشتن عقیدۀ مسلّم رجعت، پیروی از رسولان (بحرانی، 1416: ج3، 317) در دوران رجعتها در گرو ایمانی است که پیش از آن در دل ایجاد شده است (قمی، 1367: ج1، 222). از اینرو تأکید خداوند به مؤمنان برای ایمان آوردن به پیامبران و کتابهای آسمانی و فرشتگان در کنار خدا و روز قیامت و پرهیز از بسنده کردن به ایمان اجمالی (طباطبایی، 1417: ج5، 182) برای آن است که آنان را به پیروی از رسولان به عنوان یاوران امام مهدی(عج)موفق سازد. بنابراین، آیات سیرۀ رسولان در قرآن دارای پیامها و درسهای مهدوی است.
اکنون نمونههایی از شباهتهای میان امام مهدی(عج)و پیامبران الهی بیان میشود که با تدبّر در آیات قصص از منظرهای هشتگانۀ فوق به دست آمده است:
مقام خلافت
«خداوند در آغاز داستان آدم(ع) از قرار دادن خلیفه بر زمین خبر میدهد (بقره: 30). بیان مقام خلافت به شکل عام نشان میدهد که خلیفه لزوماً نبی یا رسول یا شخص آدم(ع) نیست (روحانی مشهدی، 1392: 151)، بلکه مفهومی عام برای آغاز تا انتهای آفرینش بشر است. خلافت یعنی مجرای قدرت و تدبیر و ارادۀ حق تعالی شدن (عروسی حویزی، 1415: ج5، 486) و این همان مقام امامت است. از اینرو امامت سنّت پایدار الهی است که رسول یا نبی نیز میتوانند به چنین مقامی نایل شوند؛ همانگونه که ابراهیم(ع) (بقره: 124) و اسحاق و یعقوب (سجده: 24) بدان دست یافتند و خداوند از رسیدن برخی از فرزندان این پیامبران به دلیل داشتن ویژگیهایی چون صبر و یقین و ظالم نبودن، خبر میدهد. بنابراین امامت منصبی است که هم نبی و هم امام میتواند در آن قرار گیرد و امکان ندارد در هیچ دورهای از زمان این جایگاه خالی و غیرفعّال باشد؛ در حالی که رسولان پی در پی و به گونهای فرستاده میشوند که میان آنان زمانهای فترتی وجود دارد (مؤمنون: 44) و بعد از رسول خاتم _ به بیان خود آن حضرت _ رسول و نبی نخواهد آمد (قشیری نیشابوری، 1412: ج7، 120)، ولی 12 خلیفه خواهند بود (کورانی، 1428: ج3، 501). در این صورت خلیفۀ پروردگار در هر زمانی وظایف و شئون خلافت را برعهده دارد.» (سند، 1432: 79)
در آیات قصص قرآن، از استخلاف صالحان در دورههایی از زمان سخن به میان آمده و بنا بر آیۀ استخلاف (نور: 56) و گواهی روایات فریقین، تمکین و غلبۀ کامل خلفا در زمان امام مهدی(عج)واقع خواهد شد (دمشقی، 1419: ج6، 72). بنابراین، داستان آدم(ع) به عنوان نخستین خلیفه و سایر کسانی که در قرآن از خلافت آنان سخن رفته است، نمونه و نشانهای برای این اصل به شمار میرود که همان خلافت امام مهدی(عج)و صالحان در پایان تاریخ است و توجه و تدبر در این آیهها و مثلها ما را با ذیالآیه و ممثّل آشنا میکند.
وعده و بشارت ظهور
خداوند متعال همواره پیش از ظهور هادیان، مصلحان و پیامبران، وعده و بشارت ظهور آنان را داده است. این سنّت الهی دربارۀ هادیان، دربارۀ چندی از آنان به صراحت در قرآن طرح شده و دربارۀ بسیاری دیگر در روایات از چنین وعده و بشارتی سخن رفته است. خداوند وعده و بشارت ظهور آدم(ع) را به عنوان خلیفۀ خود در زمین، در میان فرشتگان مطرح ساخت (بقره: 30). همچنین وعدۀ تمکین و غلبۀ یوسف(ع) (یوسف: 100) نیز در قالب رؤیای او (یوسف: 4) و تعلیم تأویل آن به یعقوب داده شد (یوسف: 5 - 6). بشارت تولد اسماعیل (صافات: 101) و همچنین اسحاق(ع)به عنوان پیامبری از صالحان، و یعقوب (هود: 71) به ابراهیم(ع)داده شد (صافات: 112) و آمدن یحیی را به زکریا(ع)بشارت داد (مریم: 7). همچنین آمدن رسولالله(ص) به عیسی(ع) بشارت داده شد (صف: 6). در روایات نیز از موعود بودن ابراهیم و موسی(ع)سخن گفته شده که سیاق آیات داستان این دو پیامبر چنانکه خواهد آمد، مؤید درستی این مطلب است. بنابراین بشارت آمدن مصلح و منجی به نیکان از جانب هادیان و پیامبران سنّتی الهی است که دربارۀ امام مهدی(عج)نیز جاری شده است؛ زیرا بنابر روایات مسلّم فریقین (اکبرنژاد، 1383: 180) رسول خدا(ص) چنین بشارت دادهاند:
مهدى کسى است که زمین را پر از عدل و داد مىکند همانگونه که پر از ظلم و جور شده باشد، و سوگند به خدایى که مرا به حقّ به پیامبرى برانگیخت اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى کند تا به غایتى که فرزندم مهدى در آن روز ظهور کند و روح الله _ عیسى بن مریم _ فرود آید و پشت سر او نماز خواند و زمین به نورش روشن گردد و حکومتش به شرق و غرب عالم خواهد رسید. (پهلوان، 1380: ج1، 524)بسیاری از ویژگیهای مشابه در سیرۀ پیامبران به سبب همین وعدۀ الهی و انتظار نیکان برای ظهور منجیان است؛ زیرا ظالمان و جباران هر زمان نیز از این وعده ناخشنود بوده و همۀ تلاش و تدبیر خود را برای عدم تحقّق آن به کار میبستند و همین مسئله سبب میگردد خداوند متعال نیز با تدبیری ویژه فرستادگان خود را حفظ کند. مانند آنکه حمل و ولادت آنان پنهانی صورت گیرد و گاه هویتشان پنهان گردد و دورانی را تا آماده شدن شرایط، در غیبت به سر برند و آنگاه ظهور کنند.
پنهانی بودن ولادت
«قرآن کریم در داستان موسی(ع) از تدابیر شدید امنیتی از سوی فرعون برای جلوگیری از زنده ماندن فرزندان پسر بنیاسرائیل حکایت دارد (قصص: 4)؛ زیرا به آنان وعدۀ ظهور منجی از میان بنیاسرائیل داده شده بود. سیاق آیات ابتدای سورۀ قصص نشان میدهد ترس آنان از وقوع این وعده (قصص: 6)، سبب کشتار نوزادان پسر بنیاسرائیل شد. از آنجا که تحقق وعدۀ الهی حتمی است (حج: 47)، در چنین شرایطی که ظالمان در فکر نابودی منجی الهی هستند، خداوند نیز با اجرای تدبیر خود، جان او را حفظ میکند؛ چنانکه مادر موسی(ع) دوران حمل را به طور پنهان سپری نمود و پروردگار به او وحی کرد که چگونه موسی(ع) را از گزند دشمنان حفظ کند (قصص: 7) و با این تدبیر موسی(ع) در دامان دشمن رشد یافت (طه: 39)؛ همانگونه که دولت بنیعباس با همۀ وسعتش در دوران امام هادی و امام عسکری(ع)این دو امام را در شهر سرّ منرأی که شهری نظامی بود زندانی کرد. زندان این دو امام زندان اجتماعی یا سیاسی نبود، بلکه زندان نظامی بود و این مسئله نشانگر ترس شدید آنان از ظهور و ولادت این مصلح موعود است که هزاران حدیث از طرق فریقین دربارۀ او وارد شده بود (کورانی، 1428) و به قدرت نامحدود الهی و علم و تدبیر او مصلح موعود به شکل پنهان تولد یافت و همچون موسی(ع) در دامان دشمن رشد کرد. اما آنان که تنها به قدرتها و اسباب مادّی چشم دارند، ولادت امام را انکار میکنند و قدرت و تسلط نظامی حکومت عباسی بر زندگی این دو امام را مانع تحقق ولادت امام مهدی(عج)میدانند؛ چرا که مفهوم پنهانی بودن ولادت و غیبت امام را که پنهانی بودن هویت ایشان و نه عدم حضور ایشان است را درک نکردهاند.» (سند، 1432: 33)
دلیل بیان تفصیلی داستان پنهانی بودن تولد و رشد و نموّ موسی(ع) در قرآن همین است که مؤمنان با تدبر در آن به حال امام مهدی(عج)آگاه گردند و این مثل و نمونه آنان را به طور آشکار به اصل حقیقتی راهنمایی کند که باید بدان ایمان و اعتقاد داشته باشند.
طول عمر
بنابر روایات، نوح(ع) تا دو هزار و پانصد سال عمر کرد. هشتصد و پنجاه سال پیش از نبوت و نهصد و پنجاه سال به دعوت قوم خود مشغول بود و دویست سال در کشتى کار میکرد تا آن را ساخت و پانصد سال پس از نزول از کشتى و خشکیدن آب، تا شهرها را ساخت و فرزندانش را در آنها جا داد (صدوق، 1400: 512؛ کلینی، 1362: ج8، 284). عمر طولانی نوح(ع) نشانهای است برای عمر طولانی امام مهدی(عج)و شباهت و سنّتی است که خداوند از امام مهدی(عج)در نوح(ع) قرار داده تا حجّت را بر کافران تمام کند و کسی نتواند وجود آن حضرت را به دلیل استبعاد عمر طولانی برای ایشان انکار کند (صدوق، 1395: ج2، 352). در روایات نیز آمده است: در قائم سنّتى از نوح وجود دارد که آن، طول عمر است (همو: ج1، 322). سید بن طاووس در مناظرهاش با برخی از عامه در اینباره میگوید:
اگر مردى حاضر شود و بگوید: من بالاى آب شط بغداد راه میروم، همۀ مردم تعجب نموده و براى دیدن آن اجتماع نمایند، و اگر این کار را ببینند البته بسیار تعجب نمایند، و اگر پیش از پراکنده شدن مردم، مرد دیگرى بیاید و همین ادعا را بنماید، قهراً تعجب مردم از اول کمتر خواهد بود، و بسا که گروهى از حاضران و تماشاچیان متفرق شوند و براى دیدن کار او نمانند، و اگر شخصى ثالثى بیاید و همین ادعا را بنماید، شاید براى مشاهدۀ کار او به غیر از اندکى از مردم نمانند، و آنان هم که بمانند از عمل او چندان تعجب نخواهند کرد، و اگر شخص چهارمى آمده و بگوید: من نیز همین عمل را بهجا مىآورم، چهبسا که هیچکس براى تماشاى او باقى نماند، و بر فرض ماندن از کار او تعجب نکنند؛ زیرا که عمل او بعد از این مشاهدات در نظر آنان امری است عادى و غرابت ندارد.
و مثل مهدى(ع) نیز چنین است؛ زیرا که شما خود روایت نمودهاید که ادریس تا حال در آسمان زنده و موجود است، و خضر از زمان حضرت موسى(ع) یا قبل از آن تا حال زنده است، و عیسى(ع) در آسمان زنده و موجود است و با مهدى(ع) به زمین بازگردد، و این سه نفر از بشرند که عمر ایشان طولانى است، و به سبب وجود ایشان تعجب و استبعادى در طول عمر باقى نماند. پس چرا براى محمد بن عبدالله(ص) تأسى به یکى از ایشان نباشد، که در عترت آن حضرت نیز از جهت طول عمر آیتى از آیات الهى بروز و ظهور نماید. و شما خود در حالات و اوصاف مهدى(ع) روایت نمودهاید که: «أنه یملأ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت جوراً و ظلماً»، یعنى آن حضرت(ع) زمین را پر از عدل و داد نماید بعد از آنکه پر از جور و ظلم شده باشد، و اگر قدرى فکر کنید و کمى تدبر و تأمل نمایید خواهید تصدیق کرد که پر کردن شرق و غرب و نزدیک و دور زمین را از عدل و داد اعجب از طول عمر آن حضرت است، و به کرامات الهى نسبت به اولیای خود نزدیکتر است. و نیز خود شما شهادت میدهید و تصدیق مینمایید که نبىّ معظّم عیسى بن مریم در نماز به آن حضرت اقتدا نماید، و در جنگها مددکار آن حضرت خواهد بود، و این نیز از طول عمرى که شما از آن تعجب نموده و آن را بعید دانید، مهمتر و بزرگتر است. پس در این جهت نیز جماعت حاضرین موافقت نموده و آن را قبول کردند. (ابنطاوس، 1375: 106)
غیبت
مفهوم غیبت به معنای پنهانی بودن هویت فرستادۀ الهی برای تدبیر حفظ جان و فراهم شدن امکان ادای وظیفه و مأموریت در بسیاری از قصص قرآن قابل بازشناسی است. ابراهیم، یوسف، ذوالقرنین، خضر، موسی و عیسی(ع) همگی در دورهای از زندگانی، از قوم خود غایب بودهاند. تدبّر در داستان غیبت هریک از آنان، از حقایق بسیاری دربارۀ غیبت امام مهدی(عج)پرده برمیدارد؛ حقایقی چون مفهوم غیبت، عامل غیبت، محل غیبت، وظیفۀ امام غایب، وظیفۀ منتظران و شرایط ظهور.
غیبت ابراهیم(ع)
در روایات، برای ابراهیم(ع) دو غیبت ذکر شده است (صدوق، 1395: ج1، 138) که آیات قرآن نیز آن را تأیید میکنند؛ یکی در دوران کودکی و دیگری پس از کنارهجویی از مشرکان قومش که در قرآن با واژگان هجرت (عنکبوت: 26) و اعتزال (مریم: 48) از آن یاد شده است. بنابر آیات قرآن، ابراهیم(ع) در دوران کودکی و نوجوانی با ستارهپرستان، ماهپرستان و خورشیدپرستان همراه شد تا با آنان احتجاج کند (انعام: 76 - 80) و این نشان میدهد که نبوت او هنوز آشکار نشده بود و هویت او به عنوان فرستادۀ الهی شناخته نبود؛ زیرا اگر نبوت او آشکار شده بود نمیتوانست همراه آنان اظهار به پرستش کرات آسمانی کند. همان طور که در غیبت موسی و یوسف(ع)خواهیم دید، غیبت به معنای پنهان بودن هویت و شخصیت است. در سرگذشت ابراهیم(ع) نیز کاهنان، به نمرود از آمدن کسی که سلطنت او را تهدید میکند خبر داده بودند، اما هویت او را نمیشناختند. یعنی ابراهیم(ع) در آغاز زندگی خود، از ترس نمرود به شکل پنهان زندگی میکرد. دانشمندان علم حدیث و تاریخ بر این مطلب اجماع دارند و آیات قرآن نیز آن را تأیید میکنند (طباطبایی، 1417: ج7، 208).
ابراهیم(ع) در قرآن نبوتش را با دعوت آزر به خداپرستی و دوری از بتپرستی آغاز میکند و سپس به گفتوگو با قومش میپردازد و آنان را از بتپرستی بازمیدارد. آنگاه ماجرای شکستن بتها و تصمیم نمرود به سوزاندن ابراهیم(ع) و نجات او از آتش، همه در دوران نبوت آشکار ابراهیم(ع) روی میدهد (انبیاء: 51 - 70). اما پس از این ماجرا ابراهیم از قومش برائت جسته و کناره میگیرد و به همراه لوط به سرزمین پربرکت شام (آلوسی، 1415: ج8، 419؛ قمی مشهدی، 1368: ج8، 230) هجرت میکند (انبیاء: 71). این غیبت دوم ابراهیم(ع) است. در این دوران خداوند اسحاق و یعقوب را به او میبخشد (مریم: 48 - 49). غیبتهای دوگانۀ ابراهیم(ع) نشانه و آیتی برای غیبتهای دوگانۀ امام مهدی(عج)است که اولی در آغاز زندگی و دوران کودکی و دومی پس از اعلام مأموریت و برای حفظ جان صورت میگیرد.
غیبت ذوالقرنین(ع)
ذوا القرنین پادشاهی است که در قرآن دربارۀ او و سفرها و کارهایش مطالبی نقل شده است. در روایات، داستان او را مثلی برای امامان و جایگاه الهی آنان دانستهاند (کلینی، 1362: ج1، 268 - 398). در برخی روایات نیز سفرهای او را نمونه و مثلی برای غیبت امام مهدی(عج)برشمردهاند. در روایتی از امام حسن عسکری(ع) آمده است:
مثل او در این امّت مثل خضر و ذوالقرنین است؛ او غیبتى طولانى خواهد داشت که هیچکس در آن نجات نمىیابد، مگر کسى که خداى تعالى او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج موفّق سازد. ... پرسیدم: آن سنّتى که از خضر و ذوالقرنین دارد چیست؟ فرمود: اى احمد، غیبت طولانى. گفتم: اى فرزند رسول خدا، آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا به غایتى که بیشتر معتقدان به او بازگردند و باقى نماند مگر کسى که خداى تعالى عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحى از جانب خود مؤیّد کرده باشد. (صدوق، 1395: ج2، 384)
مفسران دربارۀ اینکه ذیالقرنین که بوده و سفرهای سهگانۀ او در قرآن به کجا بوده و سدّی که او ساخته در کجا قرار داشته، نظریات و احتمالات بسیاری مطرح کردهاند که علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان به بیان این نظریات و نقد آنها پرداخته و روشن کرده که هریک از آنها اشکالات و ناسازگاریهایی با آیات سورۀ کهف در اینباره دارد، اگرچه در این میان یکی از وجوه را به عنوان مناسبترین نظر معرفی میکند (طباطبایی، 1417: ج13، 378- 398). اما عالم سبیط النیلی، از این آیات تفسیری جدید ارائه داده که با آیات و روایات و قرائن علمی سازگار است. بنابر این تفسیر _ که دلایل آن در الطور المهدوی به تفصیل بیان شده است _ سفر ذواالقرنین سفری فضایی، به سیارۀ عطارد و زهره است؛ زیرا: 1. واژۀ عین دربارۀ کرات آسمانی نیز به کار میرود و «عین حمئه» و بنا بر قرائت دیگر «حامیه» به سیارهای پرحرارت اشاره دارد. 2. لفظ «سبب» در همۀ موارد قرآنی برای سفر به فضا به کار میرود. 3. تطابق شرایطی که آیات بدان اشاره دارد با وضعیت این سیارات نسبت به زمین. و دلایل فراوان دیگر که همگی با قرائن و شواهد فراوان علمی و روایی تأیید شده است. سدّ او در قطب شمال در نقطۀ خاصی از میدان مغناطیسی زمین قرار دارد که در قرآن به میان دو صدف تشبیه شده است و به دلیل اختلال مغناطیسی که با این سدّ ساخته شده از قطعات آهن و مس در آن نقطه ایجاد شده، ورود یأجوج و مأجوج که انسانهای فضایی هستند (کلینی، 1362: ج8، 220)، به زمین غیرممکن میگردد (نیلی، 1430: 50 - 55). شکستن این سدّ و هجوم یأجوج و مأجوج نیز از نشانههای ظهور امام و علامت آغاز رجعتهاست (انبیاء: 95 - 97؛ کهف: 98).
از طرفی آیات قرآن و روایات دلالت دارد بر اینکه عوالم متعددند (نیلی، 1430: 25 - 34) و رسالت رسول خاتم(ص) جنبۀ جهانی داشته و در همۀ عوالم اثرگذار بوده است (همو: 36 - 38). همچنین در روایات به سفرهای امام مهدی(عج)به فضا با کاربرد الفاظ قرآنی «یرقی فی اسباب السماوات» اشاره شده است (مجلسی، 1362: ج52، 321). در این صورت، این احتمال تقویت میشود که امام مهدی(عج)در دوران غیبت و دوران ظهور سفرهایی فضایی دارند و مأموریت ایشان نیز چون رسولالله(ص) مأموریتی جهانی و در همۀ عوالم است؛ زیرا سرگذشت ذیالقرنین مَثَل و نمونهای برای امام مهدی(عج)است.
غیبت یوسف(ع) ) برگرفته از: سند، 1432: فصل الظاهرة الثانیة(
خداوند در آغاز سورۀ یوسف، سرگذشت یوسف و برادارانش را آیتها و نشانههایی
برای جویندگان حقیقت میخواند. در روایات اهلبیت(ع) نیز غیبت یوسف(ع) نشانهای برای غیبت امام مهدی(عج)و داستان یوسف درسی برای منتظران او خوانده شده است (صدوق، 1395: ج1، 144). با تدبّر در آیات این سوره، حقایقی دربارۀ غیبت امام مهدی(عج)کشف میگردد.
بشارت به تمکین و غلبه
سورۀ یوسف، با بیان خواب یوسف(ع) آغاز میشود که به نوعی بشارت به پیروزی و غلبه و قدرت یافتن اوست (یوسف: 4)؛ از اینرو یعقوب(ع) از او میخواهد خواب خود را با برادران در میان نگذارد تا مایۀ حسد، کینهورزی، مکر و کید آنان نشود (یوسف: 5). در واقع یعقوب(ع) بنابر مقام نبوتش به او خبر فتح، غلبه و تمکین در زمین داد؛ بشارتی که برانگیزندۀ حسد و مکرورزی نزدیکان او خواهد بود، چه رسد به دشمنان او که اگر از این وعده باخبر میشدند، تمام نیروی خود را برای جلوگیری از تحقق آن به کار میبستند. آنگاه خداوند از اجتباء یوسف(ع) سخن میگوید (یوسف: 6) و این همان مقام امام مهدی(عج)است که وارد شده خداوند به وسیلۀ او زمین را از عدل و داد پر میکند، پس از آن که از ظلم و ستم پر شده است. در واقع بشارتی که در اینجا به یوسف نبی داده شده، در آنجا به پیامبر خاتم محمد(ص) داده شده که هر قدر زمان به درازا کشد، سرانجام این دین به دست مردی از فرزندان پیامبر(ص) که همان مهدی(عج)است، چیره خواهد شد (صدوق، 1395: ج1، 280؛ سیوطی، 1404: ج6، 58). آیات متعدد در قرآن بر این بشارت و وعده، یعنی غلبه و تمکین و ظهور دین خدا در جهان دلالت دارد (مجادله: 21؛ توبه: 33؛ نور: 55). آن دسته از مفسران که درصدد تفسیری جز این برآمدهاند، به خطا رفتهاند (دژآباد، 1391: 53) و این وعدۀ فراگیر، وعدهای صادق است که در زمان کنونی محقّق نشده (شازلی، 1412: ج6، 3514) و به نصّ روایات معتبر (سیوطی، 1404: ج3، 231؛ کورانی، 1428: ج7، 207) امام مهدی(عج)نیز چون یوسف(ع) برای تحقق این وعدۀ الهی در امت خاتم، اجتباء شده است.
آغاز غیبت در چاه
بنابر آیۀ 15 سورۀ یوسف، غیبت آن حضرت از دل چاه و در پی حسدورزی و توطئۀ برادرانش(یوسف: 9) آغاز میشود؛ غیبت او از خویشان و خاندانش و حتی از پدرش که از انبیای الهی بود و به مقام امامت نایل شده بود (انبیاء: 73). بنابراین غیبت حجتی از حجج الهی نهتنها از عموم مردم، بلکه از خواص آنان، به دلیل خطری جدّی که او را تهدید میکند و برای حفظ و نگاهبانی از او صورت میگیرد. با این غیبت، نه از مقام حجت بودن فرود میآید و نه وعدۀ الهی بر یاری و پیروزی دین به دست او ناکارآمد میگردد. در اینجا نیز شباهتهایی با غیبت امام مهدی(عج)دیده میشود؛ غیبت یوسف در چاه و غیبت امام مهدی(عج)در سرداب غیبت. چه قلمها و زبانهای بیقدری که سرداب غیبت را به استهزا میگیرند، مانند آنکه کسی بپرسد چه ارتباطی میان غیبت یوسف از خانوادهاش و اصلاح در زمین و تمکین او، و میان چاه هست؟ آیا یوسف پس از غیبتش همواره در چاه ماند؟ خیر؛ حسدورزان برای رهایی از یوسف، او را به چاه انداختند و به این دلیل قرآن از آغاز غیبت او در چاه سخن میگوید؛ مانند آنچه دربارۀ امام مهدی(عج)رخ داد. در شهری که خانه پدر و جدّ او در آن قرار داشت، برای خانهها سردابهایی میساختند تا خود را در خنکای آن از گرمای تابستان حفظ کنند. مأموران نظام بنیعباس زمانی که باخبر شدند فرزند امام حسن عسکری _ که همان مهدی است _ در سرداب خانۀ پدر به سر میبرد، سرداب را بستند تا امام را از بین ببرند؛ همانند برادران ظالم یوسف(ع). همانگونه که خداوند نقشه و نیرنگ آنان را از کار انداخت، حیلۀ مأموران نظام عباسی را نیز نابود ساخت، به طوری که کور شدند و بر چشمان آنان پرده افکند تا خروج امام مهدی(عج)را نبینند؛ مانند جدّش رسول الله که بر دیدۀ قریش _ که نقشۀ قتل او را کشیده بودند _ پرده افکند و آن حضرت از میان آنان خارج شد و به مدینه هجرت کرد.
سپس تمکینی که خداوند وعده داده بود، به شکل تدریجی و به تدبیر الهی واقع میگردد تا در برابر نیرنگ حیلهگران بهترین نیرنگها را به کار بندد، که او خیر الماکرین است و اینگونه به تدبیر الهی، مسیر استخلاف صالحان در زمین و ظهور و غلبۀ دین و تحقق امر خداوند، باز میشود:
وَ اللهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون؛ (یوسف: 21)
و خداوند بر کار خویش چیره و تواناست و لیکن بیشتر مردم نمىدانند.
غیبت هویت
زمانی که از غیبت یوسف در چاه سخن میگوید، میفرماید:
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ (یوسف: 15)
پس چون او را بردند و همدل شدند که وى را در نهانگاه چاه نهند [چنین کردند] و ما به او وحى کردیم که [روزى] آنان را از این کارشان آگاه مىکنى، در حالى که آنان درنیابند.
اینجا التفات زیبایی صورت گرفته، از: وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ به یوسف نبی: لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ. گویا غیبتی که از چاه آغاز میشود و از برادران و پدرش نهان خواهد شد، ناپدید شدن در زمین نیست، بلکه این غیبت و نهانی نسبت به احساس و شعور آنان رخ میدهد. غیبت وجودی و حضوری نیست، بلکه غیبت شعوری است؛ یعنی دیگران متوجه او نمیشوند؛غیبت هویت است، غیبت خفا و استتار است. از اینرو با وصف لَا یَشْعُرُونَ از غیبت یوسف سخن میگوید که به غیبت مهدی(عج)شباهت دارد، همچنانکه غیبت موسی(ع) را چنین وصف میکند (قصص: 9). بنابراین مفهوم قرآنی غیبت که در ظواهر آیات مربوط به امام مهدی(عج)تکرار شده، به معنای عدم احساس فرد غایب است، نه عدم وجود او. غیبت اولیای الهی به معنای عدم معرفت ما به هویت آنان است نه دوری آنان از ساحت عالم، و نه دوری آنان از تدبیر امور؛ زیرا آنان حاضرند، ولی ما متوجه هویت آنان نیستیم.
سرگذشت یوسف(ع) نشانۀ آن است که غیبت و خفا با جریان یافتن قضای الهی تا فراهم آمدن شرایط ظهور موعودی که اصلاح در زمین به دست او بشارت داده شده، منافات ندارد.
نقش خلافت الهی در دوران غیبت
پس از بیان اجمالی ایتاء علم و حکمت به یوسف(ع) صحنهای در برابر او قرار میدهد که شایستگی وی برای این مقام را آشکار میسازد؛ مواجهۀ یوسف(ع) با پیشنهاد زلیخا و تسلیم نشدنش در برابر او و پناه بردن به خدا و اشاره به نعمتهای او، یوسف را شایستۀ علم و حکمت لدنّی کرد. آنگاه در داستان زندان و تأویل رؤیای دو زندانی، نشان داد که یوسف(ع) با استفاده از علم و حکمت لدنّی توانست از رویدادهای آینده خبر دهد (یوسف: 36). اینچنین مرحله به مرحله، اسباب و مقدمات ظهور او فراهم شد. در این صورت ولیّ موعود الهی در دوران غیبت، همچون سایر مردم زندگی میکند و حتّی امکان زندانی شدنش نیز هست، با وجود آنکه خداوند متعال وعدۀ پیروزی او را داده است؛ زیرا نهتنها با تدبیر الهی منافات ندارد، بلکه او را وارد جریان پیوستۀ تدبیرهای الهی میسازد تا سرانجام امر الهی محقق شود. این نکات در زندگانی یوسف(ع) نشان میدهد که غیبت و پنهان بودن ولیّالله با وجود او در صحنۀ حیات و درگیری او با جریانهای آن منافات ندارد. از اینرو در سرگذشت یوسف(ع) میبینیم چگونه وقوع رویدادهای پیدرپی شرایط تحقق امر خدا را فراهم میآورد.
عزیز مصر خوابی میبیند و بشر از تأویل رؤیای او درمانده میشود. با این رؤیا خبر از معضلات اقتصادی میرسد که به تدبیر الهی، گریبان بشر را در آن روز خواهد گرفت، به گونهای که در تحلیل این رویداد، درمیماند (یوسف: 44)، آنگاه تنها راه نجات از این بحران را موعود الهی مییابد. برنامهای پانزدهساله از سوی یوسف(ع) ارائه میشود و نشان میدهد که حکومت بشری در مقابل دین و تشریع الهی صلاحیت ندارد و حکومت در تمام عرصههای سیاسی و نظامی و مدیریتی تنها به دست خداوند متعال است (یوسف: 40). در این صورت، توحید در حکومت در کنار توحید در تشریع قرار میگیرد و به تشریع از سوی خداوند متعال نباید بسنده کرد؛ زیرا مقام ربانیت در تدبیر کوتاهی نمیکند. تدبیر تنها از جنبۀ عالم طبیعی و قضا و قدر نیست، بلکه از جنبۀ تشریعی نیز هست و در درجۀ اول حکومت از آن خداست و به وسیلۀ اوامری است که بر اولیای خود نازل میگرداند.
یوسف در استدلال برای امامتش در تدبیر نظام (یوسف: 54 - 56) میگوید: إِنِّی حَفِیظٌ، امانتداری کامل که در حد عصمت است؛ یعنی عصمت عملی در عالیترین درجه، «عَلِیمٌ» و علم یعنی عصمت علمی. همان ویژگیهایی که او را شایستۀ خلافت پروردگار در تدبیر امور بندگان میسازد. از آنجا که ولیّالله و امام بر بشر، خلیفۀ خدا بر زمین، نقش حساسی در تدبیر امور مردم دارد و انجام این نقش نیازمند شناخت هویت او از سوی مردم نیست؛ امر آنان را تدبیر میکند و با آنان بدهبستان دارد و در زندگی مردم و تحولات جامعه اثرگذار است؛ درحالی که او را میبینند و نمیشناسند. مانند برادران یوسف که او را دیدند و او و نظامی را که پایهگذاری کرده بود نشناختند. امام مهدی(عج)نیز این گونه است، با آنکه وظیفۀ خود را ادا میکند و دست بشر را گرفته او را از فرو افتادن در گرسنگی و مرگ و بریده شدن نسل و مشکلات دیگر میرهاند، حضور او را انکار میکنند. اگرچه به سبب خطاهای بشر، گاه جامعۀ بشری در تندباد حوادث نامبارکی چون فساد، قتل و مفاسد نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و خانوادگی قرار میگیرد، ولی آنگاه که خدا بنا بر حکمت خود اذن دهد، امام مهدی(عج)به ادای نقش خلافت الهی در تدبیر امور بشر خواهد پرداخت و او را از هلاکتگاهی که به دست خود ایجاد کرده، نجات خواهد داد و آثار حضور خود را نمایان خواهد ساخت و اهل بصیرت از آثار و نشانههای او عطر ظهورش را استشمام خواهند کرد و به نزدیکی آن پی خواهند برد. مانند اصلاحی که به دست یوسف(ع) در زمان غیبتش صورت گرفت که اصلاحی نسبی و در محدودۀ مصر بود، اما بعد از ظهور وی و شناخته شدنش، دین توحید را در سراسر جوامع بشری حاکم ساخت. بنابراین تا ولیّ الهی در غیبت است، اصلاحات اجتماعی او نیز محدود و نسبی است و در حفظ نظام بشری به شکل محدود میپردازد.
غیبتهای دوگانۀ موسی(ع)
موسی(ع) نیز در فضایی متولد میشود که سران مستکبر جامعه از ترس وقوع وعدۀ پیامبران و تولد منجی بنیاسرائیل، نوزادان پسر را میکشتند و دختران را زنده نگاه میداشتند(قصص: 4). از اینرو به سبب ترس از جان موسی(ع)، بنابر تدبیر الهی به طور پنهان متولد شد و به الهام پروردگار، مادرش او را به نیل انداخت تا در حالی که هویتش پنهان است، در دامان فرعون بزرگ شود و جان او از شر فرعون ایمن گردد (قصص: 7-9). بدینسان غیبت نخست موسی(ع) که همانا عدم شعور و شناخت هویت اوست، آغاز میگردد و خداوند با عبارت وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ (قصص: 9) که در داستان غیبت یوسف نیز آمده بود، بر این مفهوم تأکید میورزد. خداوند متعال، ولیّ خود را از راه اسباب طبیعی در کنار گرفتن مهار قلوب انسانها، از آسیب و گزند دشمنان محافظت میفرماید؛ زیرا مهار قلوب بندگان به دست اوست (انفال: 24). بنابراین با الهام به دل مادر موسی برای انداختن کودکش به دریا و جاری کردن محبّت او در دل آسیه _ همسر فرعون _ (طه: 39) راه را برای پاسداری از جان او و رشد و نموّ طبیعی وی _ در حالی که موسی را نمیشناسند و هویت او را درک نمیکنند _
فراهم میسازد.
این همان معنای درست غیبت و همان سنتی است که دربارۀ امام مهدی(عج)نیز جاری شده است. غیبت امام مهدی(عج)به این معنا نیست که در شرایطی ویژه و اعجازگونه به سر میبرند و از حیطۀ دنیا و قوانین حاکم بر آن خارج شدهاند، بلکه ایشان نیز در میان ما و در این دنیا زندگی میکنند و ما هویت آن حضرت را درک نمیکنیم. همانند یوسف(ع) که او نیز با پیشنهاد یکی از برادران از قتل نجات یافت و به چاه افکنده شد، آنگاه محبتش را بر دل عزیز مصر انداخت تا پیشنهاد فرزندخواندگی وی را مطرح سازد (یوسف: 21). همچنین خداوند متعال دوران غیبت موسی(ع) را همانند یوسف(ع) دوران رشد او و رسیدن به مقام دریافت حکمت لدنّی قرار میدهد (قصص: 14). همین نعمت حکمت لدنّی (قصص: 17) سبب خروج او از کاخ فرعون و قرار گرفتن در صحنۀ درگیری مرد قبطی و مردی از بنیاسرائیل شد (قمی، 1367: ج2، 137). موسی(ع) در این صحنه که از سوی خداوند متعال طراحی شده بود، بر اساس حکمت، میان آن دو داوری کرد و سیلی موسی(ع) به مرد قبطی مرگ او را رقم زد (قصص: 15) و ترس از پیگرد فرعونیان زمینهساز غیبت دوم و پنهانی بیشتر او شد (بحرانی، 1416: ج4، 261) و موسی(ع) به مدین مهاجرت کرد (قصص: 21). آنگاه در مدین با یکی دیگر از اولیای الهی، یعنی شعیب(ع) آشنا میشود و در آنجا به زندگی عادی و تشکیل خانواده میپردازد (قصص: 22 - 28) موسی(ع) نیز مانند امام مهدی(عج)دو غیبت دارد و سرگذشت موسی(ع) نشانۀ آن است که امام مهدی(عج)نیز در دوران غیبت به زندگی عادی خود میپردازند و همچنین در این دوران با شبکۀ اولیای الهی ارتباط دارند.
استخلاف صالحان دوران
چنانکه گفته شد، استخلاف یعنی حیات بخشیدن به انسانها در زمین به منظور رسیدن به مقام خلافت پروردگار و بهرهمند ساختن آنان از هدایت فطری (حجر: 29)، آنگاه آزمودن آنها با ابتلائات گوناگون تا به شایستگی برای این مقام نایل گردند (یونس: 14 و 73؛ انعام: 165) و هدایت بیشتر انسانها توسط فرستادگان الهی و فرصت دادن به آنها تا در ابتلائات در صورت انتخاب راه درست، صلاح خود را آشکار سازند و در صورت انتخاب نادرست از گروه صالحان خارج و به ناپاکان بپیوندند و کینه و ضغن درون (محمد: 29) خود را آشکار سازند (آل عمران: 178- 179و 141 و 154). پس از سنت ابتلا، سنت عذاب ناپاکان (یونس: 102) و نجات پاکان و صالحان (یونس: 103) یعنی شایستگان مقام خلافت جاری میگردد. اینگونه حلقۀ نخست این چرخه پایان مییابد و با آزمون و ابتلای نجاتیافتگان و فرزندان آنان حلقۀ بعد آغاز میگردد (طباطبایی، 1417: ج15، 151) و این چرخۀ غربالگری به حرکت خود در طول تاریخ ادامه میدهد تا در آخرین حلقه و در دوران امام مهدی(عج)صفوه و برگزیدۀ آدمیان در طول تاریخ پدید آیند و هدف خلافت الهی در زمین را محقق سازند (نور: 55؛ همو).
بنابراین مطالعۀ سنّت استخلاف در میان اقوام پیشین به عنوان مثل و آیتی برای دوران امام مهدی(عج)ما را با عناصر و قواعد استخلاف که در دوران آن حضرت نیز جریان خواهد یافت، آشنا میسازد.
فتنهها و ابتلائات دوران
خداوند متعال قرار دادن سختیهایی چون ترس، گرسنگی و قحطی، بیماری و ... را در زندگانی مردم سنّت قطعی خود و آن را مایۀ ابتلای آنان میداند (بقره: 155)؛ یعنی آزمایش آنان به گونهای که در صورت رستگاری در آن رشد یابند و در صورت شکست، سقوط کنند، پس در نتیجۀ ابتلا دچار تغییر حالت و دگرگونی میشوند (همو: ج20، 121). از اینرو بسیاری از امّتها از جمله بنیاسرائیل، پیش از آمدن منجی و موعود و در آستانۀ ظهور او، تحت فشار ظلم و ستم جباران زمان به سر میبردهاند (قصص: 4) و با آمدن منجی این فشارها افزایش مییافته است (اعراف: 129) تا سختیها با افزایش خشوع و تضرّع در دلهای آماده، زمینۀ هدایت و رشد آنان را فراهم آورد (انعام: 42).
سنّت قطعی ابتلا در میان امّت خاتم نیز جریان یافته و با نزدیک شدن به ظهور امام مهدی(عج)و در آستانۀ آن شدّت مییابد (کورانی، 1428: ج7، 57) تا به بیان روایات مؤمنان غربال شوند (نعمانی، بیتا: 207). پس آزمایشهای امتهای پیشین نمونهای از آزمایشها و ابتلائات دوران غیبت است. از اینرو قرآن آن را آیت ساخته است؛ مانند فتنۀ توفان نوح (مؤمنون: 30) که کافران انذار نوح نسبت به طوفان را باور نداشتند.
مثال دیگر اینکه در روایات آمده است اصحاب امام مهدی(عج)به مانند نهری که اصحاب طالوت بدان آزموده شدند، آزمایش میشوند (کورانی، 1428: ج7، 68) و قرآن نیز سرگذشت طالوت را برای مسلمانان آیت خوانده است (بقره: 247 - 252). آزمایش بنیاسرائیل در زمان عیسی(ع) به تولد و قتل او و اختلاف آنان در اینباره نیز آیتی برای مسلمانان است (مؤمنون: 50) که دربارۀ تولد امام مهدی(عج)و فرضیۀ کشته شدن ایشان اختلاف میورزند (صدوق، 1395: ج1، 322).
عذاب و نابودی بدان دوران
همۀ پیامبران، امّت خود را نسبت به دو عذاب هشدار میدادند؛ عذابی در دنیا که دامن کافران را میگیرد و آنان را نابود میکند و عذاب آخرت که زندگی ابدی آنان را رقم میزند. اقوام نوح، صالح، هود، لوط، شعیب و فرعونیان در زمان موسی(ع) به عذاب استیصال در دنیا گرفتار شدند (شعراء: 10 - 191)؛ امّا کافران امّت آخرین _ که شامل بازماندگان بنیاسرائیل پس از نابودی فرعونیان در زمان موسی(ع) و پس از موسی در زمان عیسی(ع) و همۀ مخاطبان دعوت پیامبر خاتم محمد(ص) هستند (طباطبایی، 1417: ج20، 152؛ قمی مشهدی، 1368: ج14، 84)، با وجود هشدار پیامبر اسلام نسبت به عذاب استیصال در دنیا (طباطبایی، 1417: ج10، 156) هنوز بدان گرفتار نیامدهاند (مرسلات: 16 - 17؛ شاذلی، 1412: ج4، 1859)؛ زیرا خداوند متعال در قرآن از استعجال کافران امت خاتم نسبت به آن (یونس:50؛ شوری: 18؛ شعراء: 204) و تأخیر این عذاب تا آمدن امت معدوده سخن میگوید (هود: 8 و 104) و زمان تحقق این وعده را نامعلوم (زخرف: 66؛ کورانی، 1428: ج7، 563) و وقوع آن را قطعی میداند (حج: 47). امّت معدوده بنابر روایات شیعه، یاران امام مهدی(عج)هستند که عذاب را بر کافران امت خاتم جاری میکنند (همو: 249). دانشمندان اهلسنت نیز در تفسیر این آیه بدین روایات استناد جستهاند (آلوسی، 1415: ج6، 215). در آیات قرآن قرائن بسیاری مویّد این روایات است (نیلی، 1430: 86؛ روحانی مشهدی، 1392: 100) که ارائۀ آن در این مختصر ممکن نیست. از اینروست که در سورۀ شعراء و دیگر سورهها، پس از بیان سرگذشت و عاقبت کافران اقوام پیشین، آن را آیتی برای مسلمانان میخواند (شعراء: 67، 103، 121، 139، 158، 174، 190) تا با ایمان به این آیتها، یومالله عذاب کافران امّت خاتم در دوران امام مهدی(عج)را متذکّر شوند (ابراهیم: 5).
یاری و نجات خوبان دوران و ورود به سرزمین سلامت و برکت
یاری نیکان، مؤمنان و صالحان اقوام و نجات آنان که از فتنهها و ابتلائات الهی سربلند و پیروز بیرون آمدهاند، از سوی خداوند، قاعدهای حتمی در استخلاف است (یونس: 103؛ یوسف: 110؛ انبیاء: 9) که اجرای این قاعده را در میان قوم نوح (اعراف: 64؛ یونس: 73؛ انبیاء: 76)، هود (اعراف: 72؛ هود: 58)، لوط (اعراف: 83؛ حجر: 59؛ انبیاء: 74)، صالح (هود: 66)، شعیب (هود: 94؛ نمل: 53)، بنیاسرائیل (بقره: 50؛ دخان: 30) میخوانیم. پس از نجات صالحان از عذاب استیصال و نابودی همۀ بدان، جامعۀ صالحان در زمین تشکیل میشود؛ در فضایی بهشتگونه که سلامت و امنیت و عدالت برقرار و برکات از آسمان و زمین بر آنان ریزان است (اعراف: 96). این فضا در سرگذشت نوح(ع) با سلامت و برکت (هود: 48) توصیف میشود؛ در سرگذشت ابراهیم و لوط(ع)به سرزمین پربرکت(انبیاء: 71) تعبیر میگردد و در سرگذشت بنیاسرائیل در زمان موسی(ع) سخن از فراگیری برکت در کل زمین و مشارق و مغارب عالم برای صالحان و خلیفگان میرود (اعراف: 137). بنابراین سرگذشت صالحان امت پیامبران پیشین آیت و نشانهای برای صالحان و نجات یافتگان در دوران امام مهدی(عج)است؛ چرا که خداوند وعدۀ فتح، غلبه و نصرت رسول خاتم(ص) و جهانگیر شدن دین او را داده است (نصر: 1 - 3) و تحقق این وعده، با ظهور امام مهدی(عج)واقع خواهد شد و هر تفسیری جز این _ که توسط برخی مفسران ارائه شده _ قابل نقد، مخدوش و ناسازگار با قرائن روشن قرآنی و روایی است (نیلی، 1430: 97 - 111). بهشت آدم(ع) نیز در حلقۀ نخستِ استخلاف، آیت و نشانۀ آن است که خلیفۀ خدا شایستۀ زندگی در چنین شرایطی است و خدا روزی او را تکفّل نموده و بار رنج در طلب روزی را از او برداشته است(ذاریات: 56). از اینرو سرزمینی که نجاتیافتگان بنیاسرائیل در آن به سر میبرند را تنها در سه سورهای که از بهشت آدم(ع) در آن سخن رفته و با همان واژگانی که بهشت آدم را وصف کرده، توصیف میکند(بقره، اعراف، طه).
اگرچه در حلقههای پیشین استخلاف، بهشت صالحان پایدار نمیمانَد و با خروج آنان یا فرزندانشان از صفت صلاح، هبوط از فضای بهشتگونه رخ میدهد (بقره: 38 - 61)، ولی در دوران استخلاف امام مهدی(عج)و یاورانشان، به عنوان آخرین حلقۀ این زنجیره که تمام کنندۀ آن است، بهشتی پایدار درمحدودۀ کل آسمانها و زمین در عالم ایجاد میگردد (آل عمران: 133) که تا قیامت پابرجا خواهد بود (هود: 108) و صالحان و منتخبان تاریخ بشر که تعلیم و تزکیۀ آنان به وسیلۀ امام مهدی(عج)کامل میگردد (بقره: 129)، هرگز سقوط و هبوط نخواهند داشت (مجلسی، 1362: ج53، 34).
سخن تفصیلی در موضوع بهشت ظهور و معرّفی آیات آن در قرآن و بررسی نظر مفسران نیازمند بحثی مستقل است و در این نوشتار به مناسبت موضوع آن، ناچار به اشارهای بسنده شد.
نتیجه
آیات بسیاری در قرآن دارای پیامهایی دربارۀ امام مهدی(عج)و آینده جهان هستند.آیاتی از قرآن که به صراحت دربارۀ آیندۀ حیات بشر در زمین سخن میگویند، به گواهی روایات معتبر فریقین به دوران ظهور امام مهدی(عج)اشاره دارد.
خداوند متعال ویژگیهای امام مهدی(عج)و جایگاه ایشان را گاه در قرآن، با تمثیل به برخی پدیدههای طبیعی بیان فرموده که با تبیین پیامبر و اهلبیت(ع) به عنوان مفسّران حقیقی قرآن میتوان از این آیات بهره برد. مَثَل آب گوارا برای علم امام و تشنگی جان انسانها در دوران غیبت که در سورۀ ملک آمده، از این دست به شمار میرود.
بنابر دلایل متعدّد قرآنی و روایی، بسیاری از پیامهای قرآن دربارۀ مهدویت در آیات قصص قرآن قرار دارد که از سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین سخن گفته است؛ سه دلیل زیر از اهمّ این دلایلاند:
یکم. داستان آنان نمونه و نشانهای برای تبلور سنّتهای پایدار الهی در زندگی بشر است؛ سنّتهایی که در همۀ زمانها جریان داشته، در آینده نیز جاری خواهد بود. از اینرو خداوند داستان آنان را دربر دارندۀ جزئیات همۀ مسائل و آیت و مَثَلی برای حقجویان خوانده است.
دوم. در آیات و روایات بر شباهت سیرۀ پیشینیان و پسینیان تأکید شده است؛ بنابراین با مطالعۀ سرگذشت گذشتگان میتوان با رویدادهای آخرالزمان آشنا شد. همچنین در روایات شباهتهایی میان امام مهدی(عج)و پیامبران ذکر شده است.
سوم. از زندگی پیامبران اولوالعزم به عنوان کسانی که بر یاوری امام مهدی(عج)عزم کردهاند، میتوان درس مهدویت و انتظار آموخت.
بازشناسی برخی مسائل در سیرۀ امام مهدی(عج)با تدبّر در آیات قصص قرآن ممکن است؛ زیرا شباهتهای بسیاری در این مسائل میان امام مهدی(عج)و پیامبران الهی وجود دارد. مسائلی چون پنهان بودن ولادت، غیبتهای دوگانه، طول عمر، مقام خلافت، برخورداری از حکمت و ... .
منابع
_ قرآن مجید، ترجمه: گرمارودی، تهران، انتشارات قدیانی، چاپ دوم، 1384ش.
_ ابنطاوس، علی بن موسی، کشف المحجة لثمرة المهجة، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1375ش.
_ ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه _ منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول، 1419ق.
_ اکبرنژاد، مهدی، «نقد دیدگاه ابنخلدون دربارۀ احادیث مهدویت»، فصلنامۀ قبسات، ش33، تهران، پاییز 1383ش.
_ آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
_ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.
_ ، المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة، ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی، تهران، نشر آفاق، چاپ ششم، 1386ش.
_ تاجرینسب، غلامحسین، فرجامشناسی حیات بشر، تهران، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ اول، 1387ش.
_ دژآباد، حامد، «بررسی ادلۀ اهلسنت دربارۀ آیۀ استخلاف و ارتباط آن با عصر ظهور»، فصلنامۀ علمی _ پژوهشی مشرق موعود، ش22، قم، مؤسسۀ آینده روشن، تابستان 1391ش.
_ ذوالفقارزاده، محمدمهدی، درآمدی بر مدیریت صالحین، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)، چاپ دوم، 1389ش.
_ روحانی مشهدی، فرزانه، «امام مهدی(عج)در قرآن و روایات با تأکید بر بازخوانی سیرۀ انبیاء» (پایاننامه)، تهران، دانشگاه تهران، 1392ش.
_ سند، محمد، الامام المهدی و الظواهر القرآنیة، نجف، مرکز الدراسات التخصصیة فی الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1432ق.
_ سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، بینا، 1404ق.
_ شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، فی ظلال القرآن، بیروت _ قاهره، دارالشروق، چاپ هفدهم، 1412ق.
_ صافی گلپایگانی، لطفالله، اصالت مهدویت، قم، انتشارات مسجد جمکران، 1400ق.
_ ، منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، قم، نشر کوثر، چاپ سوم، 1430ق.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، بیروت، نشر اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
_ ، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1380ش.
_ ، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
_ عروسی حویزی،عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
_ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.
_ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1362ش.
_ کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی، قم، موسسة المعارف الاسلامیة، چاپ دوم، 1428ق.
_ مجتهد شبستری، «محمد، مدخل "آخرالزمان"» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج1، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1367ش.
_ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار لدرر اخبار الائمة الاطهار، تهران، انتشارات اسلامیه، 1362ش.
_ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1374ش.
_ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمّد فؤاد عبدالباقی، قاهره، دارالحدیث، چاپ اول، 1412ق.
_ نعمانی، محمّد بن ابراهیم، الغیبة، تحقیق: علیاکبر غفاری، تهران، مکتبة الصدوق، بیتا.
_ نیلی، عالم سبیط، الطور المهدوی، بیروت، دار المحجة البیضاء، چاپ چهارم،1430ق.
امام مهدی(عج)تمام کنندۀ هدف انبیا، و دوران ظهور آن حضرت، دوران تحقق غایت خلقت است؛ از اینرو در قرآن از ایشان به صورتهای گوناگون یاد شده است. خداوند متعال در قرآن گاه به شکل مستقیم از آیندۀ حیات بشر بر زمین که مقارن با دوران ظهور امام مهدی(عج)است، سخن میگوید؛ گاه با تمثیل به پدیدههایی در طبیعت، جایگاه امام مهدی(عج)را تبیین مینماید و گاه ضمن بیان سرگذشت پیامبران الهی و اقوام پیشین، دربارۀ امام مهدی(عج)و دوران ایشان پیامهایی به انسان گوشزد میکند. به دلایل فراوان قرآنی و روایی، بسیاری از حقایق مهدوی در آیات قصص قرآن طرح شده و شباهتهای بسیاری میان امام مهدی(عج)و پیامبران الهی وجود دارد که در این پژوهش به هشت مورد از این دلایل اشاره شده است. آنگاه با تدبّر در آیات قصص، شباهتهایی میان امام مهدی(عج)و پیامبران الهی استنباط شده که پنهانی بودن ولادت، طول عمر، غیبت، فتنهها و ابتلائات در آستانۀ ظهور، جدا شدن بدان از نیکان دوران، عذاب بدان دوران، نجات نیکان دوران و تشکیل جامعۀ صالحان از این دست است.
واژگان کلیدی
امام مهدی(عج)، غیبت، پنهانی بودن ولادت، طول عمر، بشارت و وعدۀ ظهور، خلافت، استخلاف.
مقدمه
خداوند حکیم، انسان و جهان را برای غایتی آفریده و در قرآن کسانی را که آفرینش جهان را بیهوده میدانند، مذمّت میفرماید (ص: 27). همچنین غایت را در آیاتی چند تبیین فرموده (ذاریات: 56؛ بقره:30؛ ملک: 3 و ...) و با تأکید بر صفت عزّت و شکستناپذیری خود، تحقّق این هدف را وعده میدهد (نور: 55؛ مائده: 54).
دوران ظهور امام مهدی(عج)، زمان تحقّق وعدۀ الهی در زمین و رسیدن بشر به غایتی است که برای آن آفریده شده است. از این رو در قرآن، برای جهان آیندۀ روشنی ترسیم شده که با ظهور امام مهدی(عج)مقارن است. اگرچه همچون سایر امامان(ع) بر نام ایشان تصریح نشده، اما ویژگیهای شخصی امام مهدی(عج)و نقش آن حضرت در رویدادهای دوران ظهور و آیندۀ جهان به صورتهای گوناگون و در آیات بسیاری بیان شده است. با این حال برخی اندیشمندان شیعه بر این باورند که در قرآن مجید گفتار صریحی دربارۀ آخر الزمان نیست و این اصطلاحی است که در احادیث و مولّفات مسلمانان به چشم میخورد (مجتهد شبستری، 1367). از سوی دیگر، تألیفاتی که در سالهای گذشته از سوی دانشمندان در این زمینه صورت گرفته است، همچون المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة از سید هاشم بحرانی، یا جلد هشتم معجم احادیث الامام المهدی از شیخ علی کورانی که به ارائۀ آیات مفسّره دربارۀ امام مهدی(عج)پرداخته است؛ یا جلد سوم فرجامشناسی حیات انسان از غلامحسین تاجرینسب، از جمعآوری و حداکثر دستهبندی آیات مورد اشارۀ روایات فراتر نرفته است، در حالی که با توجه به اهمّیّت اندیشۀ مهدویت به عنوان اصلی اعتقادی و جایگاه آیندهپژوهی در برنامهریزیهای خرد و کلان، فردی و اجتماعی، آنچه اکنون ضرورت دارد، اجتهاد تفسیری و توسعۀ درک و برداشت از مفاهیم آیات قرآن دربارۀ امام مهدی(عج)و آیندۀ جهان است.
در سالهای اخیر از سوی دانشمندانی چون شیخ محمد سند در الامام المهدی و الظواهر القرآنیة و عالم سبیط النیلی در الطور المهدوی چنین اجتهادی صورت گرفته است. در اثر نخست، سیرۀ امام مهدی(عج)مانند پنهان بودن ولادت و عمر طولانی و غیبتشان، با تکیه بر شباهت و تداوم سنّت الهی دربارۀ مردم و هادیان، به داستان رسولان در قرآن عرضه و بر حقانیت آن استدلال شده و در اثر دوم، با تکیه بر سنّت الهی استخلاف در تاریخ، تصویر دوران ظهور امام مهدی(عج)به عنوان حلقۀ نهایی چرخۀ استخلاف در قرآن ترسیم شده است. در این پژوهش ضمن استفاده از تلاش ارزندۀ این دو دانشمند، با نگاهی جامع به داستان پیامبران الهی در قرآن، از منظر مورد تأکید آیات و روایات، به برخی شباهتهای امام مهدی(عج)با پیامبران الهی اشاره میشود و درمییابیم آنچه در سیرۀ امام مهدی(عج)موجب شده برخی دانشمندان مسلمان آن را اسطوره و افسانه بخوانند، میان پیامبران پیشین نیز دیده شده است و از سوی دیگر، با شناخت برخی شباهتهای دوران امام مهدی(عج)با دوران پیامبران پیشین، گامی در جهت آیندهپژوهی برداشته میشود.
با بررسی مجموعه آیاتی که دربارۀ امام مهدی(عج)پیام دارند، در تألیفاتی چون المحجّه سید هاشم بحرانی، میتوان دید که این آیات در سه دسته قابل بررسی هستند:
یکم. آیاتی که به طور مستقیم از آیندۀ روشن جهان در پایان حیات بشر در زمین سخن میگوید، مانندآیاتی از قرآن که نوید پیروزی جبهۀ خدا و رسولان (مجادله: 21) و صالحان (نور: 55) را میدهند و از تحقق دین خدا (فتح: 28؛ توبه: 23؛ صف: 9) و ظهور تامّ نور خدا بر زمین (توبه: 32؛ صف: 8؛ زمر: 69) و پاک شدن زمین از لوث شرک و عبودیت حقیقی و همگانی پرورردگار (نور: 55) و گشوده شدن درهای برکات آسمان (اعراف: 96) سخن میگویند. روایات ذیل این آیات نیز مویّد این مطلب است که این آیات دربارۀ دوران امام مهدی(عج)سخن میگویند (سیوطی، 1404: ج3، 231، ج2، 241، ج6، 58)؛ زیرا روایات فریقین دوران امام مهدی(عج)را دوران شکوفایی عقل بشر (صافی گلپایگانی، 1430: 3، 169)، پیروزی دین حق و پیروزی آن بر همۀ ادیان (همو: 136)، آبادانی زمین (همو: 138 - 168)، ریزش برکات آسمانی و زمینی بر بندگان (همو: 141)، استقرار کامل عدالت (همو: 155) و نزول عیسی بن مریم دانستهاند (همو: 158).
دوم. آیاتی که با تمثیل به پدیدههایی در طبیعت به ویژگیهای امام مهدی(عج)و دوران ایشان اشاره میکنند؛ مانند اینکه «النهار» در سورۀ شمس، مثالی برای امام مهدی(عج)و تأثیر آن حضرت بر عالم انسانی معرّفی شده است (بحرانی، 1416: ج5، 677)؛ یعنی همانگونه که روز، تاریکی شب را در عالم طبیعت نابود میکند، با ظهور امام مهدی(عج)نیز تاریکی ظلم و شرک در جهان انسانی نابود میشود و زمین به نور حق و عدالت روشن میشود. یا اینکه در سورۀ ملک علم امام به آب گوارا، «ماء معین» تشبیه شده (کلینی، 1362: ج1، 340) که تشنگی جان انسان را فرومینشاند؛ زیرا علم امام نیز تشنگی روح انسان را برطرف میسازد.
سوم. آیات قصص قرآن که به طور ضمنی به ویژگیهای امام مهدی(عج)و دوران ایشان اشاره دارند؛ مانند آیۀ «پیشوا گردانیدن مستضعفان» (قصص: 5) که ضمن بیان داستان موسی(ع) و فرعون آمده است و به سنّت پایدار الهی اشاره دارد که اوج ظهور آن بنا بر روایات فریقین (کورانی، 1386: ج7، 453) در دوران امام مهدی(عج)است.
بنابر دلایل فراوان قرآنی و روایی، بسیاری از پیامهای قرآن دربارۀ امام مهدی(عج)و دوران ظهور در داستان پیامبران الهی بیان شده و شباهتهای بسیاری میان سیرۀ انبیا با امام مهدی(عج)وجود دارد. هشت دلیل زیر از جملۀ این دلایل است:
1. خداوند متعال سنّتهای پایداری دارد که در همۀ دورهها و میان مردم جاری میگرداند. این سنّتها تغییر و تبدیل نمیپذیرند (اسراء: 77؛ فاطر: 43). یکی از این سنّتهای الهی، استخلاف است (مکارم، 1374: ج16، 15) که جامع بوده چندین سنّت دیگر را دربر دارد. استخلاف یعنی حیات بخشیدن به انسانها در زمین به منظور رسیدن به مقام خلافت پروردگار و بهرهمند ساختن آنان از هدایت فطری (حجر: 29)، آنگاه آزمودن آنها با ابتلائات گوناگون تا به شایستگی برای این مقام نایل گردند (یونس: 14 و 73؛ انعام: 165) و هدایت بیشتر انسانها توسط فرستادگان الهی و فرصت دادن به آنها تا در ابتلائات در صورت انتخاب راه درست، صلاح خود را آشکار سازند و در صورت انتخاب نادرست از گروه صالحان خارج و به ناپاکان بپیوندند و کینه و ضغن درون (محمد: 29) خود را آشکار سازند (آل عمران: 178- 179، 154، 141). پس از سنت ابتلا، سنت عذاب ناپاکان (یونس: 102) و نجات پاکان و صالحان (یونس: 103) جاری میگردد. بدینگونه، حلقۀ نخست این چرخه پایان مییابد و با آزمون و ابتلای نجاتیافتگان و فرزندان آنان حلقۀ بعد آغاز میگردد (طباطبایی، 1417: ج15، 151) و این چرخۀ غربالگری به حرکت خود در طول تاریخ ادامه میدهد تا در آخرین حلقه و در دوران امام مهدی(عج)صفوه و برگزیدۀ آدمیان در طول تاریخ پدید آیند و هدف خلافت الهی در زمین را محقق سازند (نور: 55؛ همو: 156). مطالعه و تفکّر در آیات قصص قرآن ما را به شناخت سنت استخلاف و چگونگی اجرای آن در دوران امام مهدی(عج)میرساند.
2. سرگذشت پیشینیان را مثال و نمونهای برای آیندگان برشمرده است (ابراهیم: 45؛
نور: 34):
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ؛ (زخرف: 56)
و آنان را پیشینه و مثلى براى آیندگان کردیم.
و از آنان خواسته در این مثلها و نمونهها بیندیشند و تنها دانایان را شایستۀ چنین اندیشیدنی دانسته است (عنکبوت: 43؛ حشر: 21) و میفرماید در قرآن آمده برای هر چیزی مثل و نمونهای آمده (روم: 58) که تنها ستیزهجویان (کهف: 54) و حقیقتپوشان (اسراء: 89) از آن متذکّر نمیشوند(زمر: 27).
بنابراین میتوان دریافت که بیتردید خداوند در قرآن برای مهدویت _ که از اعتقادات مسلّم اسلام به شمار میرود (صافی گلپایگانی، 1400: 15) _ مثلهایی آورده است تا با تعقل در آنها نسبت به مهدویت بصیرت یابیم و از جمله این مثلها، مثل داستان گذشتگان است که به صراحت آن را نمونهای برای آیندگان میخواند (زخرف: 56).
3. داستان گذشتگان را نشانهای برای آیندگان و جویندگان حقیقت معرفی کرده است (یوسف: 7) و در سورۀ شعراء پس از بیان سرگذشت هفت قوم، هفتبار در فرازی مشترک بر نشانه بودن سرگذشت آنان تأکید شده (شعراء: 8 و 9) و از آنان خواسته با نگریستن در این آیات _ که جزئیات هر چیزی در آن بیان شده (یوسف: 111) _ نسبت به مسائل پیش روی خود فهم یابند؛ زیرا بنابر مفادّ آیۀ پنجم سورۀ ابراهیم، رسولان به وسیلۀ آیات، ایّام الله را به مردم خاطرنشان میکردند و این ایّام در آینده واقع خواهند شد (نیلی، 1430: 333). از جمله ایامالله، همان روزهایی است که ظرف وقوع رویدادهایی بزرگ در میان امتهای پیشین (مکارم، 1374: ج10، 272 ) بنابر سنت استخلاف در دنیا بوده است؛ یعنی روز جدایی کامل بدان از نیکان، عذاب بدان و نجات نیکان. امّت پیامبر خاتم نیز نسبت به روزی که ظرف چنین رویدادی در دنیاست، انذار شدهاند (طباطبایی، 1417: ج10، 156؛ شاذلی، 1412: ج4، 1859)؛ اگرچه زمان وقوع آن به تأخیر افتاده است (هود: 8) و این یوم الله موعود که وقوع آن به تأخیر افتاده، همان روز ظهور امام مهدی(عج)است (بحرانی، 1416: ج3، 82؛ آلوسی، 1415: ج6، 215). پس یومالله امتهای پیشین آیت و نشانهای برای یومالله ظهور قائم(عج)است. روایات نیز روز ظهور امام مهدی(عج)را یکی از مصادیق سهگانۀ ایامالله میخوانند (بحرانی، 1416: ج5، 28).
4. بنابر فرمایش خداوند، مطالعۀ داستان گذشتگان باید مایۀ عبرت و بصیرت بندگان گردد (یوسف: 111). بنابراین داستانهای قرآن که همۀ مسائل را به تفصیل در خود دارد، حتماً دارای نکاتی ارزشمند دربارۀ امام مهدی(عج)و دوران ظهور است؛ زیرا اندیشۀ مهدویت از اصول اساسی اعتقادات مسلمانان است و بنا بر راهنمایی آیات فوق برای فهم و کشف این نکات باید در این آیات بیندیشیم؛ زیرا عبرت یعنی عبور از صحنهای به صحنۀ دیگر که معادل و موازی و همانند آن است. عبرت از قصص انبیا(ع) که خداوند متعال آن را دربر دارندۀ تفصیل هر چیزی شمرده است در حوزۀ مسائل اعتقادی است؛ زیرا مسائل اعتقادی محل نسخ بین شرایع نیست و همواره دین و اعتقاد همۀ پیامبرانْ واحد، و آن اسلام بوده است؛ بنابراین عبرت دربارۀ فروع دین مطرح نمیشود. از اینرو بر اساس آیۀ فوق، از آموزههای قرآن کریم این است که پاسخ پرسشها و شبهات اعتقادی خود را در قصص پیامبران و امتهایشان جستوجو کنیم. اعتقاد به امام مهدی(عج)، طول عمر، غیبت و وقایع عصر ظهور آن حضرت نیز در عصر ما یکی از مسائل اعتقادی به شمار میرود که میدان بحثی گسترده میان فرق اسلامی گردیده است و میتوان با تأمل در سرگذشت پیشینیان در قرآن پرده از بسیاری از مبهمات آن برداشت (سند، 1432: 8).
5. در روایات نیز بر مشابهت روش پیشینیان و پسینیان تأکید شده است (مجلسی، 1362: ج9، 249).
6. همچنین در روایات متعدد، به طور خاص به شباهت سنّتهای جاری الهی میان پیامبران الهی با امام مهدی(عج)اشاره شده است (صدوق، 1395: ج1، 322، ج2، 352).
7. بنابر روایتی معتبر (طباطبایی، 1417: ج8، 325 و 329)، خداوند پیش از دنیا در عالم ذرّ انسانها را به آزمایشی آزمود و سپس از آنان که از دیگران پیشی گرفتند بر سر ایمان به خدا و رسولالله و نصرت مهدی(عج)پیمان گرفت و آنان که نسبت به این پیمان عزم نشان دادند و عزم نسبت به امام مهدی(عج)در آنان ثابت شد، به عنوان رسولان اولواالعزم برگزیده شدند (کلینی، 1362: ج2، 8). در این صورت باید به زندگانی رسولان اولواالعزم از این منظر نگریست و هدف رسالت و مأموریت آنان را زمینهسازی ظهور و یاوری امام مهدی(عج)دانست و از زندگی آنان سیرۀ امام مهدی(عج)را آموخت.
8. خداوند در آیاتی چند از قرآن تأکید میکند که مؤمنان به پیامبران و کتابهای آسمانی و فرشتگان در کنار الله و یومالآخر ایمان آورند و به ایمان اجمالی بسنده نکنند (بقره: 136و 285؛ آل عمران: 84؛ نساء: 136)؛ زیرا سیرۀ آنان آیتی است که باید بدان ایمان داشت. بر اساس تفسیر اهلبیت(ع) ایمان، اذعان و باور قلبی است که اثر آن در عمل پدیدار میشود (مجلسی، 1362: ج66، 64). در واقع ثمرۀ ایمان عمل صالح است؛ پس شایسته است بدانیم اثر وخاصیت و ثمرۀ ایمان به رسولان چیست و خود را بدین وسیله در بهرهمندی از این باور محک بزنیم. با توجه به آنچه دربارۀ آرمان مشترک همۀ پیامبران گفته شد، همۀ آنان در زندگی خود منتظر و زمینهساز ظهور آن آرمان الهی در زمین بودهاند و نگاهشان به آن افق دوخته شده بود و به سوی آن گام برمیداشتند و از تمام قوا و آیاتی که خدا به آنان عنایت کرد در آن جهت بهره میبردند (کلینی، 1362: ج1، 231؛ مجلسی، 1362: ج26، 219، ج13، 5، ج52، 318). مطالعۀ سیرۀ انبیای الهی در قرآن نشان میدهد که همواره دعای آنان الحاق به صالحان بوده و عموماً در اواخر عمرشان نوید استجابت این دعا را دریافت کردهاند (ذوالفقارزاده، 1389: 145 - 160) و صالحان همان کسانی هستند که خداوند آنان را وارثان زمین قرار داده است (انبیاء: 105)؛ یعنی امام مهدی(عج)و یاوران ایشان. پس تنها با ایمانی که بر چنین معرفتی بنا شده میتوان از آنان در مسیر یاوری امام مهدی(عج)الگو گرفت و توفیق انجام عمل صالح یافت. همچنین با در نظر داشتن عقیدۀ مسلّم رجعت، پیروی از رسولان (بحرانی، 1416: ج3، 317) در دوران رجعتها در گرو ایمانی است که پیش از آن در دل ایجاد شده است (قمی، 1367: ج1، 222). از اینرو تأکید خداوند به مؤمنان برای ایمان آوردن به پیامبران و کتابهای آسمانی و فرشتگان در کنار خدا و روز قیامت و پرهیز از بسنده کردن به ایمان اجمالی (طباطبایی، 1417: ج5، 182) برای آن است که آنان را به پیروی از رسولان به عنوان یاوران امام مهدی(عج)موفق سازد. بنابراین، آیات سیرۀ رسولان در قرآن دارای پیامها و درسهای مهدوی است.
اکنون نمونههایی از شباهتهای میان امام مهدی(عج)و پیامبران الهی بیان میشود که با تدبّر در آیات قصص از منظرهای هشتگانۀ فوق به دست آمده است:
مقام خلافت
«خداوند در آغاز داستان آدم(ع) از قرار دادن خلیفه بر زمین خبر میدهد (بقره: 30). بیان مقام خلافت به شکل عام نشان میدهد که خلیفه لزوماً نبی یا رسول یا شخص آدم(ع) نیست (روحانی مشهدی، 1392: 151)، بلکه مفهومی عام برای آغاز تا انتهای آفرینش بشر است. خلافت یعنی مجرای قدرت و تدبیر و ارادۀ حق تعالی شدن (عروسی حویزی، 1415: ج5، 486) و این همان مقام امامت است. از اینرو امامت سنّت پایدار الهی است که رسول یا نبی نیز میتوانند به چنین مقامی نایل شوند؛ همانگونه که ابراهیم(ع) (بقره: 124) و اسحاق و یعقوب (سجده: 24) بدان دست یافتند و خداوند از رسیدن برخی از فرزندان این پیامبران به دلیل داشتن ویژگیهایی چون صبر و یقین و ظالم نبودن، خبر میدهد. بنابراین امامت منصبی است که هم نبی و هم امام میتواند در آن قرار گیرد و امکان ندارد در هیچ دورهای از زمان این جایگاه خالی و غیرفعّال باشد؛ در حالی که رسولان پی در پی و به گونهای فرستاده میشوند که میان آنان زمانهای فترتی وجود دارد (مؤمنون: 44) و بعد از رسول خاتم _ به بیان خود آن حضرت _ رسول و نبی نخواهد آمد (قشیری نیشابوری، 1412: ج7، 120)، ولی 12 خلیفه خواهند بود (کورانی، 1428: ج3، 501). در این صورت خلیفۀ پروردگار در هر زمانی وظایف و شئون خلافت را برعهده دارد.» (سند، 1432: 79)
در آیات قصص قرآن، از استخلاف صالحان در دورههایی از زمان سخن به میان آمده و بنا بر آیۀ استخلاف (نور: 56) و گواهی روایات فریقین، تمکین و غلبۀ کامل خلفا در زمان امام مهدی(عج)واقع خواهد شد (دمشقی، 1419: ج6، 72). بنابراین، داستان آدم(ع) به عنوان نخستین خلیفه و سایر کسانی که در قرآن از خلافت آنان سخن رفته است، نمونه و نشانهای برای این اصل به شمار میرود که همان خلافت امام مهدی(عج)و صالحان در پایان تاریخ است و توجه و تدبر در این آیهها و مثلها ما را با ذیالآیه و ممثّل آشنا میکند.
وعده و بشارت ظهور
خداوند متعال همواره پیش از ظهور هادیان، مصلحان و پیامبران، وعده و بشارت ظهور آنان را داده است. این سنّت الهی دربارۀ هادیان، دربارۀ چندی از آنان به صراحت در قرآن طرح شده و دربارۀ بسیاری دیگر در روایات از چنین وعده و بشارتی سخن رفته است. خداوند وعده و بشارت ظهور آدم(ع) را به عنوان خلیفۀ خود در زمین، در میان فرشتگان مطرح ساخت (بقره: 30). همچنین وعدۀ تمکین و غلبۀ یوسف(ع) (یوسف: 100) نیز در قالب رؤیای او (یوسف: 4) و تعلیم تأویل آن به یعقوب داده شد (یوسف: 5 - 6). بشارت تولد اسماعیل (صافات: 101) و همچنین اسحاق(ع)به عنوان پیامبری از صالحان، و یعقوب (هود: 71) به ابراهیم(ع)داده شد (صافات: 112) و آمدن یحیی را به زکریا(ع)بشارت داد (مریم: 7). همچنین آمدن رسولالله(ص) به عیسی(ع) بشارت داده شد (صف: 6). در روایات نیز از موعود بودن ابراهیم و موسی(ع)سخن گفته شده که سیاق آیات داستان این دو پیامبر چنانکه خواهد آمد، مؤید درستی این مطلب است. بنابراین بشارت آمدن مصلح و منجی به نیکان از جانب هادیان و پیامبران سنّتی الهی است که دربارۀ امام مهدی(عج)نیز جاری شده است؛ زیرا بنابر روایات مسلّم فریقین (اکبرنژاد، 1383: 180) رسول خدا(ص) چنین بشارت دادهاند:
مهدى کسى است که زمین را پر از عدل و داد مىکند همانگونه که پر از ظلم و جور شده باشد، و سوگند به خدایى که مرا به حقّ به پیامبرى برانگیخت اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى کند تا به غایتى که فرزندم مهدى در آن روز ظهور کند و روح الله _ عیسى بن مریم _ فرود آید و پشت سر او نماز خواند و زمین به نورش روشن گردد و حکومتش به شرق و غرب عالم خواهد رسید. (پهلوان، 1380: ج1، 524)بسیاری از ویژگیهای مشابه در سیرۀ پیامبران به سبب همین وعدۀ الهی و انتظار نیکان برای ظهور منجیان است؛ زیرا ظالمان و جباران هر زمان نیز از این وعده ناخشنود بوده و همۀ تلاش و تدبیر خود را برای عدم تحقّق آن به کار میبستند و همین مسئله سبب میگردد خداوند متعال نیز با تدبیری ویژه فرستادگان خود را حفظ کند. مانند آنکه حمل و ولادت آنان پنهانی صورت گیرد و گاه هویتشان پنهان گردد و دورانی را تا آماده شدن شرایط، در غیبت به سر برند و آنگاه ظهور کنند.
پنهانی بودن ولادت
«قرآن کریم در داستان موسی(ع) از تدابیر شدید امنیتی از سوی فرعون برای جلوگیری از زنده ماندن فرزندان پسر بنیاسرائیل حکایت دارد (قصص: 4)؛ زیرا به آنان وعدۀ ظهور منجی از میان بنیاسرائیل داده شده بود. سیاق آیات ابتدای سورۀ قصص نشان میدهد ترس آنان از وقوع این وعده (قصص: 6)، سبب کشتار نوزادان پسر بنیاسرائیل شد. از آنجا که تحقق وعدۀ الهی حتمی است (حج: 47)، در چنین شرایطی که ظالمان در فکر نابودی منجی الهی هستند، خداوند نیز با اجرای تدبیر خود، جان او را حفظ میکند؛ چنانکه مادر موسی(ع) دوران حمل را به طور پنهان سپری نمود و پروردگار به او وحی کرد که چگونه موسی(ع) را از گزند دشمنان حفظ کند (قصص: 7) و با این تدبیر موسی(ع) در دامان دشمن رشد یافت (طه: 39)؛ همانگونه که دولت بنیعباس با همۀ وسعتش در دوران امام هادی و امام عسکری(ع)این دو امام را در شهر سرّ منرأی که شهری نظامی بود زندانی کرد. زندان این دو امام زندان اجتماعی یا سیاسی نبود، بلکه زندان نظامی بود و این مسئله نشانگر ترس شدید آنان از ظهور و ولادت این مصلح موعود است که هزاران حدیث از طرق فریقین دربارۀ او وارد شده بود (کورانی، 1428) و به قدرت نامحدود الهی و علم و تدبیر او مصلح موعود به شکل پنهان تولد یافت و همچون موسی(ع) در دامان دشمن رشد کرد. اما آنان که تنها به قدرتها و اسباب مادّی چشم دارند، ولادت امام را انکار میکنند و قدرت و تسلط نظامی حکومت عباسی بر زندگی این دو امام را مانع تحقق ولادت امام مهدی(عج)میدانند؛ چرا که مفهوم پنهانی بودن ولادت و غیبت امام را که پنهانی بودن هویت ایشان و نه عدم حضور ایشان است را درک نکردهاند.» (سند، 1432: 33)
دلیل بیان تفصیلی داستان پنهانی بودن تولد و رشد و نموّ موسی(ع) در قرآن همین است که مؤمنان با تدبر در آن به حال امام مهدی(عج)آگاه گردند و این مثل و نمونه آنان را به طور آشکار به اصل حقیقتی راهنمایی کند که باید بدان ایمان و اعتقاد داشته باشند.
طول عمر
بنابر روایات، نوح(ع) تا دو هزار و پانصد سال عمر کرد. هشتصد و پنجاه سال پیش از نبوت و نهصد و پنجاه سال به دعوت قوم خود مشغول بود و دویست سال در کشتى کار میکرد تا آن را ساخت و پانصد سال پس از نزول از کشتى و خشکیدن آب، تا شهرها را ساخت و فرزندانش را در آنها جا داد (صدوق، 1400: 512؛ کلینی، 1362: ج8، 284). عمر طولانی نوح(ع) نشانهای است برای عمر طولانی امام مهدی(عج)و شباهت و سنّتی است که خداوند از امام مهدی(عج)در نوح(ع) قرار داده تا حجّت را بر کافران تمام کند و کسی نتواند وجود آن حضرت را به دلیل استبعاد عمر طولانی برای ایشان انکار کند (صدوق، 1395: ج2، 352). در روایات نیز آمده است: در قائم سنّتى از نوح وجود دارد که آن، طول عمر است (همو: ج1، 322). سید بن طاووس در مناظرهاش با برخی از عامه در اینباره میگوید:
اگر مردى حاضر شود و بگوید: من بالاى آب شط بغداد راه میروم، همۀ مردم تعجب نموده و براى دیدن آن اجتماع نمایند، و اگر این کار را ببینند البته بسیار تعجب نمایند، و اگر پیش از پراکنده شدن مردم، مرد دیگرى بیاید و همین ادعا را بنماید، قهراً تعجب مردم از اول کمتر خواهد بود، و بسا که گروهى از حاضران و تماشاچیان متفرق شوند و براى دیدن کار او نمانند، و اگر شخصى ثالثى بیاید و همین ادعا را بنماید، شاید براى مشاهدۀ کار او به غیر از اندکى از مردم نمانند، و آنان هم که بمانند از عمل او چندان تعجب نخواهند کرد، و اگر شخص چهارمى آمده و بگوید: من نیز همین عمل را بهجا مىآورم، چهبسا که هیچکس براى تماشاى او باقى نماند، و بر فرض ماندن از کار او تعجب نکنند؛ زیرا که عمل او بعد از این مشاهدات در نظر آنان امری است عادى و غرابت ندارد.
و مثل مهدى(ع) نیز چنین است؛ زیرا که شما خود روایت نمودهاید که ادریس تا حال در آسمان زنده و موجود است، و خضر از زمان حضرت موسى(ع) یا قبل از آن تا حال زنده است، و عیسى(ع) در آسمان زنده و موجود است و با مهدى(ع) به زمین بازگردد، و این سه نفر از بشرند که عمر ایشان طولانى است، و به سبب وجود ایشان تعجب و استبعادى در طول عمر باقى نماند. پس چرا براى محمد بن عبدالله(ص) تأسى به یکى از ایشان نباشد، که در عترت آن حضرت نیز از جهت طول عمر آیتى از آیات الهى بروز و ظهور نماید. و شما خود در حالات و اوصاف مهدى(ع) روایت نمودهاید که: «أنه یملأ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت جوراً و ظلماً»، یعنى آن حضرت(ع) زمین را پر از عدل و داد نماید بعد از آنکه پر از جور و ظلم شده باشد، و اگر قدرى فکر کنید و کمى تدبر و تأمل نمایید خواهید تصدیق کرد که پر کردن شرق و غرب و نزدیک و دور زمین را از عدل و داد اعجب از طول عمر آن حضرت است، و به کرامات الهى نسبت به اولیای خود نزدیکتر است. و نیز خود شما شهادت میدهید و تصدیق مینمایید که نبىّ معظّم عیسى بن مریم در نماز به آن حضرت اقتدا نماید، و در جنگها مددکار آن حضرت خواهد بود، و این نیز از طول عمرى که شما از آن تعجب نموده و آن را بعید دانید، مهمتر و بزرگتر است. پس در این جهت نیز جماعت حاضرین موافقت نموده و آن را قبول کردند. (ابنطاوس، 1375: 106)
غیبت
مفهوم غیبت به معنای پنهانی بودن هویت فرستادۀ الهی برای تدبیر حفظ جان و فراهم شدن امکان ادای وظیفه و مأموریت در بسیاری از قصص قرآن قابل بازشناسی است. ابراهیم، یوسف، ذوالقرنین، خضر، موسی و عیسی(ع) همگی در دورهای از زندگانی، از قوم خود غایب بودهاند. تدبّر در داستان غیبت هریک از آنان، از حقایق بسیاری دربارۀ غیبت امام مهدی(عج)پرده برمیدارد؛ حقایقی چون مفهوم غیبت، عامل غیبت، محل غیبت، وظیفۀ امام غایب، وظیفۀ منتظران و شرایط ظهور.
غیبت ابراهیم(ع)
در روایات، برای ابراهیم(ع) دو غیبت ذکر شده است (صدوق، 1395: ج1، 138) که آیات قرآن نیز آن را تأیید میکنند؛ یکی در دوران کودکی و دیگری پس از کنارهجویی از مشرکان قومش که در قرآن با واژگان هجرت (عنکبوت: 26) و اعتزال (مریم: 48) از آن یاد شده است. بنابر آیات قرآن، ابراهیم(ع) در دوران کودکی و نوجوانی با ستارهپرستان، ماهپرستان و خورشیدپرستان همراه شد تا با آنان احتجاج کند (انعام: 76 - 80) و این نشان میدهد که نبوت او هنوز آشکار نشده بود و هویت او به عنوان فرستادۀ الهی شناخته نبود؛ زیرا اگر نبوت او آشکار شده بود نمیتوانست همراه آنان اظهار به پرستش کرات آسمانی کند. همان طور که در غیبت موسی و یوسف(ع)خواهیم دید، غیبت به معنای پنهان بودن هویت و شخصیت است. در سرگذشت ابراهیم(ع) نیز کاهنان، به نمرود از آمدن کسی که سلطنت او را تهدید میکند خبر داده بودند، اما هویت او را نمیشناختند. یعنی ابراهیم(ع) در آغاز زندگی خود، از ترس نمرود به شکل پنهان زندگی میکرد. دانشمندان علم حدیث و تاریخ بر این مطلب اجماع دارند و آیات قرآن نیز آن را تأیید میکنند (طباطبایی، 1417: ج7، 208).
ابراهیم(ع) در قرآن نبوتش را با دعوت آزر به خداپرستی و دوری از بتپرستی آغاز میکند و سپس به گفتوگو با قومش میپردازد و آنان را از بتپرستی بازمیدارد. آنگاه ماجرای شکستن بتها و تصمیم نمرود به سوزاندن ابراهیم(ع) و نجات او از آتش، همه در دوران نبوت آشکار ابراهیم(ع) روی میدهد (انبیاء: 51 - 70). اما پس از این ماجرا ابراهیم از قومش برائت جسته و کناره میگیرد و به همراه لوط به سرزمین پربرکت شام (آلوسی، 1415: ج8، 419؛ قمی مشهدی، 1368: ج8، 230) هجرت میکند (انبیاء: 71). این غیبت دوم ابراهیم(ع) است. در این دوران خداوند اسحاق و یعقوب را به او میبخشد (مریم: 48 - 49). غیبتهای دوگانۀ ابراهیم(ع) نشانه و آیتی برای غیبتهای دوگانۀ امام مهدی(عج)است که اولی در آغاز زندگی و دوران کودکی و دومی پس از اعلام مأموریت و برای حفظ جان صورت میگیرد.
غیبت ذوالقرنین(ع)
ذوا القرنین پادشاهی است که در قرآن دربارۀ او و سفرها و کارهایش مطالبی نقل شده است. در روایات، داستان او را مثلی برای امامان و جایگاه الهی آنان دانستهاند (کلینی، 1362: ج1، 268 - 398). در برخی روایات نیز سفرهای او را نمونه و مثلی برای غیبت امام مهدی(عج)برشمردهاند. در روایتی از امام حسن عسکری(ع) آمده است:
مثل او در این امّت مثل خضر و ذوالقرنین است؛ او غیبتى طولانى خواهد داشت که هیچکس در آن نجات نمىیابد، مگر کسى که خداى تعالى او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج موفّق سازد. ... پرسیدم: آن سنّتى که از خضر و ذوالقرنین دارد چیست؟ فرمود: اى احمد، غیبت طولانى. گفتم: اى فرزند رسول خدا، آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا به غایتى که بیشتر معتقدان به او بازگردند و باقى نماند مگر کسى که خداى تعالى عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحى از جانب خود مؤیّد کرده باشد. (صدوق، 1395: ج2، 384)
مفسران دربارۀ اینکه ذیالقرنین که بوده و سفرهای سهگانۀ او در قرآن به کجا بوده و سدّی که او ساخته در کجا قرار داشته، نظریات و احتمالات بسیاری مطرح کردهاند که علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان به بیان این نظریات و نقد آنها پرداخته و روشن کرده که هریک از آنها اشکالات و ناسازگاریهایی با آیات سورۀ کهف در اینباره دارد، اگرچه در این میان یکی از وجوه را به عنوان مناسبترین نظر معرفی میکند (طباطبایی، 1417: ج13، 378- 398). اما عالم سبیط النیلی، از این آیات تفسیری جدید ارائه داده که با آیات و روایات و قرائن علمی سازگار است. بنابر این تفسیر _ که دلایل آن در الطور المهدوی به تفصیل بیان شده است _ سفر ذواالقرنین سفری فضایی، به سیارۀ عطارد و زهره است؛ زیرا: 1. واژۀ عین دربارۀ کرات آسمانی نیز به کار میرود و «عین حمئه» و بنا بر قرائت دیگر «حامیه» به سیارهای پرحرارت اشاره دارد. 2. لفظ «سبب» در همۀ موارد قرآنی برای سفر به فضا به کار میرود. 3. تطابق شرایطی که آیات بدان اشاره دارد با وضعیت این سیارات نسبت به زمین. و دلایل فراوان دیگر که همگی با قرائن و شواهد فراوان علمی و روایی تأیید شده است. سدّ او در قطب شمال در نقطۀ خاصی از میدان مغناطیسی زمین قرار دارد که در قرآن به میان دو صدف تشبیه شده است و به دلیل اختلال مغناطیسی که با این سدّ ساخته شده از قطعات آهن و مس در آن نقطه ایجاد شده، ورود یأجوج و مأجوج که انسانهای فضایی هستند (کلینی، 1362: ج8، 220)، به زمین غیرممکن میگردد (نیلی، 1430: 50 - 55). شکستن این سدّ و هجوم یأجوج و مأجوج نیز از نشانههای ظهور امام و علامت آغاز رجعتهاست (انبیاء: 95 - 97؛ کهف: 98).
از طرفی آیات قرآن و روایات دلالت دارد بر اینکه عوالم متعددند (نیلی، 1430: 25 - 34) و رسالت رسول خاتم(ص) جنبۀ جهانی داشته و در همۀ عوالم اثرگذار بوده است (همو: 36 - 38). همچنین در روایات به سفرهای امام مهدی(عج)به فضا با کاربرد الفاظ قرآنی «یرقی فی اسباب السماوات» اشاره شده است (مجلسی، 1362: ج52، 321). در این صورت، این احتمال تقویت میشود که امام مهدی(عج)در دوران غیبت و دوران ظهور سفرهایی فضایی دارند و مأموریت ایشان نیز چون رسولالله(ص) مأموریتی جهانی و در همۀ عوالم است؛ زیرا سرگذشت ذیالقرنین مَثَل و نمونهای برای امام مهدی(عج)است.
غیبت یوسف(ع) ) برگرفته از: سند، 1432: فصل الظاهرة الثانیة(
خداوند در آغاز سورۀ یوسف، سرگذشت یوسف و برادارانش را آیتها و نشانههایی
برای جویندگان حقیقت میخواند. در روایات اهلبیت(ع) نیز غیبت یوسف(ع) نشانهای برای غیبت امام مهدی(عج)و داستان یوسف درسی برای منتظران او خوانده شده است (صدوق، 1395: ج1، 144). با تدبّر در آیات این سوره، حقایقی دربارۀ غیبت امام مهدی(عج)کشف میگردد.
بشارت به تمکین و غلبه
سورۀ یوسف، با بیان خواب یوسف(ع) آغاز میشود که به نوعی بشارت به پیروزی و غلبه و قدرت یافتن اوست (یوسف: 4)؛ از اینرو یعقوب(ع) از او میخواهد خواب خود را با برادران در میان نگذارد تا مایۀ حسد، کینهورزی، مکر و کید آنان نشود (یوسف: 5). در واقع یعقوب(ع) بنابر مقام نبوتش به او خبر فتح، غلبه و تمکین در زمین داد؛ بشارتی که برانگیزندۀ حسد و مکرورزی نزدیکان او خواهد بود، چه رسد به دشمنان او که اگر از این وعده باخبر میشدند، تمام نیروی خود را برای جلوگیری از تحقق آن به کار میبستند. آنگاه خداوند از اجتباء یوسف(ع) سخن میگوید (یوسف: 6) و این همان مقام امام مهدی(عج)است که وارد شده خداوند به وسیلۀ او زمین را از عدل و داد پر میکند، پس از آن که از ظلم و ستم پر شده است. در واقع بشارتی که در اینجا به یوسف نبی داده شده، در آنجا به پیامبر خاتم محمد(ص) داده شده که هر قدر زمان به درازا کشد، سرانجام این دین به دست مردی از فرزندان پیامبر(ص) که همان مهدی(عج)است، چیره خواهد شد (صدوق، 1395: ج1، 280؛ سیوطی، 1404: ج6، 58). آیات متعدد در قرآن بر این بشارت و وعده، یعنی غلبه و تمکین و ظهور دین خدا در جهان دلالت دارد (مجادله: 21؛ توبه: 33؛ نور: 55). آن دسته از مفسران که درصدد تفسیری جز این برآمدهاند، به خطا رفتهاند (دژآباد، 1391: 53) و این وعدۀ فراگیر، وعدهای صادق است که در زمان کنونی محقّق نشده (شازلی، 1412: ج6، 3514) و به نصّ روایات معتبر (سیوطی، 1404: ج3، 231؛ کورانی، 1428: ج7، 207) امام مهدی(عج)نیز چون یوسف(ع) برای تحقق این وعدۀ الهی در امت خاتم، اجتباء شده است.
آغاز غیبت در چاه
بنابر آیۀ 15 سورۀ یوسف، غیبت آن حضرت از دل چاه و در پی حسدورزی و توطئۀ برادرانش(یوسف: 9) آغاز میشود؛ غیبت او از خویشان و خاندانش و حتی از پدرش که از انبیای الهی بود و به مقام امامت نایل شده بود (انبیاء: 73). بنابراین غیبت حجتی از حجج الهی نهتنها از عموم مردم، بلکه از خواص آنان، به دلیل خطری جدّی که او را تهدید میکند و برای حفظ و نگاهبانی از او صورت میگیرد. با این غیبت، نه از مقام حجت بودن فرود میآید و نه وعدۀ الهی بر یاری و پیروزی دین به دست او ناکارآمد میگردد. در اینجا نیز شباهتهایی با غیبت امام مهدی(عج)دیده میشود؛ غیبت یوسف در چاه و غیبت امام مهدی(عج)در سرداب غیبت. چه قلمها و زبانهای بیقدری که سرداب غیبت را به استهزا میگیرند، مانند آنکه کسی بپرسد چه ارتباطی میان غیبت یوسف از خانوادهاش و اصلاح در زمین و تمکین او، و میان چاه هست؟ آیا یوسف پس از غیبتش همواره در چاه ماند؟ خیر؛ حسدورزان برای رهایی از یوسف، او را به چاه انداختند و به این دلیل قرآن از آغاز غیبت او در چاه سخن میگوید؛ مانند آنچه دربارۀ امام مهدی(عج)رخ داد. در شهری که خانه پدر و جدّ او در آن قرار داشت، برای خانهها سردابهایی میساختند تا خود را در خنکای آن از گرمای تابستان حفظ کنند. مأموران نظام بنیعباس زمانی که باخبر شدند فرزند امام حسن عسکری _ که همان مهدی است _ در سرداب خانۀ پدر به سر میبرد، سرداب را بستند تا امام را از بین ببرند؛ همانند برادران ظالم یوسف(ع). همانگونه که خداوند نقشه و نیرنگ آنان را از کار انداخت، حیلۀ مأموران نظام عباسی را نیز نابود ساخت، به طوری که کور شدند و بر چشمان آنان پرده افکند تا خروج امام مهدی(عج)را نبینند؛ مانند جدّش رسول الله که بر دیدۀ قریش _ که نقشۀ قتل او را کشیده بودند _ پرده افکند و آن حضرت از میان آنان خارج شد و به مدینه هجرت کرد.
سپس تمکینی که خداوند وعده داده بود، به شکل تدریجی و به تدبیر الهی واقع میگردد تا در برابر نیرنگ حیلهگران بهترین نیرنگها را به کار بندد، که او خیر الماکرین است و اینگونه به تدبیر الهی، مسیر استخلاف صالحان در زمین و ظهور و غلبۀ دین و تحقق امر خداوند، باز میشود:
وَ اللهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون؛ (یوسف: 21)
و خداوند بر کار خویش چیره و تواناست و لیکن بیشتر مردم نمىدانند.
غیبت هویت
زمانی که از غیبت یوسف در چاه سخن میگوید، میفرماید:
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ (یوسف: 15)
پس چون او را بردند و همدل شدند که وى را در نهانگاه چاه نهند [چنین کردند] و ما به او وحى کردیم که [روزى] آنان را از این کارشان آگاه مىکنى، در حالى که آنان درنیابند.
اینجا التفات زیبایی صورت گرفته، از: وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ به یوسف نبی: لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ. گویا غیبتی که از چاه آغاز میشود و از برادران و پدرش نهان خواهد شد، ناپدید شدن در زمین نیست، بلکه این غیبت و نهانی نسبت به احساس و شعور آنان رخ میدهد. غیبت وجودی و حضوری نیست، بلکه غیبت شعوری است؛ یعنی دیگران متوجه او نمیشوند؛غیبت هویت است، غیبت خفا و استتار است. از اینرو با وصف لَا یَشْعُرُونَ از غیبت یوسف سخن میگوید که به غیبت مهدی(عج)شباهت دارد، همچنانکه غیبت موسی(ع) را چنین وصف میکند (قصص: 9). بنابراین مفهوم قرآنی غیبت که در ظواهر آیات مربوط به امام مهدی(عج)تکرار شده، به معنای عدم احساس فرد غایب است، نه عدم وجود او. غیبت اولیای الهی به معنای عدم معرفت ما به هویت آنان است نه دوری آنان از ساحت عالم، و نه دوری آنان از تدبیر امور؛ زیرا آنان حاضرند، ولی ما متوجه هویت آنان نیستیم.
سرگذشت یوسف(ع) نشانۀ آن است که غیبت و خفا با جریان یافتن قضای الهی تا فراهم آمدن شرایط ظهور موعودی که اصلاح در زمین به دست او بشارت داده شده، منافات ندارد.
نقش خلافت الهی در دوران غیبت
پس از بیان اجمالی ایتاء علم و حکمت به یوسف(ع) صحنهای در برابر او قرار میدهد که شایستگی وی برای این مقام را آشکار میسازد؛ مواجهۀ یوسف(ع) با پیشنهاد زلیخا و تسلیم نشدنش در برابر او و پناه بردن به خدا و اشاره به نعمتهای او، یوسف را شایستۀ علم و حکمت لدنّی کرد. آنگاه در داستان زندان و تأویل رؤیای دو زندانی، نشان داد که یوسف(ع) با استفاده از علم و حکمت لدنّی توانست از رویدادهای آینده خبر دهد (یوسف: 36). اینچنین مرحله به مرحله، اسباب و مقدمات ظهور او فراهم شد. در این صورت ولیّ موعود الهی در دوران غیبت، همچون سایر مردم زندگی میکند و حتّی امکان زندانی شدنش نیز هست، با وجود آنکه خداوند متعال وعدۀ پیروزی او را داده است؛ زیرا نهتنها با تدبیر الهی منافات ندارد، بلکه او را وارد جریان پیوستۀ تدبیرهای الهی میسازد تا سرانجام امر الهی محقق شود. این نکات در زندگانی یوسف(ع) نشان میدهد که غیبت و پنهان بودن ولیّالله با وجود او در صحنۀ حیات و درگیری او با جریانهای آن منافات ندارد. از اینرو در سرگذشت یوسف(ع) میبینیم چگونه وقوع رویدادهای پیدرپی شرایط تحقق امر خدا را فراهم میآورد.
عزیز مصر خوابی میبیند و بشر از تأویل رؤیای او درمانده میشود. با این رؤیا خبر از معضلات اقتصادی میرسد که به تدبیر الهی، گریبان بشر را در آن روز خواهد گرفت، به گونهای که در تحلیل این رویداد، درمیماند (یوسف: 44)، آنگاه تنها راه نجات از این بحران را موعود الهی مییابد. برنامهای پانزدهساله از سوی یوسف(ع) ارائه میشود و نشان میدهد که حکومت بشری در مقابل دین و تشریع الهی صلاحیت ندارد و حکومت در تمام عرصههای سیاسی و نظامی و مدیریتی تنها به دست خداوند متعال است (یوسف: 40). در این صورت، توحید در حکومت در کنار توحید در تشریع قرار میگیرد و به تشریع از سوی خداوند متعال نباید بسنده کرد؛ زیرا مقام ربانیت در تدبیر کوتاهی نمیکند. تدبیر تنها از جنبۀ عالم طبیعی و قضا و قدر نیست، بلکه از جنبۀ تشریعی نیز هست و در درجۀ اول حکومت از آن خداست و به وسیلۀ اوامری است که بر اولیای خود نازل میگرداند.
یوسف در استدلال برای امامتش در تدبیر نظام (یوسف: 54 - 56) میگوید: إِنِّی حَفِیظٌ، امانتداری کامل که در حد عصمت است؛ یعنی عصمت عملی در عالیترین درجه، «عَلِیمٌ» و علم یعنی عصمت علمی. همان ویژگیهایی که او را شایستۀ خلافت پروردگار در تدبیر امور بندگان میسازد. از آنجا که ولیّالله و امام بر بشر، خلیفۀ خدا بر زمین، نقش حساسی در تدبیر امور مردم دارد و انجام این نقش نیازمند شناخت هویت او از سوی مردم نیست؛ امر آنان را تدبیر میکند و با آنان بدهبستان دارد و در زندگی مردم و تحولات جامعه اثرگذار است؛ درحالی که او را میبینند و نمیشناسند. مانند برادران یوسف که او را دیدند و او و نظامی را که پایهگذاری کرده بود نشناختند. امام مهدی(عج)نیز این گونه است، با آنکه وظیفۀ خود را ادا میکند و دست بشر را گرفته او را از فرو افتادن در گرسنگی و مرگ و بریده شدن نسل و مشکلات دیگر میرهاند، حضور او را انکار میکنند. اگرچه به سبب خطاهای بشر، گاه جامعۀ بشری در تندباد حوادث نامبارکی چون فساد، قتل و مفاسد نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و خانوادگی قرار میگیرد، ولی آنگاه که خدا بنا بر حکمت خود اذن دهد، امام مهدی(عج)به ادای نقش خلافت الهی در تدبیر امور بشر خواهد پرداخت و او را از هلاکتگاهی که به دست خود ایجاد کرده، نجات خواهد داد و آثار حضور خود را نمایان خواهد ساخت و اهل بصیرت از آثار و نشانههای او عطر ظهورش را استشمام خواهند کرد و به نزدیکی آن پی خواهند برد. مانند اصلاحی که به دست یوسف(ع) در زمان غیبتش صورت گرفت که اصلاحی نسبی و در محدودۀ مصر بود، اما بعد از ظهور وی و شناخته شدنش، دین توحید را در سراسر جوامع بشری حاکم ساخت. بنابراین تا ولیّ الهی در غیبت است، اصلاحات اجتماعی او نیز محدود و نسبی است و در حفظ نظام بشری به شکل محدود میپردازد.
غیبتهای دوگانۀ موسی(ع)
موسی(ع) نیز در فضایی متولد میشود که سران مستکبر جامعه از ترس وقوع وعدۀ پیامبران و تولد منجی بنیاسرائیل، نوزادان پسر را میکشتند و دختران را زنده نگاه میداشتند(قصص: 4). از اینرو به سبب ترس از جان موسی(ع)، بنابر تدبیر الهی به طور پنهان متولد شد و به الهام پروردگار، مادرش او را به نیل انداخت تا در حالی که هویتش پنهان است، در دامان فرعون بزرگ شود و جان او از شر فرعون ایمن گردد (قصص: 7-9). بدینسان غیبت نخست موسی(ع) که همانا عدم شعور و شناخت هویت اوست، آغاز میگردد و خداوند با عبارت وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ (قصص: 9) که در داستان غیبت یوسف نیز آمده بود، بر این مفهوم تأکید میورزد. خداوند متعال، ولیّ خود را از راه اسباب طبیعی در کنار گرفتن مهار قلوب انسانها، از آسیب و گزند دشمنان محافظت میفرماید؛ زیرا مهار قلوب بندگان به دست اوست (انفال: 24). بنابراین با الهام به دل مادر موسی برای انداختن کودکش به دریا و جاری کردن محبّت او در دل آسیه _ همسر فرعون _ (طه: 39) راه را برای پاسداری از جان او و رشد و نموّ طبیعی وی _ در حالی که موسی را نمیشناسند و هویت او را درک نمیکنند _
فراهم میسازد.
این همان معنای درست غیبت و همان سنتی است که دربارۀ امام مهدی(عج)نیز جاری شده است. غیبت امام مهدی(عج)به این معنا نیست که در شرایطی ویژه و اعجازگونه به سر میبرند و از حیطۀ دنیا و قوانین حاکم بر آن خارج شدهاند، بلکه ایشان نیز در میان ما و در این دنیا زندگی میکنند و ما هویت آن حضرت را درک نمیکنیم. همانند یوسف(ع) که او نیز با پیشنهاد یکی از برادران از قتل نجات یافت و به چاه افکنده شد، آنگاه محبتش را بر دل عزیز مصر انداخت تا پیشنهاد فرزندخواندگی وی را مطرح سازد (یوسف: 21). همچنین خداوند متعال دوران غیبت موسی(ع) را همانند یوسف(ع) دوران رشد او و رسیدن به مقام دریافت حکمت لدنّی قرار میدهد (قصص: 14). همین نعمت حکمت لدنّی (قصص: 17) سبب خروج او از کاخ فرعون و قرار گرفتن در صحنۀ درگیری مرد قبطی و مردی از بنیاسرائیل شد (قمی، 1367: ج2، 137). موسی(ع) در این صحنه که از سوی خداوند متعال طراحی شده بود، بر اساس حکمت، میان آن دو داوری کرد و سیلی موسی(ع) به مرد قبطی مرگ او را رقم زد (قصص: 15) و ترس از پیگرد فرعونیان زمینهساز غیبت دوم و پنهانی بیشتر او شد (بحرانی، 1416: ج4، 261) و موسی(ع) به مدین مهاجرت کرد (قصص: 21). آنگاه در مدین با یکی دیگر از اولیای الهی، یعنی شعیب(ع) آشنا میشود و در آنجا به زندگی عادی و تشکیل خانواده میپردازد (قصص: 22 - 28) موسی(ع) نیز مانند امام مهدی(عج)دو غیبت دارد و سرگذشت موسی(ع) نشانۀ آن است که امام مهدی(عج)نیز در دوران غیبت به زندگی عادی خود میپردازند و همچنین در این دوران با شبکۀ اولیای الهی ارتباط دارند.
استخلاف صالحان دوران
چنانکه گفته شد، استخلاف یعنی حیات بخشیدن به انسانها در زمین به منظور رسیدن به مقام خلافت پروردگار و بهرهمند ساختن آنان از هدایت فطری (حجر: 29)، آنگاه آزمودن آنها با ابتلائات گوناگون تا به شایستگی برای این مقام نایل گردند (یونس: 14 و 73؛ انعام: 165) و هدایت بیشتر انسانها توسط فرستادگان الهی و فرصت دادن به آنها تا در ابتلائات در صورت انتخاب راه درست، صلاح خود را آشکار سازند و در صورت انتخاب نادرست از گروه صالحان خارج و به ناپاکان بپیوندند و کینه و ضغن درون (محمد: 29) خود را آشکار سازند (آل عمران: 178- 179و 141 و 154). پس از سنت ابتلا، سنت عذاب ناپاکان (یونس: 102) و نجات پاکان و صالحان (یونس: 103) یعنی شایستگان مقام خلافت جاری میگردد. اینگونه حلقۀ نخست این چرخه پایان مییابد و با آزمون و ابتلای نجاتیافتگان و فرزندان آنان حلقۀ بعد آغاز میگردد (طباطبایی، 1417: ج15، 151) و این چرخۀ غربالگری به حرکت خود در طول تاریخ ادامه میدهد تا در آخرین حلقه و در دوران امام مهدی(عج)صفوه و برگزیدۀ آدمیان در طول تاریخ پدید آیند و هدف خلافت الهی در زمین را محقق سازند (نور: 55؛ همو).
بنابراین مطالعۀ سنّت استخلاف در میان اقوام پیشین به عنوان مثل و آیتی برای دوران امام مهدی(عج)ما را با عناصر و قواعد استخلاف که در دوران آن حضرت نیز جریان خواهد یافت، آشنا میسازد.
فتنهها و ابتلائات دوران
خداوند متعال قرار دادن سختیهایی چون ترس، گرسنگی و قحطی، بیماری و ... را در زندگانی مردم سنّت قطعی خود و آن را مایۀ ابتلای آنان میداند (بقره: 155)؛ یعنی آزمایش آنان به گونهای که در صورت رستگاری در آن رشد یابند و در صورت شکست، سقوط کنند، پس در نتیجۀ ابتلا دچار تغییر حالت و دگرگونی میشوند (همو: ج20، 121). از اینرو بسیاری از امّتها از جمله بنیاسرائیل، پیش از آمدن منجی و موعود و در آستانۀ ظهور او، تحت فشار ظلم و ستم جباران زمان به سر میبردهاند (قصص: 4) و با آمدن منجی این فشارها افزایش مییافته است (اعراف: 129) تا سختیها با افزایش خشوع و تضرّع در دلهای آماده، زمینۀ هدایت و رشد آنان را فراهم آورد (انعام: 42).
سنّت قطعی ابتلا در میان امّت خاتم نیز جریان یافته و با نزدیک شدن به ظهور امام مهدی(عج)و در آستانۀ آن شدّت مییابد (کورانی، 1428: ج7، 57) تا به بیان روایات مؤمنان غربال شوند (نعمانی، بیتا: 207). پس آزمایشهای امتهای پیشین نمونهای از آزمایشها و ابتلائات دوران غیبت است. از اینرو قرآن آن را آیت ساخته است؛ مانند فتنۀ توفان نوح (مؤمنون: 30) که کافران انذار نوح نسبت به طوفان را باور نداشتند.
مثال دیگر اینکه در روایات آمده است اصحاب امام مهدی(عج)به مانند نهری که اصحاب طالوت بدان آزموده شدند، آزمایش میشوند (کورانی، 1428: ج7، 68) و قرآن نیز سرگذشت طالوت را برای مسلمانان آیت خوانده است (بقره: 247 - 252). آزمایش بنیاسرائیل در زمان عیسی(ع) به تولد و قتل او و اختلاف آنان در اینباره نیز آیتی برای مسلمانان است (مؤمنون: 50) که دربارۀ تولد امام مهدی(عج)و فرضیۀ کشته شدن ایشان اختلاف میورزند (صدوق، 1395: ج1، 322).
عذاب و نابودی بدان دوران
همۀ پیامبران، امّت خود را نسبت به دو عذاب هشدار میدادند؛ عذابی در دنیا که دامن کافران را میگیرد و آنان را نابود میکند و عذاب آخرت که زندگی ابدی آنان را رقم میزند. اقوام نوح، صالح، هود، لوط، شعیب و فرعونیان در زمان موسی(ع) به عذاب استیصال در دنیا گرفتار شدند (شعراء: 10 - 191)؛ امّا کافران امّت آخرین _ که شامل بازماندگان بنیاسرائیل پس از نابودی فرعونیان در زمان موسی(ع) و پس از موسی در زمان عیسی(ع) و همۀ مخاطبان دعوت پیامبر خاتم محمد(ص) هستند (طباطبایی، 1417: ج20، 152؛ قمی مشهدی، 1368: ج14، 84)، با وجود هشدار پیامبر اسلام نسبت به عذاب استیصال در دنیا (طباطبایی، 1417: ج10، 156) هنوز بدان گرفتار نیامدهاند (مرسلات: 16 - 17؛ شاذلی، 1412: ج4، 1859)؛ زیرا خداوند متعال در قرآن از استعجال کافران امت خاتم نسبت به آن (یونس:50؛ شوری: 18؛ شعراء: 204) و تأخیر این عذاب تا آمدن امت معدوده سخن میگوید (هود: 8 و 104) و زمان تحقق این وعده را نامعلوم (زخرف: 66؛ کورانی، 1428: ج7، 563) و وقوع آن را قطعی میداند (حج: 47). امّت معدوده بنابر روایات شیعه، یاران امام مهدی(عج)هستند که عذاب را بر کافران امت خاتم جاری میکنند (همو: 249). دانشمندان اهلسنت نیز در تفسیر این آیه بدین روایات استناد جستهاند (آلوسی، 1415: ج6، 215). در آیات قرآن قرائن بسیاری مویّد این روایات است (نیلی، 1430: 86؛ روحانی مشهدی، 1392: 100) که ارائۀ آن در این مختصر ممکن نیست. از اینروست که در سورۀ شعراء و دیگر سورهها، پس از بیان سرگذشت و عاقبت کافران اقوام پیشین، آن را آیتی برای مسلمانان میخواند (شعراء: 67، 103، 121، 139، 158، 174، 190) تا با ایمان به این آیتها، یومالله عذاب کافران امّت خاتم در دوران امام مهدی(عج)را متذکّر شوند (ابراهیم: 5).
یاری و نجات خوبان دوران و ورود به سرزمین سلامت و برکت
یاری نیکان، مؤمنان و صالحان اقوام و نجات آنان که از فتنهها و ابتلائات الهی سربلند و پیروز بیرون آمدهاند، از سوی خداوند، قاعدهای حتمی در استخلاف است (یونس: 103؛ یوسف: 110؛ انبیاء: 9) که اجرای این قاعده را در میان قوم نوح (اعراف: 64؛ یونس: 73؛ انبیاء: 76)، هود (اعراف: 72؛ هود: 58)، لوط (اعراف: 83؛ حجر: 59؛ انبیاء: 74)، صالح (هود: 66)، شعیب (هود: 94؛ نمل: 53)، بنیاسرائیل (بقره: 50؛ دخان: 30) میخوانیم. پس از نجات صالحان از عذاب استیصال و نابودی همۀ بدان، جامعۀ صالحان در زمین تشکیل میشود؛ در فضایی بهشتگونه که سلامت و امنیت و عدالت برقرار و برکات از آسمان و زمین بر آنان ریزان است (اعراف: 96). این فضا در سرگذشت نوح(ع) با سلامت و برکت (هود: 48) توصیف میشود؛ در سرگذشت ابراهیم و لوط(ع)به سرزمین پربرکت(انبیاء: 71) تعبیر میگردد و در سرگذشت بنیاسرائیل در زمان موسی(ع) سخن از فراگیری برکت در کل زمین و مشارق و مغارب عالم برای صالحان و خلیفگان میرود (اعراف: 137). بنابراین سرگذشت صالحان امت پیامبران پیشین آیت و نشانهای برای صالحان و نجات یافتگان در دوران امام مهدی(عج)است؛ چرا که خداوند وعدۀ فتح، غلبه و نصرت رسول خاتم(ص) و جهانگیر شدن دین او را داده است (نصر: 1 - 3) و تحقق این وعده، با ظهور امام مهدی(عج)واقع خواهد شد و هر تفسیری جز این _ که توسط برخی مفسران ارائه شده _ قابل نقد، مخدوش و ناسازگار با قرائن روشن قرآنی و روایی است (نیلی، 1430: 97 - 111). بهشت آدم(ع) نیز در حلقۀ نخستِ استخلاف، آیت و نشانۀ آن است که خلیفۀ خدا شایستۀ زندگی در چنین شرایطی است و خدا روزی او را تکفّل نموده و بار رنج در طلب روزی را از او برداشته است(ذاریات: 56). از اینرو سرزمینی که نجاتیافتگان بنیاسرائیل در آن به سر میبرند را تنها در سه سورهای که از بهشت آدم(ع) در آن سخن رفته و با همان واژگانی که بهشت آدم را وصف کرده، توصیف میکند(بقره، اعراف، طه).
اگرچه در حلقههای پیشین استخلاف، بهشت صالحان پایدار نمیمانَد و با خروج آنان یا فرزندانشان از صفت صلاح، هبوط از فضای بهشتگونه رخ میدهد (بقره: 38 - 61)، ولی در دوران استخلاف امام مهدی(عج)و یاورانشان، به عنوان آخرین حلقۀ این زنجیره که تمام کنندۀ آن است، بهشتی پایدار درمحدودۀ کل آسمانها و زمین در عالم ایجاد میگردد (آل عمران: 133) که تا قیامت پابرجا خواهد بود (هود: 108) و صالحان و منتخبان تاریخ بشر که تعلیم و تزکیۀ آنان به وسیلۀ امام مهدی(عج)کامل میگردد (بقره: 129)، هرگز سقوط و هبوط نخواهند داشت (مجلسی، 1362: ج53، 34).
سخن تفصیلی در موضوع بهشت ظهور و معرّفی آیات آن در قرآن و بررسی نظر مفسران نیازمند بحثی مستقل است و در این نوشتار به مناسبت موضوع آن، ناچار به اشارهای بسنده شد.
نتیجه
آیات بسیاری در قرآن دارای پیامهایی دربارۀ امام مهدی(عج)و آینده جهان هستند.آیاتی از قرآن که به صراحت دربارۀ آیندۀ حیات بشر در زمین سخن میگویند، به گواهی روایات معتبر فریقین به دوران ظهور امام مهدی(عج)اشاره دارد.
خداوند متعال ویژگیهای امام مهدی(عج)و جایگاه ایشان را گاه در قرآن، با تمثیل به برخی پدیدههای طبیعی بیان فرموده که با تبیین پیامبر و اهلبیت(ع) به عنوان مفسّران حقیقی قرآن میتوان از این آیات بهره برد. مَثَل آب گوارا برای علم امام و تشنگی جان انسانها در دوران غیبت که در سورۀ ملک آمده، از این دست به شمار میرود.
بنابر دلایل متعدّد قرآنی و روایی، بسیاری از پیامهای قرآن دربارۀ مهدویت در آیات قصص قرآن قرار دارد که از سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین سخن گفته است؛ سه دلیل زیر از اهمّ این دلایلاند:
یکم. داستان آنان نمونه و نشانهای برای تبلور سنّتهای پایدار الهی در زندگی بشر است؛ سنّتهایی که در همۀ زمانها جریان داشته، در آینده نیز جاری خواهد بود. از اینرو خداوند داستان آنان را دربر دارندۀ جزئیات همۀ مسائل و آیت و مَثَلی برای حقجویان خوانده است.
دوم. در آیات و روایات بر شباهت سیرۀ پیشینیان و پسینیان تأکید شده است؛ بنابراین با مطالعۀ سرگذشت گذشتگان میتوان با رویدادهای آخرالزمان آشنا شد. همچنین در روایات شباهتهایی میان امام مهدی(عج)و پیامبران ذکر شده است.
سوم. از زندگی پیامبران اولوالعزم به عنوان کسانی که بر یاوری امام مهدی(عج)عزم کردهاند، میتوان درس مهدویت و انتظار آموخت.
بازشناسی برخی مسائل در سیرۀ امام مهدی(عج)با تدبّر در آیات قصص قرآن ممکن است؛ زیرا شباهتهای بسیاری در این مسائل میان امام مهدی(عج)و پیامبران الهی وجود دارد. مسائلی چون پنهان بودن ولادت، غیبتهای دوگانه، طول عمر، مقام خلافت، برخورداری از حکمت و ... .
منابع
_ قرآن مجید، ترجمه: گرمارودی، تهران، انتشارات قدیانی، چاپ دوم، 1384ش.
_ ابنطاوس، علی بن موسی، کشف المحجة لثمرة المهجة، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1375ش.
_ ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه _ منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول، 1419ق.
_ اکبرنژاد، مهدی، «نقد دیدگاه ابنخلدون دربارۀ احادیث مهدویت»، فصلنامۀ قبسات، ش33، تهران، پاییز 1383ش.
_ آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
_ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.
_ ، المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة، ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی، تهران، نشر آفاق، چاپ ششم، 1386ش.
_ تاجرینسب، غلامحسین، فرجامشناسی حیات بشر، تهران، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ اول، 1387ش.
_ دژآباد، حامد، «بررسی ادلۀ اهلسنت دربارۀ آیۀ استخلاف و ارتباط آن با عصر ظهور»، فصلنامۀ علمی _ پژوهشی مشرق موعود، ش22، قم، مؤسسۀ آینده روشن، تابستان 1391ش.
_ ذوالفقارزاده، محمدمهدی، درآمدی بر مدیریت صالحین، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)، چاپ دوم، 1389ش.
_ روحانی مشهدی، فرزانه، «امام مهدی(عج)در قرآن و روایات با تأکید بر بازخوانی سیرۀ انبیاء» (پایاننامه)، تهران، دانشگاه تهران، 1392ش.
_ سند، محمد، الامام المهدی و الظواهر القرآنیة، نجف، مرکز الدراسات التخصصیة فی الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1432ق.
_ سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، بینا، 1404ق.
_ شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، فی ظلال القرآن، بیروت _ قاهره، دارالشروق، چاپ هفدهم، 1412ق.
_ صافی گلپایگانی، لطفالله، اصالت مهدویت، قم، انتشارات مسجد جمکران، 1400ق.
_ ، منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، قم، نشر کوثر، چاپ سوم، 1430ق.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، بیروت، نشر اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
_ ، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1380ش.
_ ، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
_ عروسی حویزی،عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
_ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.
_ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1362ش.
_ کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی، قم، موسسة المعارف الاسلامیة، چاپ دوم، 1428ق.
_ مجتهد شبستری، «محمد، مدخل "آخرالزمان"» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج1، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1367ش.
_ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار لدرر اخبار الائمة الاطهار، تهران، انتشارات اسلامیه، 1362ش.
_ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1374ش.
_ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمّد فؤاد عبدالباقی، قاهره، دارالحدیث، چاپ اول، 1412ق.
_ نعمانی، محمّد بن ابراهیم، الغیبة، تحقیق: علیاکبر غفاری، تهران، مکتبة الصدوق، بیتا.
_ نیلی، عالم سبیط، الطور المهدوی، بیروت، دار المحجة البیضاء، چاپ چهارم،1430ق.