چکیده
مهدویت اعتقادی پایهای است که همواره در میان باورهای اسلامی بدان اهتمام و توجه ویژهای شده است و این اهتمام همچنان در سخنان پیشوایان معصوم(ع) و بزرگان دین بازتاب یافته است.
گسترۀ بحثها دربارۀ این اعتقاد سترگ نه تنها امور کلی، که بسیاری از امور جزئی را نیز دربر گرفته است. یکی از این امور، «حکم نامبردن» آن حضرت به نام «محمّد» است که بررسی آن با توجه به ویژگیهای آن حضرت و نیز چگونگی زندگی وی، اهمیت دارد.
در این نوشتار به بحث دربارۀ حکم نامبردن حضرت مهدی(عج) به نام خاص «محمّد» بر اساس سخنان معصومان(ع) پرداخته شده است. دیدگاهها در این بحث با نگاه به گروههای گوناگون روایات در اینباره، بهطور عمده در دو دسته تقسیم شده است:
دیدگاه نخست، باور کسانی است که در هر شرایطی نامبردن آن حضرت را به نام «محمّد» حرام میدانند. به گونهای که امروزه حتی آن را به صورت «محمد» مینویسند.
دیدگاه دوم از کسانی است که این ممنوعبودن را به سبب نامبردن در برخی روایات و ادعیه، ویژۀ زمانی دانستهاند که به سبب نامبردن، آسیبی متوجه آن حضرت میشد.
در ادامه با بررسی کوتاه مستندات هر دیدگاه بر پایۀ روایات، نتیجه میگیریم که در زمان غیبت کبرا اگر نامبردن آن حضرت موجب آسیب و زیان نگردد، جایز است.
واژگان کلیدی
حضرت مهدی(عج)، محمّد بن حسن، نامبردن، محمد، تسمیه، حرمت نامبردن.
مقدمه
اعتقاد به امام مهدی(عج) باوری سترگ و تأثیرگذار در میان باورهای اسلامی است. این باور، از همان سالهای نخستین طلوع اسلام و پیامبری خاتم الانبیاء(ص)در مرکز توجه و کانون اهتمام آن حضرت قرار گرفت؛ به گونهای که در هر مجال و مناسبتی، مسلمانان را بدان یادآور میشد و به ظهور، قیام و حکومت جهانی آن عدالتگستر موعود در آخرالزمان، بشارت میداد (طوسی، 1411: 178) و آن را امری ناگزیر میدانست که پیش از برپایی رستاخیز بزرگ پدید خواهد آمد (سجستانی، 1410: ح4282).
پس از رحلت پیامبر گرامی(ص)این راه با کوشش پیشوایان معصوم(ع) با توان و پیگیری کامل و به تناسب شرایط دوران هر امام، همچنان ادامه یافت. اگرچه نیازهای هر زمان و نیز مخاطبان هر امام، سبب میشد تا از همۀ آموزههای مهدوی در هر دوره، به بخشی پرداخته و پافشاری شود، ولی همواره بر دامنۀ تبیین آن افزوده شد؛ بهویژه در دوران پیشوایانی که به هر سبب از آزادی بیشتری در بیان آموزههای دینی برخوردار شدند.
امروزه به جرأت میتوان گفت میراث گرانسنگ تلاشهای پیشوایان معصوم(ع) در مباحث مهدویت سبب شده در جزئیترین بحثها بتوان به پشتوانۀ سخنان ایشان به بررسیهای ژرف، بحثهای فراوانی را دنبال کرد. از تبار پدری و مادری و ولادت حضرت مهدی(عج) گرفته، تا پنهان زیستی او؛ از چگونگی زندگی آن حضرت در دوران غیبت گرفته تا عمر طولانیاش؛ از چیستی غیبت وی گرفته تا چگونگی ظهور، قیام و حکومت جهانی ایشان بر کرۀ زمین و... .
در این بین، یکی از این بحثهای به ظاهر جزئی، نامبردن حضرت به نام «محمّد» است که در برخی از روایات بدان اشاره شده است.
این اهمیت سبب شده آثار روایی درخور توجهی در اینباره نوشته و منتشر شود که البته برخی برای اثبات «حرامبودن» و برخی دیگر در «روابودن» نام بردن آن حضرت است. برخی از این آثار مانند انوار الساطعة فی تسمیة حجة الله القاطعة، شرعة التسمیة در اثبات حرمت و کشف التعمیة فی جواز التسمیة در جواز را آقابزرگ تهرانی در کتاب گرانسنگ خود _ الذریعة _ وصف کرده است (تهرانی، بیتا: ج2، 428، ج11، 138، ج14، 179).
از آنجایی که روایات در این بحث به گونههای مختلفی است، دیدگاههای گوناگونی شکل گرفته است:
نخست گروهی با استناد به روایاتی که به حرامبودن نامبردن اشاره کردهاند، بردن نام خاص آن حضرت را بهطور مطلق، ممنوع و حرام دانستهاند.
گروه دیگر این ممنوعبودن را به زمان ترس، و جواز آن را مقید به زمان غیر از تقیه و ترس مربوط دانستهاند.
در مجموع روایات مهدویت، سخنانی که دربارۀ نامبردن در دست است در گروههای زیر تقسیم میشوند:
1. روایاتی که بهطور مطلق، بردن نام را در هر زمان و هر مکان حرام دانستهاند؛
2. روایاتی که حرامبودن را تا هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) میدانند؛
3. روایاتی که نامبردن را تنها در شرایط تقیه و ترس بر جان آن حضرت جایز نمیدانند؛
4. روایاتی که بدون هیچ قیدی، نه تنها نامبردن را حرام ندانسته، که خود ائمه(ع) و یارانشان در سخنان خود به نام آن حضرت تصریح کردهاند.
بنابراین انواع روایات دربارۀ نام بردن حضرت مهدی(عج) به نام خاص ایشان _ محمّد _ بدین شرح خواهد بود:
روایات حرمت نامبردن به صورت مطلق
روایات دستۀ نخست را میتوان به گروههایی چند تقسیم کرد:
الف) کافربودن نامبرندۀ حضرت با نام مخصوص
محمّد بن یعقوب کلینی با ذکر سند از امام صادق(عج)نقل کرده است:
صاحِبُ هَذا الاَمْرِ لایسَمّیهِ بِاسْمِهِ اِلَّا کافِرٌ؛ (کلینی، 1365: ج1، 333، ح4)
صاحب این امر کسی است که جز کافر، نام او را به اسم خودش نبرد.
این حدیث را شیخ صدوق (1395: ج2، 48، ح1) و مسعودی (1417: 280) نیز نقل کردهاند و اگر در کتابهای پس از آن ذکر شده، بهطور عمده از این منابع نقل شده است.
این روایت که از نظر سند صحیح است، بهطور صریح نامبرندۀ آن حضرت را کافر میداند. شارحان روایت دیدگاههای گوناگونی را در اینباره مطرح کردهاند؛ گروهی آن را حمل بر
مبالغه کردهاند. برخی مراد از کافر در این روایت را کسی دانستهاند که اوامر الهی را ترک
و نواهی او را انجام میدهد، نه کسی که منکر پروردگار یا مشرک به او است (فیض کاشانی، 1406: ج2، 404). برخی احتمال دادهاند این ویژۀ زمان تقیه باشد؛ چرا که روایاتِ بسیاری
به نام آن حضرت تصریح کردهاند (مازندرانی، 1382: ج6، 224) و برخی دیگر از شارحان، همچنان بر استفادۀ حرامبودن از اینگونه روایات، پافشاری کردهاند (مجلسی، 1369:
ج4، 16 - 18).
از دیگر کسانی که بر این حرمت تأکید کرده محمدتقی مجلسی _ پدر صاحب بحار الانوار _ است که ضمن اشاره به روایات حرمت و پذیرش آنها، حکمت این نامنبردن را چنین بیان کرده است:
ممکن است حکمت این باشد که مبادا یهود و نصارا گویند: محمدی که در تورات و انجیل هست آن حضرت است. (مجلسی، 1416: ج4، 159)
البته این سخن چندان پذیرفتنی نیست؛ بدانجهت که خوفی اینچنینی نیاز به حکم حرمت فراگیر ندارد. روایت میتوانست حرمت را مقیّد کند.
ب) جایزنبودن نامبردن حضرت
در دستۀ دیگر از روایات، این جایز نبودن با تعبیرهایی مانند «لا یحل لهم» و «لا یحل لکم» و مانند آن آمده است. برخی از این روایات از این قرارند:
یکم. شیخ صدوق از امام کاظم(عج)نقل کرده است:
... ذَلِكَ اِبْنُ سَیدَةِ الاِماءِ الذی تخفی عَلَی النَّاسِ وِلادَتُهُ، وَلا یحِلُّ لَهُمْ تَسْمِیتُهُ... ؛ (صدوق، 1395: ج2، 368، ح6)
او فرزند سرور کنیزان است؛ کسی که ولادتش بر مردم پوشیده و بردن نامش بر آنها روا نیست.
در این دسته از روایات به دو نکته اشاره شده است: 1. مخفیبودن ولادت؛ 2. جایزنبودن نامبردن حضرت با نام خاص.
شاید بتوان گفت اگرچه ولادت آن حضرت بر همۀ مردم پوشیده بود، ولی عدهای _ اگرچه اندک _ از این امر آگاه بودند. بنابراین میتوان احتمال داد، این عدمِ جواز، برای همۀ مردم نیست. از طرفی مرجع ضمیر در «وَلا یحِلُّ لَهُمْ» به «الناس» برمیگردد؛ یعنی بر کسانی که ولادت آن حضرت بر آنها پوشیده است. از اینرو نامبردن، برای ایشان نیز جایز نیست. با وجود این احتمالات، نمیتوان گفت که این روایت صریح در حرمت مطلق است.
دوم. مرحوم کلینی با ذکر سند به نقل از ریان بن صلت میگوید:
سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(عج)يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ، فَقَالَ: لَا يُرَى جِسْمُهُ وَ لَا يُسَمَّى اسْمُـهُ؛ (کلینی، 1365: ج1، 333)
از حضرت رضا(عج)شنیدم که چون دربارۀ قائم سؤال شد، فرمود: جسمش دیده نشود و نامش برده نمیشود.
ابنبابویه قمی (درگذشتۀ 329ق)، در الامامة و التبصرة روایت را آنگونه که در الکافی نقل شده، آورده است (ابنبابویه قمی، 1404: 117، ح110).
روایت در فاصلۀ اندکی از زمان کلینی و صدوق اول، به قلم حسین بن حمدان خصیبی (درگذشتۀ 334ق) در الهدایة الکبری نقل شده که در ادامۀ روایت بخشی نیز اضافه شده است. در این کتاب آمده که ریان بن صلت گوید: شنیدم امام رضا(عج)فرمود:
الْقَائِمُ الْمَهْدِی بْنُ الْحَسَنِ لَا یُرَى جِسْمُهُ وَ لَا یُسَمِّى بِاسْمِهِ؛ (خصیبی، 1419: 364)
قائم مهدی فرزند حسن جسمش دیده نشود و به نامش، نامبرده نشود.
در ادامۀ این بخش، نسبت به منابع پیشگفته این مطلب اضافه شده است:
أَحَدٌ بَعْدَ غَيْبَتِهِ حَتَّى يَرَاهُ وَ يُعْلَنَ بِاسْمِـهِ وَ يَسْمَعُهُ كُلُّ الْخَلْقِ فَقُلْنَا لَهُ: يَا سَيِّدَنَا وَ إِنْ قُلْنَا صَاحِبُ الْغَيْبَةِ وَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ الْمَهْدِيُّ، قَالَ: هُوَ كُلُّهُ جَايِزٌ مُطْلَقٌ وَ إِنَّمَا نَهَيْتُكُمْ عَنِ التَّصْرِيحِ بِاسْمِهِ لِيَخْفَى اسْمُهُ عَنْ أَعْدَائِنَا فَلَا يَعْرِفُوهُ؛ (همو)
کسی پس از غیبتش تا اینکه او را ببیند و نامش آشکار شود و همۀ مردم آن را بشنوند...
البته نویسنده هیچ اشارهای نکرده که این اضافه را به چه سبب افزوده و این در حالی است که در هیچیک از منابع پیشین، این اضافه نقل نشده است. ضمن اینکه در بخش نخست روایت نیز «الْقَائِمُ الْمَهْدِی بْنُ الْحَسَنِ» اضافه شده است. همچنین اگر کلمۀ «لَا یُسَمِّى» مجهول خوانده شود _ که سیاق روایت بدان نزدیکتر است و با روایات دیگر نیز چنین به نظر میرسد _ کلمۀ «احد» اضافه است.
شیخ صدوق، این روایت را با اندک تفاوتی در سند، از ریان بن صلت در دو جا از کتاب کمال الدین و تمام النعمة نقل کرده، با این تفاوت که به جای «وَ لَا یُسَمَّی اسْمُهُ»، «وَ لَا یسَمَّی بِاسْمِه» (صدوق، 1395: ج2، 370 و 648) آورده است. شیخ حر عاملی روایت را همانگونه که مرحوم کلینی نقل کرده، آورده است (عاملی، 1409: ج16، 239).
علّامه مجلسی در مرآة العقول روایت یادشده را نقل کرده و آن را موثق دانسته، مینویسد:
موثق علی الظاهر إذ الأظهر أن جعفر بن محمد هو ابن عون الأسدی، و ربما یظن أنه ابن مالك فیکون ضعیفاً و إن کان فی ضعفه أیضاً کلام، لأن ابن الغضائری إنما قدح فیه لروایته الأعاجیب، و المعجز کله عجیب، و هذا لا یصلح للقدح. (مجلسی، 1369: ج4، 18)
میرزا حسین نوری (درگذشتۀ 1320) از میان نقلها، روایت خصیبی را آورده است (نوری، 1408: ج12، 286، ش14107)، با این تفاوت که در ابتدای روایت به جای «الْقَائِمُ الْمَهْدِی بْنُ الْحَسَنِ»، « الْقَائِمُ الْمَهْدِی(عج) ابْنُ ابْنِی الْحَسَنِ» نوشته شده است.
ناگفته نگذرم که مرحوم نوری در کتاب نجم الثاقب در موارد بسیاری از امام مهدی(عج) با نام محمد بن الحسن یاد کرده است (طبرسی نوری، 1377: ج1، 413).
سوم. در روایتی دیگر، داود بن قاسم جعفری میگوید: از امام هادی(عج)شنیدم که فرمود:
الخَلَفُ مِنْ بَعْدي اِبْني الحَسَنُ فَكَيفَ لَكُمْ بِالخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الخَلَفِ؟ فَقُلْتُ: وَلِمَ جَعَلَني اللَّهُ فِداكَ؟ فَقالَ: لأَنَّكُمْ لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلا يحلُّ لَكُمْ ذِكْرَهُ بِاسْمِـهِ قُلتُ فَكَيفَ نَذْكُرُهُ؟ قالَ: قُولُوا: الحُجَةُ مِنْ آلِ مُحَمدٍ؛ (صدوق، 1395: ج2، 381، ح5؛ طوسی، 1411، 202، ح169؛ مسعودی، 1417: 278؛ فتال نیشابوری، بیتا: 262؛ کلینی، 1365: ج1، 328، ح13)
جانشین پس از من فرزندم حسن است و شما با جانشین پس از جانشین من چگونه خواهید بود؟ گفتم: فدای شما شوم! برای چه؟ فرمود: زیرا شما شخص او را نمیبینید و بردن نام او به اسمش بر شما روا نباشد. گفتم: پس چگونه او را یاد کنم؟ فرمود: بگویید: حجّت از آل محمد.
در سند روایت در کتاب الکافی، افزون بر محمد بن احمد علوی که سخنی دربارۀ او در کتابهای رجالی نیامده، روایت مرفوع نیز هست که آن را از جهت سند بیاعتبار کرده است. البته با توجه به صحیحبودن سند روایت نخست برای این بخش، در دیدگاه حرمت، کافی است و روایات دیگر به عنوان شاهد ذکر میشود.
چهارم. امام صادق(عج)در جواب کسی که پرسید «مهدی از فرزندان کیست»؛ فرمود:
الْخامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعَ یغیبُ عَنکُمْ شَخْصُهُ، وَلا یحِلُّ لَکُمْ تَسْمِیتُهُ؛ (صدوق، 1395: ج2، 411، ح12)
پنجمین امام از فرزندان امام هفتم که شخص او از دیدگان شما نهان شود و نام بردنش روا نباشد.
در این دسته روایات نیز به سبب ضمایر خطاب در «یغیبُ عَنْکُمْ» و «لا یحِلّ لَکُمْ»، ممکن است گفته شود، حرمت تنها متوجه مخاطبان آن حضرت بود و این به دلیل فشارهایی است که از طرف ستمگران بر شیعیان به سبب نامبردن حضرت وارد میکردند (مازندرانی، 1382: ج6، 224).
همچنین «یغیب عنکم» به ملاقاتهای قطعی تخصیص خورده و این غیبت همگانی نیست. بر این اساس، عدم جواز نامبردن نیز تخصیص خورده است. بهعلاوه، روایاتی نیز وجود دارد که میگوید حضرت مهدی(عج) را در دوران غیبت میبینند (صدوق، 1395: ج1، 144، باب 5، ح3).
بنابراین از این دسته روایات، به سبب احتمالات، نمیتوان قطع به حرمت را برای همگان استفاده کرد.
ملعونبودن نامبرندۀ حضرت
با این مضمون توقیعی از امام عصر(عج) صادر شده است که میفرماید:
مَنْ سَمانی فی مَجْمَعٍ مِنَ النَّاسِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ؛ (همو: ج2، 483، ح3)
لعنت خدا بر کسی که مرا در میان جمعی از مردم نام برد.
در این روایت نیز احتمالاتی وجود دارد:
مقصود روایت، دوران غیبت صغراست؛ یعنی زمانی که آن حضرت در میان جمعی حضور مییافتند و اگر کسی نام او را افشا میکرد، موجب فاش شدن اسرار میشد و خطری متوجه آن حضرت میگردید، وگرنه صِرفِ نامبردن _ بدون اشاره به وجود ظاهری ایشان _ سبب ضرر و زیانی نخواهد شد. احتمال دیگر اینکه مقصود از «الناس» در «فی مجمع من الناس» مخالفان و اهل سنّت باشد.
الف) روایات عدم جواز تا هنگام ظهور
محمد بن زیاد ازُدی از امام موسی بن جعفر(عج)دربارۀ امام غایب(عج)نقل کرده است:
... تَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَ لَا تَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيَتُهُ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً؛ (همو: 368، ح6)
... کسی که ولادتش بر مردم پوشیده و ذکر نامش بر آنها روا نیست، تا آنگاه که خدای تعالی او را ظاهر ساخته و زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همانگونه که پر از ظلم و جور شده باشد.
عبدالعظیم حسنی نیز شبیه این مضمون را از امام هادی(عج)نقل کرده است (همو:
379، ح1).
در این روایت نیز ملاک عدم جواز میتوان ترس بر آن حضرت باشد که با ظهور این ترس برطرف میشود. البته به نظر میرسد در دو دسته روایت یادشده نامبردن حضرت تنها ملاک حکم نیست، بلکه نامبردن در شرایطی که شناخت آن حضرت را به دنبال داشته باشد مورد نظر است؛ مانند اینکه حضرت در جایی حضور دارد و کسانی که وی را میشناسند نامبردن آن حضرت جایز نیست.
ب) روایات جواز، بدون بیم خطر
در این دسته از روایات، به علت نامنبردن حضرت اشاره شده است. در این صورت اگر آن علت وجود نداشته باشد، نهی نیز ساقط است.
امام باقر(عج)در پاسخ ابوخالد کابلی _ که از نام حضرت مهدی(عج) پرسیده بود _ فرمود:
سَأَلْتَنِي وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ عَنْ سُؤَالٍ مُجْهِدٍ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ أَمْرٍ مَا كُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ أَحَداً وَ لَوْ كُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ أَحَداً لَحَدَّثْتُكَ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ أَمْرٍ لَوْ أَنَّ بَنِي فَاطِمَةَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلَى أَنْ يَقْطَعُوهُ بَضْعَةً بَضْعَةً؛ (نعمانی،1397: 288، ح2 و نیز نک: طوسی، 1411، 333، ح288)
به خدا سوگند ای ابا خالد، پرسش سختی پرسیدی که مرا به تکلف و زحمت میاندازد؛ همانا از امری پرسیدی که [هرگز آن را به هیچ کس نگفتهام و] اگر آن را به کسی گفته بودم، بهگونۀ روشن به تو میگفتم. همانا تو از من چیزی را پرسیدی که اگر بنیفاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را قطعهقطعه کنند.
از روایت یادشده استفاده میشود که اگر به سبب بردن نام آن حضرت ضرر و خطری برای ایشان به وجود نیاید، دانستن و نقل نام آن حضرت، بدون اشکال است.
از خود حضرت مهدی(عج) در توقیعی آمده است:
فَاِنَّهُمْ اِنْ وَقَفُوا عَلَی الاِسْمِ أَذاعُوهُ وَاِنْ وَقَفُوا عَلَی المَکانِ دَلُّوا عَلَیْهِ؛ (همو: 364، ح331)
پس به درستی که آنان اگر نام را بدانند، آن را رایج ساخته و اگر بر مکان آگاهی یابند، آن را نشان خواهند داد.
شیخ حر عاملی ذیل این روایت دلالت آن را بر نهی و اختصاص به ترس و ترتب مفسده دانسته است (عاملی، 1409: ج16، 240). بنابراین این دسته از روایات، دایرمدار ترس و تقیه است و با از میانرفتن آن، حرمت نامبردن نیز برطرف خواهد شد.
ج) روایات جواز نامبردن
در روایات فراوانی آنگاه که سخن از حضرت مهدی(عج) به میان آمده، به نام آن حضرت به روشنی اشاره شده است. در اینجا به برخی از این روایات، اشاره میشود:
روایاتی که پیش از ولادت ایشان، به نام آن حضرت اشاره کرده است:
شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمة از حضرت علی(عج)نقل کرده است: رسول گرامی اسلام(ص)نام پیشوایان پس از امام علی(عج)را یکی پس از دیگری برای آن حضرت برشمرد، تا اینکه فرمود:
مَهْدِی اُمَّتی مُحَمَّدٌ الَّذی یَمْلأ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً؛ (صدوق، 1395: ج1، 284، ح37)
مهدی امتم [در میان ایشان] محمد است که زمین را از داد و دادگری آکنده سازد.
حضرت علی(عج)از پیامبر اکرم(ص)نقل کرده است که هنگام بردن نام پیشوایان دوازدهگانه(ع) فرمود:
فَاِذا حَضَرَتْهُ (الحسن) الوَفاةَ فَلْیسلِمْها اِلی اِبْنِهِ مُحَمد؛ (طوسی، 1411: 150، ح111)
پس هنگام درگذشت حسن آن را به فرزندش محمد تسلیم میکند.
در الفضائل نیز شبیه این روایت آمده و تصریح به نام «محمد» شده است (قمی، 1363: 158). همچنین در الاحتجاج طبرسی، از رسول اکرم(ص)نقل شده است که فرمود: از
جبرئیل شنیدم:
ثُمَ اِبْنهُ القائِمُ بِالحَقِ مَهْدی اُمتی مُحمد بن الحَسَنِ صاحِبِ الزَّمان؛ (طبرسی، 1403: ج1، 68، ح34)
سپس فرزندش قائم به حق، مهدی امتم، محمد بن حسن صاحب الزمان.
در کلام امیرمؤمنان علی(عج)به این نام اشاره شده است؛ چنانکه شیخ صدوق
در کمالالدین و تمامالنعمة آورده است: حضرت علی(عج)بر فراز منبر درباره حضرت
مهدی(عج) فرمود:
لَهُ اِسْمانِ: اِسْمٌ یخْفی وَاِسْمٌ یعْلَنُ، فَاَمّا الَّذی یخْفی فَأَحْمَدُ، وَاَمَّا الَّذی یعْلَنْ فَمُحَمَّدٌ؛ (صدوق، 1395: ج2، 653، ح17؛ نک: طبرسی بیتا: 465؛ عاملی، 1409: ج16، 44)
برای او دونام است: یکی پنهان و دیگری آشکار؛ اما پنهان، احمد و نام آشکار،
محمد است.
از موارد دیگری که قائلان به جواز نامبردن حضرت بدان اشاره کردهاند، حدیث لوح حضرت زهرا(س) است. در بخشی از این لوح _ که هدیهای از سوی پیامبر(ص)به حضرت زهرا(س) بود _ آمده است:
وَاُکْمِلُ ذلِكَ بِاِبْنِهِ مُحمد رَحْمَةً لِلْعالَمینَ عَلَیهِ کَمال مُوسی وَبَهاءُ عیسی وَصَبْرُ اَیوبُ؛ (کلینی، 1365: ج1، 527، ح3)
و جانشینان را به فرزندش محمد _ رحمت بر جهانیان _ تکمیل خواهم کرد؛ کسی که کمال موسی(عج)و بهاء عیسی(عج)و شکیبایی ایوب(عج)را داراست.
شیخ صدوق، بخش مربوط به حضرت مهدی(عج) را اینگونه آورده است:
ابُوالقاسِمِ مُحَمدُ بْنُ الحَسَنِ هُوَ حُجَّةُ اللهِ تَعالی عَلی خَلْقِهِ؛ (صدوق، 1395: ج1، باب 27)
ابوالقاسم محمّد بن الحسن، همو حجت خداوند بزرگوار بر بندگان است.
خود جابر نیز در مواردی اشاره کرده که از حضرت مهدی(عج) در آن لوح، به عنوان «محمّد» یاد شده است.
امام باقر(عج)نیز پس از آیۀ شریفۀ اِنَّ عِدَةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اِثْنا عَشَرَ... (توبه: 36) یکیک نام ائمه(ع) را برد؛ تا اینکه فرمود:
وَاِلی اِبْنِهِ الحَسَن وَ إِلی ابْنِهِ مُحَمَّد الهادی المَهْدی، اِثْنا عَشَرَ اِماماً؛ (طوسی، 1411: 149، ح110)
و به فرزندش حسن و به فرزندش محمد هدایتکننده هدایتشده، دوازده
امام هستند.
امام صادق(عج)نیز هنگام شناساندن حضرت مهدی(عج) در چندجا به نام «محمد» اشاره کرده است؛ چنانکه در کشف الغمةاز آن حضرت نقل شده که میفرماید:
الخَلَفُ الصَّالِحُ مِنْ وُلْدی هُوَ المَهْدِی، اِسْمُـهُ مُحمد وکْنْیتُهُ ابُوالقاسِمِ یخْرُجُ فی آخِرِالزَّمانِ یقالُ لِاُمِّهِ صَقیل؛ (اربلی، 1381: ج2، 475)
خلف صالح از فرزندانم مهدی است. نامش محمد و کنیهاش ابوالقاسم، در آخرالزمان خروج میکند و مادرش صقیل نامیده میشود.
شیخ صدوق شبیه این روایت را در کمال الدین آورده است (صدوق، 1395: ج2،
334، ح4).
امام صادق(عج)وقتی خواست در پاسخ «زید شحام» نام امامان معصوم(ع) را
برشمرد، فرمود:
نَحْنُ اِثْنا عَشَرَ _ هکذا _ حَوْلَ عَرْشِ ربِّنا جَلَّ وَ عَزَّ فِی مُبتدَءِ خَلقنا أَوَّلِنا محمد وَأَوْسَطُنا مُحمد وآخِرنا مُحمدٌ؛ (نعمانی، 1398: 85، ح16)
ما دوازده تن بدین گونه (اشاره با دست به صورت دایره) از آغاز آفرینش گرداگرد عرش پروردگارمان قرار داشتهایم، نام اوّلین فرد ما محمد و نفر میانه محمد و آخرین فرد ما نیز محمد است.
از امام عسکری(عج)در موارد بسیاری نقل شده که به نام آن حضرت تصریح کرده است. آنگاه که مادر حضرت مهدی(عج) به ایشان باردار شد، امام عسکری(عج)به او فرمود:
سَتَحْمِلینَ ذَکَراً وَ اِسْمُهُ محمد وَ هُوَ القائِمُ مِنْ بَعْدی؛ (اربلی، 1381: ج2، 475)
تو باردار پسری هستی که نامش محمد است و او قائم پس از من است.
همچنین آن حضرت در گفتاری فرمود:
اِبْنی مُحمد، هُوَ الاِمامُ والحُجَّةُ بَعدی مَنْ ماتَ وَلَمْ یعْرِفْهُ مات مِیتةً جاهِلیةً؛
(همو: 409، ح9)
فرزندم محمد، او امام و حجّت پس از من است؛ هر کس بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.
گروه دوم، دربر دارندۀ سخنانی است که پس از زادهشدن ایشان، از آن حضرت با نام محمد یاد کردهاند:
ابراهیم کوفی، نقل کرده است که امام عسکری(عج)بخشی از گوسفندی سربریده را برای من فرستاد و فرمود:
هَذا مِنْ عَقیقَةِ ابنی مُحمد؛ (صدوق، 1395: ج2، 432، ح10)
این از عقیقۀ فرزندم محمد است.
کلینی از احمد بن محمد بن عبدالله، ضمن روایتی چنین نقل کرده است:
وَ وُلِدَ لَهُ (ابی محمد) وَلَدٌ سَمَّاهُ مُحمد؛ (کلینی، 1365: ج1، 329 و 514)
برای او (امام عسکری) فرزندی به دنیا آمد که او را محمد نامید.
شیخ طوسی در الغیبة در بخشی از یک حکایت، نقل کرده که حضرت مهدی(عج) با عنوان «محمد بن الحسن» از خود نام برده است (نک: طوسی، 1411: 269، ح234).
از ابیغانم خادم نقل شده است:
وُلِدَ لابی مُحَمد مَوْلُودٌ فَسَماهُ مُحَمَّداً و... ؛ (عاملی، 1409: ج16، 243، ح21467)
برای ابو محمد (امام عسکری) فرزندی به دنیا آمد که او را محمد نام نهاد و... .
شیخ صدوق به نقل از عبدالله سوری در ضمن داستانی از دیدار با حضرت مهدی(عج) در دوران غیبت صغرا نوشته است:
پس دیدم جوانانی را که در بِرکه، آببازی میکردند. جوانی بر سجادهای نشسته بود و آستین لباس خود را در برابر دهان گذاشته بود. پس گفتم: این جوان کیست؟ گفتند: محمد بن الحسن است و شبیه پدرش بود. (صدوق، 1395: ج2، 441، باب 43، ح13؛ و نیز نک: راوندی، 1409: ج2، 959)
در کمال الدین ضمن بیان سرگذشت مادر حضرت مهدی(عج) آمده است:
وَعَلی قَبْرِها مَکْتُوبٌ عَلَیهِ هَذا قَبْرُ اُمِّ مُحَمَّدٍ؛ (همو: 431، ح7)
و بر آرامگاه او نوشته شده بود، این قبر مادر محمد است.
با توجه به اینکه از ایشان به عنوان «ام محمد» یاد نشده تا گفته شود کنیۀ ایشان بوده است. بنابراین دلیل برای جواز نام بردن نام خاص آن حضرت شمرده شده است.
نام حضرت در دعاها
در دعاهای بسیاری از حضرت مهدی(عج) با عنوان محمد یاد شده است و با توجه به اینکه ماهیت دعا برای تکرار از طرف مؤمنان و مداومت بر آن در نهان و آشکار است، دلیلی گرفته شده بر جواز بردن نام آن حضرت.
برخی از دعاهایی که به روشنی نام آن حضرت در آن برده شده از این قرارند:
1. مشهور در دعای فرج، «اللّهم کن لولیك الحجة بن الحسن» است؛ ولی در منابع اصلی، مانند مصباح کفعمی، دعا به گونهای دیگر نیز آمده است:
اَللهُمَ کُنْ لِوَلِیكَ مُحمد بن الحَسَن المَهدی فی هَذهِ السَّاعَةِ... . (کفعمی، 1405: 586؛ و نیز نک: مجلسی، 1404: ج94، 392)
سید بنطاووس نیز در اقبالالاعمال همینگونه نقل کرده است (ابنطاووس،1414: 58).
2. در البلد الامین تحت عنوان دعای «کنز العرش» آمده است:
وَأَسْألكَ بِحَقِ مُحمد بن الحَسَنِ القائِمِ بِأَمْرِكَ و الحجة علی عبادك. (کفعمی، 1418: 357)
3. علّامه مجلسی در دعای پس از زیارت آل یسٓ به نقل از احتجاج طبرسی آورده است:
اللّهم صَلِّ عَلی مُحمد بنِ الحَسَنِ حجّتكَ فِی أَرْضِكَ وَ... . (مجلسی، 1404: ج53، 171، ح5)
البته در کتاب الاحتجاج اشارهای به نام محمد بن الحسن نشده است (طبرسی، 1403: ج2، 494)؛ ولی این گمان هست که در نسخهای که علّامۀ مجلسی از آن نقل کرده، نام آن حضرت وجود داشته است.
نام حضرت در کلام دانشمندان شیعه
افزون بر روایاتی که ذکر شد، گروهی از دانشمندان شیعه از حضرت مهدی(عج) با عنوان محمد، محمد المهدی، محمد بن الحسن و محمد بن الحسن العسکری یاد کردهاند. این خود نشانگر آن است که این بزرگان، به کار بردن نام آن حضرت را روا میدانستهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. شیخ صدوق آورده است:
ابُوالقاسِم مُحمدُ بنُ الحَسَنِ هُوَ حُجَةُ اللهِ القائمِ؛ (صدوق، 1378: ج1، 40)
ابوالقاسم محمّد، فرزند حسن که اوست همان حجت خداوند، قیام کننده.
2. شیخ مفید در النکت الاعتقادیة در پاسخ به این پرسش که اگر کسی بپرسد امام این زمان کیست، مینویسد:
فالجواب: القائم المنتظر المهدی محمد بن الحسن العسکری _ صلوات الله علیه و علی آبائه الطاهرین _ ؛ (مفید، 1413: 44)
قائم منتظر مهدی محمد فرزند حسن عسکری _ درود خداوند بر او و پدران پاکش _ .
3. شیخ طوسی دربارۀ ولادت امام مهدی(عج) از زبان اسماعیل علی نوبختی نوشته است:
مُولِدُ مُحمد بن الحَسَنِ بنِ عَلی مُحمد بن علی بن موسی ... ؛ (طوسی، 1411: 271)
ولادت محمد بن حسن بن علی بن موسی... .
4. همو در الرسائل العشر مسئلۀ 53 نوشته است:
محمد بن الحسن، المهدی(عج)حی موجود من زمان أبیه الحسن العسکری إلی زماننا هذا، بدلیل أن کل زمان لا بد فیه من إمام معصوم، مع أن الإمامة لطف، واللطف واجب علی الله تعالی فی کل وقت.(طوسی، بیتا: 98)
و در مسئلۀ 56 ادامه داده است:
محمد بن الحسن صاحب الزمان(عج)لا بد من ظهوره.
5. علّامه حلی در تحریر الاحکام (1420: ج2، 109) و شرح منهاج الکرامة (حسینی، 1376: 252) و الرسالة السعدیة (حلی، 1378: 19)، از حضرت مهدی(عج) با عنوان محمد بن الحسن العسکری یاد کرده است.
6. علی بن یوسف حلی پس از نامبردن از امامان دوازدهگانه، نام امام زمان(عج) را چنین مینویسد:
... حتی انتهی الی ابی القاسم محمد بن الحسن الحجة القائم... ؛ (حلی، 1408: 70)
... تا آنکه رسید به ابوالقاسم محمد فرزند حسن حجت قائم ... .
7. محقق کرکی نوشته است:
ثُمَ الخَلَفُ الحُجَّةُ القائِمُ المُنْتَظَرُ مُحمدُ بن الحَسَنِ المَهدی المُستَتَر خَوفاً مِنَ الاَعْداءِ... ؛ (کرکی، 1409: ج1، 63)
سپس خلف، حجّت، قائم، منتظر، محمد فرزند حسن، مهدی که به سبب ترس از دشمنان، پنهان است... .
8. علی بن عیسی اربلی نوشته است:
... وَاَمَّا اِسْمُهُ فمُحَمَّدٌ وَکُنْیتُهُ اَبُوالقاسِمِ وَلَقَبُهُ الحُجَّةُ وَالخَلَفُ الصالِحُ وَقیلَ المُنْتَظَر؛ (اربلی، 1381: ج2، 437)
... ولی نام او محمد و کنیهاش ابوالقاسم و لقبش حجّت و خلف صالح و گفته شده منتظر است.
9. اگرچه علّامه مجلسی قائل به حرمت نامبردن ایشان است؛ ولی در موارد بسیاری با نام مخصوص از ایشان یاد کرده است که برخی از این قرار است:
... المَهْدی الذی بَشَّرَ بِخُرُجِهِ النَبی المعظم فِی روایات مُتَواتِرة مِن الخاصَةِ وَالعامَةِ وَهُوَ الاِمامُ مُحمد بن الحَسَنِ العَسکری المهدی المنتظر... ؛ (مجلسی، 1404: ج19، 284،
ج28، 46)
... مهدی که رسول گرامی اسلام به خروج او در روایات متواتر از شیعه و اهل سنت، بشارت داده است، هموست محمد فرزند حسن عسکری، مهدی منتظر ... .
10. شهید اول مینویسد:
الثانی عَشَر: الاِمامُ المَهْدی الحُجَّة صاحِبِ الزَّمانِ اَبُوالقاسِمِ مُحمد بن الحَسَنِ العَسْکَری؛ (عاملی، 1417: ج2، ص16)
دوازدهم: امام مهدی حجت صاحب الزمان ابوالقاسم محمد فرزند حسن عسکری... .
11. فخرالدین طریحی نوشته است:
یکَنی بِهِ (القـائم) عَن صاحِبِ الاَمْرِ مُحمد بن الحَسَن العسکری؛ (طریحی، 1403: ذیل کلمۀ المهدی و نیز القائم)
از دیگر کسانی که در نوشتار یا نقل قولهای خود به کلمۀ محمد _ به عنوان نام حضرت مهدی(عج) _ تصریح کردهاند، میتوان به عنوان نمونه از شیخ علی یزدی حائری در الزام الناصب (1356: ج1، 121)، سید هاشم بحرانی در غایة المرام (1422: ج7، 134) و محمد جواد مغنیه در الشیعة فی المیزان (1372: 266)، مرحوم مظفر در عقائد الامامیه (بیتا: 76)، سید علی میلانی در دراسات فی منهاج السنة (1386: 41)، شیخ عباس قمی در منازل الآخرة (1365: 288) و در الکنی و الالقاب (1384: ج3، 19)، ملّاصالح مازندرانی در شرح اصول کافی (1382: ج6، 26)، آیتالله بروجردی در جامع احادیث الشیعة (1399: ج9، 41)، علی نمازی شاهرودی در مستدرک سفینة البحار (1418: ج6، 418)، محمدتقی جعفری در تفسیر و ترجمۀ نهج البلاغه (1368: ج27، 271)، آیتالله جعفر سبحانی در اضواء علی عقائد الشیعة الامامیة (1379: 218) یاد کرد.
نامبردن حضرت در گفتار اهل سنّت
بسیاری از اهل سنّت، وقتی در کتابهای خود باور شیعیان به مهدویت و حضرت مهدی(عج) را بازگو کردهاند، به نام آن حضرت تصریح کرده، آن را به شیعه نسبت دادهاند. در این بخش تنها به برخی از این اقوال اشاره میشود:
1. ابنکثیر در البدایة والنهایة اگرچه در مقام انکار حضرت مهدی(عج) سخن میگوید، ولی در بازتاب باور شیعیان به نام حضرت تصریح کرده، مینویسد:
یعتَقِدُ فِیهم الرَّافِضَةُ الذینَ اَوَّلُهم عَلی بن أَبی طالب وَآخِرهُمْ المُنتظر بِسردابِ سامراء وَهُوَ مُحمد بن الحَسَن العَسْکری. (دمشقی، 1408: ج1، 177)
وی در جای دیگر (همو: ج14، 95) نیز از حضرت مهدی(عج) با نام محمد بن الحسن المهدی یاد کرده است.
2. ابنخلدون نیز با پنداری خواندن باور شیعه در تاریخ خود، وقتی از اعتقاد شیعه دربارۀ حضرت مهدی(عج) سخن گفته، چنین مینویسد:
وَخُصوصاً الاِثنا عَشَریة مِنهُمْ یزْعُمونَ اَنّ الثانی عَشَر مِنْ اَئِمَّتِهِمْ وَهُوَ مُحمد بنُ الحَسَنِ العَسکری وَیلَقَّبُونَهُ المَهْدی. (ابنخلدون، 1391: ج1، 199)
3. زرکلی در الاعلام میگوید:
مُحَمدُ بنُ الحَسَنِ العَسْکری بنِ عَلی الهادی اَبُوالقاسِم آخِرُ الاَئِمةِ الاِثنی عَشر عِنْدَ الاِمامِیةِ. (زرکلی، 1990: ج6، 80)
4. محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول مینویسد:
ولا إمام بعد محمد بن الحسن المهدی(عج)وهو الثانی عشر، فانظر بعین الاعتبار إلى أدوار الأقدار. (شافعی، بیتا: 33)
4. ذهبی در سیر اعلام النبلاء به دنبال کلمۀ «المنتظر» نوشته است:
الشَریف اَبُوالقاسِم مُحمد بنُ الحَسَنِالعَسکری بْنُ عَلی الهادی. (ذهبی، 1413: ج13، 119)
البته در ادامه پس از بیان اینکه این باور شیعه است، آن را رد کرده است.
5. مبارکفوری در تحفة احوذی آورده است:
وَفِیهِ رَدٌّ عَلَی الشّیعَةِ حَیثُ یقُولُونَ المَهْدِی المُوعُود هُوَ القائِم المُنْتَظَرُ هُوَ مُحمدُ بنُ الحَسَنِ العَسْکری. (مبارکفوری، 1410: ج6، 403)
6. قندوزی در ینابیع المودة مینویسد:
فَاِذا مَضی الحَسَنُ فَاِبْنُهُ الحُجَّةُ مُحمدٌ المَهْدی... ؛ (قندوزی، 1416: ج3، 282 و 316)
پس آن گاه که [امام ] حسن درگذشت، پس فرزند او حجّت محمد مهدی... .
7. محمود ابوریه در اضواء علی السنه المحمدیة نوشته است:
والشیعة الإمامیة متفقون على أنه «محمد بن الحسن المهدی» من الأئمة المعصومین و یلقبونه بالحجة والقائم المنتظر. (ابوریه، بیتا: 232)
سخنان اهل سنّت دستکم بر دو چیز دلالت دارد:
الف) این نام کم و بیش نزد شیعیان و دانشمندان شهرت داشته و به کار میرفته است.
ب) همه قائل به حرامبودن بردن آن نام نبودهاند؛ وگرنه به عنوان نکتهای درخور درنگ از طرف اهل سنّت مطرح میشد.
نکتۀ پایانی
یکی از بزرگان معاصر، پس از نقل چهار گروه روایات یاد شده، نوشته است:
شکی نیست که قول به منع نامبردن از روی تعبّد، خالی از تحقیق است؛ اگرچه برخی از بزرگان بدان تصریح کردهاند... ظاهر این است که منع، دایر مدار وجود ملاک تقیه است. بنابراین نام بردن از آن حضرت به این نام در زمان ما هیچگونه منعی ندارد. به علاوه دستۀ چهارم روایات _ که دلالت بر جواز میکرد _ از دستههای دیگر به مراتب، هم از نظر عدد بیشتر و هم از نظر دلالت اقواست.
آنگاه چنین نتیجه میگیرد:
حرمت فقط هنگام تقیه بوده و یگانه راه جمع میان روایات همین سخن است، وگرنه باید هر دو دسته روایت را نپذیرفت و به اصطلاح از اعتبار ساقط بدانیم و یا قائل به تخییر شویم _ اگر بگوییم روایات ظنی هستند _ و حاصل این هم این میشود که قائل به جواز شویم. (مکارم شیرازی، 1411: ج1، 504)
ایشان در پایان قویترین قرینه بر دیدگاه خود (جواز نامبردن) را همان دستۀ چهارم از روایات دانسته، احتیاط را نیز بایسته نمیداند.
نتیجه
با توجه به آنچه گفته شد، به نظر میرسد اگرچه دستۀ نخست و دوم بهگونهای مطلق سخن از حرمت به میان آوردهاند، ولی روایات دیگر را نیز نمیتوان نادیده گرفت؛ زیرا بهویژه در دستۀ اخیر، شمار روایات و سخنانی که به نام آن حضرت به روشنی اشاره کرده است، فراوان است. از اینرو حرمت نامبردن را میتوان به شرایط ویژه نسبت داد و که از آن جمله زمان ترس و نگرانی بر جان آن حضرت است؛ ولی چنانچه نامبردن آن حضرت سبب آسیب و زیان نگردد، رواست؛ و الله اعلم.
منابع
_ ابنبابویه قمی، علی بن حسین بن موسی، الإمامة و التبصرة من الحیرة، قم، مدرسة الإمام المهدی(عج)، 1404ق.
_ ابنخلدون، محمد، تاریخ، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1391ق.
_ ابنطاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، تحقیق: جواد قیومی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1414ق.
_ ابوریه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیة، بیجا، نشر البطحاء، بیتا.
_ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة(ع)، تبریز، مکتبة بنیهاشمی، 1381ق.
_ بحرانی، هاشم بن اسماعیل، غایة المرام و حجّة الخصام فی تعیین الإمام، تحقیق: سیّد علی عاشور، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، 1422ق.
_ بروجردی، سید حسین، جامع احادیث الشیعة، قم، المطبعة العلمیة، 1399ق.
_ تهرانی، محمّد محسن بن علی (آقابزرگ)، الذریعة، بیروت، دار الاضواء، بیتا.
_ جعفری، محمدتقی، تفسیر و ترجمه نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1368ش.
_ حسینی، علی، شرح منهاج الکرامة، قم، مؤسسه دارالهجرة، 1376ش.
_ حلی، حسن بن یوسف، تحریر الأحکام، تحقیق: ابراهیم بهادری، قم، مؤسسۀ امام صادق، چاپ اول، 1420ق.
_ ، الرسالة السعدیة، تحقیق: محمود مرعشی، قم، کتابخانۀ آیتالله مرعشی نجفی، 1378ش.
_ حلی، رضیالدین علی بن یوسف، العدد القویة، قم، کتابخانۀ آیتالله مرعشی، 1408ق.
_ خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الاثر، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.
_ خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، بیروت، نشر بلاغ، 1419ق.
_ دمشقی (ابنکثیر)، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
_ ذهبی، شمسالدین، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق.
_ راوندی، قطبالدین، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسۀ امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق.
_ زرکلی خیرالدین ، الأعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1990م.
_ سبحانی، جعفر، اضواء علی عقاید الشیعة الامامیة، تهران، نشر مشعر، 1379ش.$
_ سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، بیروت، دارالفکر، 1410 ق.
_ شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول(ع)، تحقیق: ماجد بن احمد العطیة، نسخۀ خطی در کتابخانۀ آیتالله مرعشی، بیتا.
_ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، عیون اخبار الرضا، تهران، انتشارات جهان، چاپ اول، 1378ق.
_ ، کمال الدین و تمام النعمة، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395ق.
_ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403 ق.
_ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، بیتا.
_ طبرسی نوری، حسین، نجم الثاقب، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ دوم، 137ش.
_ طبری آملی، محمّد بن ابیالقاسم، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، نجف، کتابخانه حیدریه، چاپ دوم، 1383ق.
_ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
_ طوسی، محمّد بن حسن، الرسائل العشر، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بیتا.
_ طوسی، محمّد بن حسن، کتاب الغیبة، چاپ اول، قم، مؤسسۀ معارف اسلامی، 1411ق.
_ عاملی (شهید اول)، محمد بن مکی، دروس، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1417ق.
_ عاملی (شیخ حر)، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، 1409ق.
_ فتال نیشابوری، محمّد بن حسن بن علی، روضة الواعظین، قم، انتشارات رضی، بیتا.
_ فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، اصفهان، کتابخانۀ امیر المؤمنین، 1406ق.
_ قمی، شاذان بن ابراهیم، الفضائل، قم، انتشارات رضی، 1363ش.
_ قمی، عباس، الکنی و الالقاب، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1384ش.
_ قمی، عباس، منازل الآخرة، قم، مؤسسه در راه حق، چاپ دوم، 1365ش.
_ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، قم، دار الاسوة للطباعة و النشر، 1416ق.
_ کرکی، علی بن حسین، رسائل الکرکی، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1409ق.
_ کفعمی، ابراهیم بن علی، البلد الامین و الدرع الحصین، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1418ق.
_ کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح، قم، انتشارات رضی، 1405ق.
_ کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365ش.
_ مازندرانی (ملّاصالح)، محمد صالح بن احمد، شرح اصول کافی، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1382ق.
_ مبارکفوری، تحفة الاحوذی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق.
_ مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار، بیروت، موسسة الوفاء، 1404ق.
_ مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول(ع)، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1369ش.
_ مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی (شرح فقیه)، قم، دارالتفسیر، 1416ق.
_ مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، قم، مؤسسه انصاریان، 1417ق.
_ مظفر، محمدرضا، عقائد الامامیه، قم، انتشارات انصاریان، بیتا.
_ مغنیه، محمدجواد، الشیعة فی المیزان، قم، منشورات الشریف الرضی، 1372ش.
_ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیة، قم، انتشارات کنگرۀ جهانى شیخ مفید، 1413ق.
_ مکارم شیرازی، ناصر، قواعد الفقهیة، قم، مدرسة الامام امیرالمؤمنین، 1411ق.
_ میلانی، سید علی، دراسات فی منهاج السنة، قم، مرکز الحقائق الاسلامیه، چاپ سوم، 1386ش.
_ نعمانی، محمّد بن ابراهیم، الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، 1397ق.
_ نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، تحقیق: حسن نمازی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1418ق.
_ نوری، حسین بن محمد، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسة آلالبیت(ع)، 1408ق.
_ یزدی حائری، علی، الزام الناصب، بیجا، مؤسسه مطبوعاتی حقبین، چاپ چهارم، 1356ش.