غیبت چند سال طول میکشد؟ (تعیین وقت ظهور) بحث غيبت و طول مدت آن ارتباط تام و تمامي با بحث «بداء» كه يكي از عقايد شيعه اماميه است دارد. بنابراين به عنوان مقدمه لازم است تبييني كوتاه از حقيقت «بداء» ارائه شود: إن البداء في اللغة هو الظهور بعد الخفاء «و بدا لهم من الله مالم يكونوا يحتسبون* و بدا لهم سيئات ما كسبوا» (زمر/ 47 و 48). والبداء بهذا المعني لا يطلق علي الله سبحانه بتاتاً، لامستلزامه حدوث علمه تعالي بشيء بعد جهله. أفهل يصح ان ينسب الي عاقل- فضلاً من باقر العلوم و صادق الامة- القول بأن الله لم يعبد و لم يعظم الا بقول بظهور الحقايق له بعد خفائها عنده، و العلم بعد الجهل ؟ كلّا، بل المراد من البداء ليس الّا ان الانسان قادر علي تغيير مصيره بالاعمال الصالحة و الطالحة و إن الله سبحانه تقديراً مشترطاً موقوفاً، و تقديراً مطلقاً، و الانسان إنما يتمكن من التأثير في التقدير المشترط، و هذا بعينه قدر الهي، والله سبحانه عالم في الأزل بكلا القسمين كما هم عالم بوقوع الشرط، اعني الاعمال الانسانية المؤثرة في تغيير مصيره و عدم وقوعه، و لكن هذا العلم الازلي لا يسلب الاختيار الانسان. قال الله سبحانه « إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم»(رعد/ 11) و قال سبحانه «ذلك بأن الله لم يك مغيراً نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا بأنفسهم» (انفال/ 53)، و قال سبحانه «لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم أن عذابي لشديد»(ابراهيم / 7) و كذا اعراف / 96 – يونس /98 – صافات /143و144 – نحل/112. و قال الامام الباقر (علیه السلام) «صلة الأرحام تزكي الاعمال، و تنمي الاموال، و تدفع البلوي، و تيسر الحساب، و تنسئ في الاجل» (كافي، ج2، ص470) (برگرفته از اللهيات آيت الله سبحاني). با توجه به مقدمه فوق به پاسخ شبهه ميپردازيم. مستشكل با ارائه چند حديث به دنبال القاي اين مطلب است كه در روايات شيعه، رواياتي وجود دارد كه در آن به تاريخ ظهور اشاره شده است و براي ظهور وقت تعيين گرديده است. در حالي كه در روايات ديگر صادر شده از امامان تصريح شده كه براي ظهور تعيين وقت نميكنيم و تعيين كنندگان وقت دروغ گويند. در ابتدا لازم است كه به بررسي رواياتي كه موهم تعيين وقت است بپردازيم تا روشن شود: آيا در اين روايات براي ظهور، وقت تعيين شده است؟ و آيا با روايات عدم تعيين وقت تضاد دارد؟ (البته بنابر فرض صحت سند) * روايت اول روايتي است كه از امام علي امير المؤمنين(علیه السلام) پيرامون غيبت صادر شده است: علي بن محمد، عن عبدالله بن محمد بن خالد قال: حدثني منذر بن محمد بن قابوس، عن منصور بن السندي، عن أبي داود المسترق، عن ثعلبة بن ميمون، عن مالك الجهني، عن الحارث بن المغيرة، عن الاصبغ بن نباتة قال: أتيت أميرالمؤمنين (علیه السلام) فوجدته متفكراً ينكت في الأرض. فقلت: يا أميرالمؤمنين! ما لي أراك متفكراً تنكت في الأرض، أرغبة منك فيها؟ فقال: لا والله ما رغبت فيها و لا في الدنيا يوماً قط ولكني فكرت في مولود يكون من ظهري، الحادي عشر من ولدي، هو المهدي الذي يملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً، تكون له غيبة و حيرة، يضل فيها أقوام و يهتدي فيها آخرون، فقلت: يا أمير المؤمنين! و كم تكون الحيرة و الغيبة؟ قال: ستة أيام أو ستة أشهر أو ست سنين، فقلت : و إن هذا لكائن؟ فقال: نعم كما أنه مخلوق و أني لك بهذا الأمر يا أصبغ اولئك خيار هذه الامة مع خيار أبرار هذه العترة، فقلت: ثم ما يكون بعد ذلك؟ فقال: ثم يفعل الله ما يشاء فإن له بداءات و إرادات و غايات و نهايات.(كافي، ج1، ص338) در تبيين اين روايت ميگوئيم: اولاً: اشاره به شش روز و شش ماه و شش سال در روايت كنايه از اين است كه زمان ظهور معلوم نيست يعني قابل تغيير بوده و بداء، در آن راه دارد. بدين معني كه چگونگي خواست واراده مردم در امر ظهور دخالت تمام داشته و اگر آنان واقعاً امر ظهور را بخواهند و شرايط محقق شود ظهور رخ ميدهد و الّا امر ظهور به تأخير ميافتد. اين استنباط از روايت با توجه به چند مطلب قابل پذيرش ميتواند باشد: الف) اين روايت در كتاب « دلايل الامامة » مرحوم طبري نقل شده است ولي در متن آن به جاي عبارت «ستة أيام او ستة اشهر او ست سنين» چنين آمده است « و إني لك ذلك، و كيف لك العلم بهذا الامر يا أصبغ» (دلايل الامامة/ ص530). اين عبارت به روشني گوياي اين واقعيت است كه وقت قابل بيان نميباشد. ب) در نقل نعماني، به جاي عبارت« ستة أيام ...» آمده است: سبت من الدهر (غيبة نعماني، باب 4، ص61، ح4) مراد از «سبت» يعني دورهاي، زمان غير معين. بنابراين از كلام حضرت، فهميده ميشود كه حيرت و غيبت رخ ميدهد و مدت نامعيني به طول ميانجامد. [ گفتني است كه عبارت سبت من الدهر ممكن است برداشت راوي از عبارت امام باشد و امام (علیه السلام) لفظ ستة أيام را بكار برده باشد. ولي اين مطلب را فايده ميدهد كه فهم راوي از كلام امام نيز عدم تعيين وقت بوده است]. ج) شبيه به اين مضمون روايتي است كه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است. عن ابي جعفر (علیه السلام) قال: ستبقون ستة من دهركم لاتعرفون امامكم. قلت: و كم الستة جعلت فداك؟ قال: ستة ايام أو ستة اشهر او ست سنين او ستون سنة (اثباة الهداة ، ج3، ص576، ح732) البته برخي بر اين باورند كه كلمة ستة در ابتداي كلام تصحيف سبت است و حضرت زمان عدم معرفت را به صورت نامشخص بيان ميكند و بعد راوي از امام ميخواهد مدت را معين نمايد ولي امام زمان را تعيين نكرده بلكه با بيان زمانهاي مختلف ميخواهند بگويند ما براي طول مدت غيبت زمان مشخصي را بيان نميكنيم و مدت زمان غيبت با توجه به قانون بدا قابل تغيير است. گفتني است كه اينگونه ترديد براي عدم تعيين وقت خاص در محاورت عرفي نيز وجود دارد. ثانياً در برخي از كتب معتبر روايي اين عبارت از روايت اصلاً وجود ندارد، (الامامة و التبصرة/ ص130- غيبة نعماني/ص61- كمال الدين، ج1، ص289، ب26،ح 1- اختصاص / ص209- دلايل الامامة/ ص530) روايت دوم روايتي است كه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است : ليس بين قيام القائم و قتل النفس الزكية اكثر من خمس عشرة ليلة(ارشاد، ج2، باب 4، ص374، ح11) البته اين مضمون از امام صادق (علیه السلام) نيز روايت شده است. پيرامون اين روايت چند مطلب قابل بيان است: اولاً: «يعني 140» در روايت نيامده است بلكه مستشكل خود به آن افزوده است. ثانياً: در اين روايت تعيين وقت براي ظهور نشده است بلكه فقط آمده است هر وقت نفس زكيه كشته شد پانزده شب بعد امام مهدي (علیه السلام) ظهور ميكند. ثالثاً: مستشكل عبارتي از شهيد سيد محمد صدر نقل ميكند كه نظر كلام ايشان را نفهميده است. مرحوم صدر ميگويد: النفس الزكيه و هو انسان قرنت حركته و مقتله بظهور الامام المهدي (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ، في اخبار المصادر الخاصة علي الأغلب. و قد سبق في التاريخ السابق(تاريخ الغيبة الكبري، ص604، و ما بعدها) ان بحثنا ذلك و عرضنا الاخبار التي تصرح بأن مقتل النفس الزكيه من المحتوم، و غيرها، و لكننا لم نستطع هناك- بما كان لنا من منهج في الاثبات التاريخي – ان ندفع احتمالاً معيناً، هو ان تكون النفس الزكية، هو محمد بن عبدالله بن الحسن بن علي بن ابيطالب (علیهما السلام). و حيث ان مقتله قد حصل في العهد العباسي الاول، فلا ينبغي انتظار حادثة أخري لمقتل النفس الزكيه في مستقبل الدهر. و لكننا نحاول الان ان نبحث المطلب بشكل جديد، انطلاقاً من المنهج الذي اتخذناه في هذا التاريخ، و هو التنزل عن التشدد السندي و قبول الخبر الموثوق، و إن لم تقم القرائن علي صدقه من الخارج. و هذه نقطة الاختلاف بين المنهجين. سپس ايشان به بررسي بحث نفس زكيه در چند بخش پرداخته و در «النطقة الثالثة» اعتبار سندي برخي روايات را ميپذيرد و روايت را قابل اثبات ميداند بدين معنا كه روايت سند معتبر داشته و از امام معصوم صادر شده است.(بايد توجه داشت كه مراد ايشان در اين قسمت از كتاب، اثبات تارخي اصل صدور خبر است نه كشته شدن نفس زكيه در سال 140) و در ادامه ميگويد : الجانب الثالث: اننا يمكن ان نستفيد من مجموع هذه الأخبار، و من كلمات من سمعنا تصريحاتهم ... ، فنستفيد وجود التسالم أو الشهرة الواسعة علي ان مقتل النفس الزكية يكون قبل الظهور بقليل بين الركن و المقام. و إنه غير مقتل الثائر الحسني المقلب بهذا القلب. وي در ادامه مناقشاتي در اين زمينه مي كند ولي در نهايت ميگويد: غير ان الاخذ بهذا الجانب الثالث قريب من النفس و ان لم يصل الي درجة الاثبات التاريخي .(تاريخ ما بعد ظهور ،ج3 ، ص186 ) ما حصل كلام ايشان اين است كه : اولاً در روايت مربوط به قتل نفس زكيه ، احاديث معتبر وجود دارد ، ثانياً اين نفس زكيه به احتمال زيادتر ، غير ازمحمد بن عبدالله بن الحسن ملقب به نفس زكيه در عصر امام صادق (علیه السلام) است ، ثالثاً : همه زواياي اين جريان ، شفاف و روشن نيست . بنابر اين سخني از تعيين وقت نيست . به علاوه برداشت شخصي ايشان را نمي توان محتواي قطعي روايات دانست ، چرا كه احتمال خطا هست . (وقتي قرينه قطعي نداشته باشد) حديث سوم از ابو حمزه ثمالي است . عن ابي حمزة الثمالي قال : سمعت ابا جعفر (علیه السلام) يقول : يا ثابت ان الله تبارك و تعالي قد كان وقَّت هذا الامر في السبعين فلما ان قتل الحسين(علیه السلام) اشتد غضب الله تعالي علي اهل الارض ، فأخره الي أربعين و مائة ، فحدثناكم فأذعتم الحديث فكشفتم قناع الستر و لم يجعل الله له بعد ذلك وقتاً عندنا و «يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب» . قال ابوحمزه : فحدثت بذلك ابا عبدالله (علیه السلام) فقال : قد كان كذلك .(كافي ، ج1 ، كتاب الحجّة ، باب كراهيّة التوقيت ، ح1) در مورد اين حديث بايد به چند نكته توجه كرد : اولاً : مستشكل روايت را تحريف كرده و با آن مطلبي را اضافه نموده است . جمله «انه سيخرج سنة 140» در متن روايت نيست بلكه به آن اضافه نموده است . در مباحث علمي و تلاش براي كشف حق نبايد انصاف و راستي را از نظر دور داشت . ثانياً : متعلق و منظور از « فحدثناكم» روشن نيست . زيرا اگر مراد زمان ظهور بود معناي روايت چنين مي شد : ما قبلاً زمان ظهور را به شما گفتيم ولي شما فاش ساختيد ، درحالي كه يك روايت نيز وجود ندارد كه تاريخ ظهور در آن باشد تا بخواهد فاش شود . روشن است ادعاي از بين رفتن برخي روايات شامل اين نوع روايت نمي شود زيرا اگر امري فاش شود در زبانها و كتب مختلف مي آيد و لذا از بين رفتن آن معني ندارد . بنابر اين آنچه از روايت برداشت مي شود آن است كه امري مكتومي فاش شد كه با امر ظهور رابطه داشت . ثالثاً : مبدأ تاريخ در اين روايت روشن نيست . آيا مراد اول هجرت است كه معناي آن فرج و آسايش در سال هفتادم از هجرت است و يا مراد اول غيبت است كه معناي آن اين است كه ابتدا قرار بود مدت غيبت هفتاد سال به طول انجامد ولي به علت وقوع فاجعه كربلا خداوند غضب كرد و مدت غيبت امام مهدي(علیه السلام) را يكصد و چهل سال قرار داد ، ولي به علت افشاي برخي امور امر غيبت طولاني تر شد به گونه اي وقت خاص براي آن قرار داده نشد . براي فهم دقيق تر لازم است متن كامل تر روايت مورد توجه قرار گيرد : ما روي عن ابي حمزة ، عن ابي اسحاق السبيعي ، عمرو بن الحمق قال : دخلت علي علي(علیه السلام) حين ضرب الضربة بالكوفه . فقلت : ليس عليك بأس ، انما هو خدش . قال : لعمري اني لمفارقكم ، ثم قال لي : الي السبعين بلاء – قالها ثلاثاً – قلت : فهل بعد البلاء رخاء ؟ فلم يجبني و أغمي عليه . فبكت ام كلثوم . فلما أفاق قال: لا تؤذبني ... فقلت : يا اميرالمؤمنين انّك قلت : "الي السبعين بلاء" فهل بعد السبعين رخاء ؟ قال نعم و ان بعد البلاء رخاء « يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب » ( رعد/39 ) . قال ابو حمزه : قلت لابي جعفر(علیه السلام) : عن علياً (علیه السلام) قال :" الي السبعين بلاء " و كان يقول : "بعد السبعين رخاء" و قد مضت السبعون و لم نر رخاء ! فقال ابو جعفر(علیه السلام) : يا ثابت ... ( الخرابج و الجرائح ، ج1 ، ص178) با تأمل در روايت به دست مي آيد كه حضرت سخن از گشايش و فرجي (رخاءً به صورت نكره آمده است) بعد از هفتاد سال را فرموده است ، اما اينكه مراد از اين گشايش چيست ؟ نمي توان امر ظهور را به حضرت نسبت داد كه مراد ايشان از گشايش بعد از هفتاد سال همان ظهور نهايي و قيام جهاني است (بايد توجه داشت كه به اعتقاد ما ، امام معصوم است و بايد كلمات او در كنار هم مورد ارزيابي قرار داد و معني و مفهوم را به دست آورد . و در روايات مربوط به حضرت سخن از امامان بعد از ايشان و مباحث مربوط به امام دوازدهم فراوان آمده است .) رابعاً در اين حديث ، هم دركلام امام علي (علیه السلام) و هم در كلام امام باقر (علیه السلام) به آيه شريفه " يمحو الله ..." اشاره شده است كه به معناي تغيير در زمان ظهور و وجود بداء در آن است و لذا با ساير روايات پيرامون عدم مشخص بودن زمان ظهور هماهنگ مي باشد . پس شيعه در تاريخ ظهور و خروج امام المهدي(علیه السلام) هيچ اختلافي ندارد و همه دانشمندان شيعه بر اين عقيده اند كه زمان قيام نامعلوم است و بداء در آن راه دارد و بسته به آمادگي مردم و جامعه است. هرگاه زمينه ظهور فراهم شود ظهور اتفاق مي افتد و بر اساس روايات هر كس تعيين وقت نمايد دروغگو است و نبايد سخن او را پذيرفت . و معناي صحيح رواياتي كه موهم تعيين وقت توسط امامان بوده این بود که حضرات معصومين خبر از گشايشي دادهاند و فرموده اند قرار بود فلان سال گشايشي اتفاق افتد اما به خاطر عدم آمادگي مردم واقع نشد اما چه وقت واقع خواهد شد هرگز نفرموده اند لذا اين روايات ربطي به ظهور ندارد و در روايات حتي يك روايت كه خبر از وقت ظهور دهد وجود ندارد . در رواياتي آمده كه ظهور در سال فرد است ، ولي چون سال تعيين نشده ، توقيت به شمار نمي آيد . و در رواياتي آمده كه 8 ماه پس از خروج سفياني و سيطره او بر مناطق پنجگانه ظهور اتفاق مي افتد، ولي چون خروج سفياني مشخص نيست آن هم توقيت به شمار نمي آيد .