تاریخ انتشارشنبه ۲۰ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۱۵
کد مطلب : ۳۰۷
۰
plusresetminus
جايگاه آموزه منجى موعود در انديشه اهل‌سنت / مهدي فرمانيان
مقدمه
همواره پيروان اسلام در طول اعصار گذشته، مردى از اهل‌بيت پيامبر در آخرالزمان با شعار عدالت‌گسترى و به همراهي و كمك انسان‌هاى بى‌شمارى اعقتاد داشته‌اند. آن انسان الهى با حكومت بر روى زمين رفاه را در بين مردم‏ گسترش خواهد داد. مسلمانان به پيروى از پيامبر كه آمدن چنين شخصى را بشارت داده بود، نام وى را مهدى (هدايت الهى شده) نهادند. نام او از همان صدر اسلام در دل‌ها جاى گرفت، بر زبان‌ها جارى شد، به نسل‌هاي بعدى منتقل گرديد و در كتاب‌ها ثبت شد. بزرگانى از اهل‌سنت، با ديدگاه‌ها و مذاهب گوناگون در باب آن عدالت‌گستر تك‌نگاشته‌‏ها و رساله‏هاى مستقلى نوشتتند و بسيارى از محدثان در كتاب‌هاى خويش بابى را به روايات و آثار مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اختصاص دادند. اين آموزه در نزد اهل‌سنت به عنوان يكى از «اشراط‌الساعه» مطرح ‏بوده و در طول تاريخ كاركرد بسزايى داشته است. اين آموزه چنان مهم مي‌نمايد كه عده كمي آن را انكار كرده‏اند. البته در قرن اخير، عده‌اي به انكار آن پرداخته‌اند كه ممكن است بر اثر موج عقل‌گرايى و شكاكيت برآمده از غرب باشد.
براي پرداختن به موضوع مهدويت در ديدگاه اهل‌سنت، بررسي مفهوم اهل‏سنت و شمول مصداقى آن ضرورت دارد. سنت در معناى لغوى يعنى طريقه و روش و در اصطلاح، كاربردهاى متفاوتى دارد. اهل‌سنت، آن را در مقابل «بدعت» به كار مي‌برند و آن را عمل مطابق با شرع مي‌دانند. احمد بن حنبل اين تفسير از سنت را در بخش ‏اعتقادات ترويج و تبيين كرد. او در تك‏نگاشته‌اى با نام «اصول السنّة»، سنت‌هاى اعتقادى را به شرح زير طبقه‌بندي نمود:
1. اقتدا و تمسك به اصحاب رسول خدا؛
2. ايمان به قدر، خير و شر آن؛
3. قديم و مخلوق نبودن قرآن؛
4. رؤيت‏ خداوند در روز قيامت؛
5. ايمان به مثابه جزئى از ايمان؛
6. افضليت صحابه به ترتيب ابوبكر، عمر، عثمان و اصحاب ‏شورا؛
7. اطاعت از خليفه؛ فاسق يا عادل؛
8. عدم جواز خروج بر خليفه مسلمانان؛
9. عدم جواز بيان ‏بدي‌هاى صحابه؛
10. خلق بهشت و جهنم؛
11. عدم كفر اهل قبله و استغفار براى آن.
احمد بن حنبل اين اصول را «اصول سنت» ناميد و فرقه‏هاى معتزله، شيعه، مرجئه، قدريه، جهميه و خوارج را به دليل بي‌اعتقادي به اصلى از اين‏ اصول، بدعت‌گذار خواند. شافعيان و مالكيان به پيروى از رهبرانشان اين عقايد را پذيرفتند؛ زيرا رهبران آنان كه در طيف اصحاب حديث بودند، گاه جملاتى را در تأييد عقايد احمد بن حنبل بيان مي‌كردند.
حدود يك قرن بعد از او، سه نفر در جهان اسلام، يكى در مصر، ديگرى در بصره و سومى در ماوراءالنهر، ظهور كردند ‏و خود را اهل‌سنت و جماعت ناميدند. آنان تنها لفظ اهل‌سنت را شامل بسيارى از متكلمان مي‌دانستند و طيف وسيعى را مصداق اهل‌سنت مي‌شمردند. ابوجعفر طحاوى (متوفاى حدود 321 قمري) در مصر به هواداري از ابوحنيفه كه احمد بن حنبل وى را از بدعت‌گذاران (مرجئى) مي‌دانست، تك‏نگاشته‌اى با نام بيان اعتقاد اهل‌السنه نوشت و ابوحنيفه را از اهل‌سنت دانست. در شرق نيز متكلمى به نام ابومنصور ماتريدى (متوفاى حدود 333 قمري) به‏ پيروي از ابوحنيفه برخاست و خود را اهل‌سنت و جماعت ناميد و كتابى به نام تأويلات اهل السنه نوشت. ديدگاه‌هاى‏ وى مكتبى به نام «مكتب كلامى ماتريدى» ايجاد كرد كه تأثير شگرفى در عقايد اهل‌سنت نهاد. ابوحفص نسفى (م 537 قمري) نويسنده كتاب عقايد نسفى كه قرن‌ها كتاب درسى بسيارى از مدارس اهل‌سنت بود، از اين مكتب‏ سر برآورد. بنابراين، كم‌كم ابوحنيفه از بدعت‌گذاران خارج شد و در صف اهل‌سنت قرار گرفت. ابوالحسن اشعرى (متوفاى حدود 324 قمري) نيز در بصره مكتب مهم و بزرگ كلامى اشاعره را بنياد نهاد. وى نخست با نوشتن كتاب الابانه خود را پيرو احمد بن حنبل ‏معرفى كرد و در ادامه به تبيين ديدگاه‌هاى خويش پرداخت. با وجود آن‌كه احمد بن حنبل، علم كلام را از علوم مذموم در اسلام معرفى كرد، ابوالحسن اشعرى علم كلام را نيكو برشمرد و بر خلاف احمد بن حنبل علم كلام را از علوم اسلامى به شمار آورد. اين چنين، مكتب كلامى اشاعره به عنوان مكتب كلامى اهل‌سنت شكل گرفت و باليد. در اين مكتب بزرگانى چون ابوبكر باقلانى (م 413 قمري)، امام الحرمين جوينى (م 478 قمري)، غزالى (م 505 قمري)، فخر رازى (م606 قمري) و تفتازانى (م 729 قمري) ظهور كردند. معتزله هم‌چنان در نزد اهل‌سنت از بدعت‌گذاران باقى ماند تا اين‌كه با حمله مغول به طور كلى از بين ‏رفت. نويسنده به پيروى از علماى اماميه و به سبب هم‏فكرى معتزله با اهل‌سنت در بحث امامت، معتزله را از اهل‏سنت مي‌داند كه به بيان مطالب كوتاهي از آنان مي‌پردازيم.
از سوى ديگر، در فقه اهل‌سنت از قرن دوم مكاتب فقهى مختلفى از جمله اوزاعى، سفيان ‏ثورى، طبرى (جريرى)، حنفى، ليثى، ظاهرى، شافعى، حنبلى، مالكى و كرّامى ظهور يافتند كه چهار مكتب از آنان در طول تاريخ باقى ماند. فقه مالكى، شافعى و حنبلى با روي‌كرد حديث‌گرايى و توجه به آرا و نظرات‏ صحابه و تابعين شكل گرفت و فقه ابوحنيفه با توجه به قياس، به اصحاب رأى معروف گشت. در عصر حاضر بيشتر اهل‌سنت را حنفيان (ماتريديان) و سپس شافعيان (اشاعره) تشكيل مى‏دهند؛ اگرچه روي‌كرد سلفى‌گرى در عصر حاضر قدرت رو به رشدى دارد.
بنابر مطالب بيان شده در اين نوشتار و مشخص شدن محدوده مصداقى ‏و مفهومى اهل‌سنت و از آن‌جا كه به اصحاب حديث بيشتر از ديگر گروه‌ها پرداخته‏اند، به موعودباورى در نگاه متكلمان‏ اهل‌سنت مي‌پردازيم و بيشتر بحث را درباره اصحاب حديث پي مي‌گيريم. در ادامه نيز با بازبينى علل انكار يا ترديد منكران يا مرددان در بحث مهدويت و بنابر داده‏هاى فراهم شده، تحليلى گونه‌شناسانه درباره موعودباورى اهل‌سنت بيان مى‏كنيم.
موعودباورى در انديشه متكلمان اهل‌سنت
علم كلام را به اختصار «دفاع عقلانى از دين» تعريف كرده‏اند. بنابراين، از متكلمان نبايد توقع داشت كه در كتب خويش مباحث مهدويت را پي بگيرند، هم‌چنان‌كه در بسيارى از كتب معروف و معتبر كلامى، مطلبى در اين‌باره يافت‏ نمى‏شود. اين نيافتن، دليل بر انكار يا عدم توجه متكلمان اهل‌سنت به اين موضوع نيست، بلكه با توجه به موضوع ‏علم كلام و تكيه داشتن مباحث مهدويت به ادله نقلى، براى طرح اين نوع مباحث در كتب كلامى جايى نمى‏ماند. ديگر اين‌كه موضوع مهدويت در نزد اهل‌سنت، جايگاهي رفيع و بلند شيعي را ندارد و نگاه آنان به اين مسئله، بازگشت به امامت و خلافت است. هسته اصلى و مركزى فكر شيعه حول محور امامت مى‏چرخد و بيشترين كتاب‌هاى شيعى در اين زمينه نوشته شده، ولى امامت و خلافت نزد اهل‌سنت مسئله‌اي فرعى است. بعضى از بزرگان‏ متكلم سنى گفته‌اند:
ما به تبع روش مشهور، مسئله امامت را نيز در كلام بحث كرده و مى‏آوريم و الاّ كلام جاى مباحثى هم‌چون امامت نيست.
سومين نكته مهم در نزد اهل‌سنت اين است كه از قديم، زماني كه هنوز مباحث كلامى در آنان شكل ‏نگرفته بود، بيشتر علما و بزرگان آنان، مباحث مهدى را ذيل بحث «اشراط‌الساعه» بيان مي‌كردند و به آن مى‏پرداختند. دركلام نيز موضوع «اشراط‌الساعه» مطرح نيست و يا به صورت گذرا درباره آن بحث نموده‌اند، هم‌چنان‌كه با تفحص در كتاب‌هاي ‏شرح مواقف ايجى، المطالب العاليه فخر رازى، مغنى قاضى عبدالجبار، تبصرة الادله ابومعين نسفى، اصول الدين بزدوى، اصول‏ الدين احمد غزنوى حنفى، ابكار الافكار سيف‌الدين آمدى، نهاية الاقدام شهرستانى، الاقتصاد فى الاعتقاد غزالى، اصول ‏الدين‏ عبدالقاهر بغدادى، البراهين فى علم الكلام فخر رازى، الارشاد و الشامل فى اصول الدين امام الحرمين جوينى، التمهيد باقلانى و...، مطلبى درباره «اشراط‌الساعه» يافت نمى‏شود. نسفى در كتاب شرح عقايد خود، «اشراط‌الساعه» را خروج دجال، يأجوج ‏و مأجوج، نزول عيسى و طلوع شمس از مغرب بيان نموده، از مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ولى يادى نكرده است. تفتازانى در شرح آن مى‏نويسد:
احاديث صحيح در «اشراط‌الساعه» بسيار است. هر كس طالب آن است به كتب تفسير، تاريخ و سيره مراجعه كند... .
تفتازانى، متكلم اشعرى، در شرح ‌المقاصد درباره مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مى‏نويسد:
احاديث صحيحى پيرامون ظهور امامى از اولاد فاطمه كه در زمين عدالت مى‏گسترد و نزول ‏عيسى، وارد شده است...، ولى اين اخبار، اخبار آحاد است. اما خروج دجال تواتر معنوى دارد...، ولى اين‌كه عيسي پشت سر مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نماز مى‏خواند، به عكس، مستندى ندارد.
وى رواياتى را نيز در اين باب بيان مي‌كند كه همان احاديث ‏موجود در كتاب‌هاى حديثى است. در ميان ماتريدى مذهبان، ملاعلى قارى، متكلم و حديث‌شناس معروف، در كتاب‏ شرح الفقه الاكبر ذيل بحث اشراط‌الساعه مى‏نويسد:
از «اشراط‌الساعه» ظهور مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. ترتيب قضيه اين است كه‏ مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در حرمين شريفين ظهور مى‏كند و به بيت‌المقدس مى‏آيد. در آن‌جا دجال ظهور مي‌كند و مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را محاصره‏ مى‏نمايد. عيسى از مناره شرقى دمشق نزول مي‌كند و دجال را از بين مى‏برد و عيسى پشت سر مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نماز مى‏خواند... و عيسى چهل سال در زمين باقى مى‏ماند، سپس از دنيا مى‏رود و مسلمانان بر وى نماز مي‌خوانند و او را دفن مى‏كنند... . در روايتى هفت سال آمده كه جمع‌شدني است، به اين ‏نحو كه وى در 33 سالگى به آسمان صعود مي‌كند و بعد از نزول، هفت سال در اين دنيا زندگى مى‏كند. در شرح عقايد آمده... كه مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پشت سر عيسى نماز مى‏خواند... .
بهاء‌الدين‌زاده (م 952 قمري) در شرح ديگرى بر فقه اكبر اشراط‌الساعه را خروج مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بر‌مي‌شمرد. وى با بيان رواياتى مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را مردى از اهل‌بيت رسول دانسته كه عدالت را بعد از كثرت ظلم و فساد گسترش داده، در حالى‌كه علم ‏اندك و جهل بسيار گشته است. ابن ابى‌الحديد معتزلى نيز در شرح نهج‌البلاغه با اشاره‏اى به اين مبحث مى‏نويسد:
كلام حضرت امير كه مى‏فرمايد: «بنا تختم...» اشاره به مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است كه در آخرالزمان ظهور خواهد كرد. اكثر محدثان آن را از اولاد فاطمه دانسته و اصحاب ما (معتزله) منكر آن نيستند. آنان در كتبشان از مهدى ياد كرده‏اند و شيوخ معتزله به آن معترفند، مگر اين‌كه قائلند به دنيا نيامده و در آينده خلق مى‏گردد و اين همان مذهب اهل حديث ‏است... .
در گفتار ابن ابى‌الحديد نكات دقيقى نهفته است: اول اين‌كه معتزله (عقل‌گراترين فرقه در اسلام) به مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اعتقاد داشته‌اند و آن را انكار نكرده‏اند كه اين نشانه قوت احاديث رسيده از حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ نكته دوم، همانندي ديدگاه معتزله با اصحاب حديث است. بنابر اين همانندي، در جست‌وجوي بحث مهدويت از ديدگاه اهل‌سنت، بايد به اهل حديث مراجعه كرد و اين مبحث را از متكلمان كمتر بايد سراغ گرفت؛ سوم اين‌كه مبحث مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در كتب معتزله بيان شده، اما مع‌الاسف بيشتر آنان از بين رفته‌اند و اكنون در دست‌رس نيستند. بنابر مطالب بيان شده، مى‏توان نتيجه گرفت كه اشاعره در كتب خود به اين مبحث كمتر پرداخته‌اند. ماتريديه نيز به پيروى از ابوحنيفه، به «اشراط‌الساعه» و مباحث مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بيشتر توجه نموده‌اند و نگاه متكلمان (اعم از معتزلى، اشعرى و ماتريدى) در باب مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) همان نگاه اصحاب حديث است. نكته مهم آن‌كه خيلى از متكلمان در باب مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ‏سكوت كرده‏اند، ولى هيچ گزارشى نيز بر رد ظهور مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از متكلمان بيان نشده است.
گونه‏شناسى منجى موعود در نگاه اصحاب حديث
در تاريخ‌نويسي ملاحم و فتن در ميان اهل‌سنت، چندين كتاب مهم وجود دارد. بنابر نظر ابن‌طاووس (م664 قمري)، «نمى‏توان كتابى در ملاحم و فتن نوشت و از كتاب الفتن نعيم بن حماد مروزى (م 229 قمري)، [از اصحاب حديث و استاد بخارى‍[ و... خبر نگرفت... .» از كتب ديگر در اين‌باره، السنن الواردة فى الفتن از ابوعمرودانى (م 444 قمري) به شمار مي‌رود كه ‏تازگي در عربستان چاپ شده است. بيشتر سنيان متشيع و اصحاب حديث از كتاب‌هاى ديگرى هم‌چون الملاحم ابن منادى، البعث و النشور بيهقى، مناقب‏المهدى يا اربعين حديث فى المهدى و صفة المهدى از ابونعيم اصفهانى (م 430 قمري) بهره برده‌اند كه بعضى از آنها از بين رفته‏اند، ولى نقل قول‌هاى بسياري از اين كتاب‌ها در عقد الدرر فى اخبار المنتظر نوشته يوسف بن يحيى شافعى (از علماى قرن هفتم قمري)، البيان فى اخبار صاحب‌الزمان از محمد بن ‏يوسف گنجى شافعى (م 658 قمري) و ... مى‏توان يافت. نعيم بن حماد در كتاب الفتن (قديمي‌ترين كتاب اين طيف) جريان اصحاب حديث متساهل را آغاز نموده و مى‏توان اين خط سير را در پنج كتاب از شش كتاب بيان شده و كتبى هم‌چون التذكره فى احوال الموتى و امور الآخره از قرطبى (م 671 قمري)، ذخائر العقبى از محب‌الدين طبرى (م694 قمري)، خريدة العجائب ابن‌وردى (م 749 قمري)، العرف الوردى سيوطى (م 911 قمري)، كنز‌العمال متقى هندى (م 975 قمري)، ملاعلى قارى (م 1041 قمري) در مرقاة المفاتيح، المشرب الوردى فى مذهب المهدى، سفارينى حنبلى (م 1188 قمري) در لوامع‌الانوار، محمد بن سلوم (م1246قمري) در مختصر لوامع الانوار البهيه و سواطع الاسرار الاثريه، صبان شافعى (م 1206قمري) در اسعاف الراغبين، قندوزى (م 1270قمري) در ينابيع الموده، بليسى شافعى (م 1308قمري) در العطر الوردى و محمد بيومى مصرى در الامامة و اهل‏البيت پي‌گرفت. ويژگي‌هاى اين گروه از اصحاب حديثِ اهل‌سنت اين بود كه در استناد به احاديث و پيرو آن احاديث‏ مهدى و آثار رسيده از صحابه و تابعين سهل‌ مي‌گرفتند و در صورت تعارضات و تناقضات در پى حل و جمع آنها بودند و هيچ‌گاه با اصطلاحات جعل، وضع و ضعيف رفع تناقضات و تعارضات را پي‌نمي‌گرفتند.
ويژگى ديگر آنان در برابر ‏سنيان متشيع، اين است كه در مصداق، هم‌چون ديگر اصحاب حديث، مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را از اولاد امام حسن(علیه السلام) مي‌دانستند كه هنوز متولد نگرديده و در آخرالزمان به دنيا خواهد آمد. شايد اغراق نباشد كه در تمام اين كتب، رواياتى از كتاب الفتن نعيم‏ بن حماد و كتاب ابونعيم اصفهانى يافت مى‏گردد. بنابراين، كتاب الفتن را سرمنشأ اصلي اين جريان مي‌ناميم و خطوط كلى جايگاه موعودباورى در انديشه اين طيف از اصحاب حديث را بر اساس آن همراه با نيم نگاهى به كتب‏ ديگر، بازسازى مى‏نماييم. علامت‌هاى ظهور در اين كتب، دو نوع است: علامت‌هايى كه با هر زماني انطباق مي‌پذيرند كه عبارتند از: اندك شدن توجه به علوم دينى و دين، فراگيري جهل، گسترش فحشا و فزونى بلا و خرابى و علامت‌هاى ويژه ظهور مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، مانند ظهور مردى از بنى‏اميه با نام سفيانى در شام كه بسيارى از تركان و روميان را به قتل‏ مي‌رساند و به سوى حجاز ره‌سپار مى‏گردد. آن‌گاه كه سفيانى به كوفه مي‌رسد، ياران و شيعيان آل‌محمد را به قتل مي‌رساند و سپاهى ‏را به شهر مدينه روان مى‏سازد. آن سپاه در مدينه به قتل و خون‌ريزي بنى‏هاشم مي‌پردازد و نفس زكيه (مردى از آل‌البيت) كشته‏ مى‏شود. آل‌محمد نيز به مكه و خانه خدا پناه مى‏برند. با شنيدن اين فجايع، عده‏اى از اهل مشرق با پرچم‌هاى سياه (رايات سود) براى حمايت از بنى‏فاطمه ره‌سپار مى‏گردند. زمين، سپاه سفيانى را هنگام رفتن به مكه در محلى به نام بيداء مى‏بلعد. در اين هنگام منادى از آسمان ندا مى‏دهد كه مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امير شماست و ‏زمين را پر از عدل و داد مي‌كند. نداى منادى باعث مى‏شود مردم مكه با مردى چهل ساله از بنو‌فاطمه، هم‌نام‏ پيامبر و از اولاد حسن با پيشانى بلند كه بر گونه راستش خالى دارد، در بين ركن و مقام (در حالي‌كه او اكراه از بيعت دارد) بيعت مى‏نمايند. بيعت‌كنندگان اوليه به تعداد اهل بدرند. مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با پرچم پيامبر، حجاز را فتح مي‌كند و به بيت‌المقدس مي‌رود. در كوفه رايات سود خراسان به وى مي‌پيوندند و بدون خون‌ريزى بيت‌المقدس را فتح مى‏كنند. در بعضى روايات ديگر آمده كه آن‌چنان قتل عامى صورت مى‏گيرد كه مردم مى‏گويند:
قسم به خدا اين از اولاد فاطمه نيست؛ زيرا اگر از اولاد فاطمه بود، بر ما رحم مى‏كرد.
در بيت‌المقدس با يهوديان و مسيحيان به حكم ‏كتاب مقدس قضاوت مي‌كند و تابوت سكينه را از غار انطاكيه بيرون مى‏آورد. به همين دليل، بسيارى از يهوديان مسلمان‏ مى‏شوند. در اين نوع نگرش، موعود فردي است كه بر طريق عادى، ولى همراه با توفيقات الهى كار خويش را پيش مي‌برد و در مقابل وى فردى به نام سفيانى است كه بر دعواهاى قبيله‌اى دامن مى‏زند و به شيعيان و محبان‏ اهل‌بيت سخت‌گيري مي‌كند. نجات‌بخشى در گونه‏شناسى اين گروه، تنها جنبه اجتماعى و براى گروهى از مسلمانان ‏كاركرد بهترى دارد. درباره رفاه اجتماعى و كثرت مال در روايات آمده است كه مال بسيار به مردم مى‏بخشد، گنج‌هاى ‏بسيارى را از دل زمين بيرون مي‌آورد و به عدالت بين مردم پخش مى‏كند، ساكنان آسمان و زمين از او راضى‌اند، آسمان ‏بركات خود را نازل مى‏كند و زمين هرچه در خود از نباتات دارد، بيرون مى‏آورد. در زمان وى محسن بر احسانش مي‌افزايد، گناه‌كار از گناهش توبه مي‌نمايد و به مساكين رحم مي‌كنند. خداوند كارهاى مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در يك شب اصلاح مي‌كند و نعمتى مي‌دهد كه به هيچ امتى نداده است. سپس عيسى بن مريم بر مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نازل مي‌شود. بنابر رواياتى، عيسى به مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اقتدا مي‌كند و بنابر بعضى ديگر، مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پشت سر او نماز مى‏خواند. مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در زمين هفت، هشت يا نه سال و در بعضى از روايات چهل‏سال حكومت مى‏كند و سپس از دنيا مى‏رود. مسلمانان بر وى نماز مي‌خوانند، وى را به خاك مى‏سپارند و بعد از وى‏ فتنه‏ها پيش مي‌آيد. سپس فردى به نام قحطانى حكومت مى‏كند. اين گروه، مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را موعودي بشرى، همراه با كاركردي اجتماعى و بيشتر در حوزه اسلام مي‌داند. آن‌چه گذشت، گزارشى كوتاه بود از صدها روايت و نوشته درباره ‏ مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از كتاب الفتن و كتاب‌هاى متأثر از آن هم‌چون عقد الدرر، ولى قبل از تحليل آن چند نكته را يادآور مي‌شويم:
1. بيشتر مطالب كتاب الفتن، اقوال صحابه و تابعين است و كمتر سلسله اسناد به پيامبر مى‏رسد. با وجود اين، اشكالي بر كتاب وارد نمى‏شود؛ زيرا هم‌چنان‌كه بيان كرديم، تا اواخر قرن دوم، سنت بر اقوال پيامبر، صحابه و تابعين اطلاق شده است. با مراجعه به كتبى هم‌چون الموطأ مالك بن انس (م 179 قمري)، كتاب الاصل محمد بن ‏حسن شيبانى (م 189 قمري) المصنّف عبدالرزاق صنعانى (م 211 قمري) كه همانند كتاب الفتن در همان فضا نوشته شده، مى‏توان فهميد كه چه مقدار از اقوال صحابه و تابعين در آنها وجود دارد كه در اصطلاح حديث به آنها اثر (به ‏صورت جمع: آثار) مى‏گفتند. با ظهور شافعى (م 204 قمري) و نوشتن كتاب الرساله، آثار از مفهوم سنت ‏خارج گرديد و به معناى قول، فعل و تقرير پيامبر تبيين گرديد. شافعى از اين‌كه برخى از فقها، مانند مالك ‏بن ‏انس و اوزاعى در مواردي، اقوال منقول از صحابه يا تابعين را بر احاديث رسيده از پيامبر ترجيح مى‏دادند، نگران بود. شافعى با تحديد مفهوم سنت، نقطه عطفى را در تاريخ حديث‌گرايى سنيان سبب شد كه اندك‌اندك آثار صحابه از كتب‏ حديث خارج و آثار پيامبر رنگ و جلايى خاص يافت. در اين فضاى جديد صحاح سته و موسوعه تسعه اهل‏سنت شكل گرفت و پاينده ماند.
2. در بيشتر كتب ياد شده، نقل اقوال از حضرت امير، امام حسين، امام باقر و گاه امام صادق(علیهم السلام) به وفور يافت مى‏شود كه اين فرآيند را در كتب محدثان معروف اهل‌سنت (به‌ويژه در باب مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)) نمى‏توان يافت.
3. در روايات كتاب الفتن، كنزالعمال، البرهان فى علامات المهدى متقى هندى، العرف الوردى سيوطى و ديگران، رابطه ‏وثيقى بين ظهور مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و خروج دجال ديده نمى‏شود. بعضى از روايات نزول عيسى را هنگام ظهور مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و نزول عيسى را هنگام قتل دجال مي‌دانند. بنابراين، با بيان ارتباط اين روايات موضوع خروج دجال را به قيام مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مي‌توان پيوند داد. در كتاب عقدالدرر فى اخبار المنتظر تنها يك روايت از پيامبر به طريق حذيفه، ارتباط ظهور مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و خروج دجال را بيان مي‌كند، در حالي كه حدود 44 صفحه درباره بحث دجال آمده است و دو اثر يكى از حضرت امير و ديگرى از كعب‌الاحبار به اين مسئله مى‏پردازند. گويا نعيم بن حماد در كتاب الفتن‏ ارتباطى بين ظهور مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و دجال نمي‌بيند. ابن‌طاووس در الملاحم و الفتن احاديث مهدى، عيسى و دجال را به يك‌ديگر مرتبط مي‌داند. هم‌چنين عبارات ملاعلى قارى كه در بخش متكلمان از آن نقل كرديم، اين ارتباط را نشان مي‌دهد.
بنابراين، با توجه به روايتي كه اين راويان نقل كرده‌اند، جايگاه موعود باورى را در اين دسته به اين ‏صورت مي‌توان بازسازى نمود. در اين ديدگاه، مهدويت از اصول مسلم و قطعى اسلامى است. پيامبر از ظهور مردى از نسل ‏فاطمه خبر مي‌دهد كه در پى خروج فرد ظالمي از بنى‌اميه برمي‌خيزد. اين خبر از لحاظ كاركرد اجتماعى، تنها به نجات‏بخش اجتماعى اشاره مي‌كند كه مهم‌ترين خصيصه آن عدالت‌پرورى از نوع ‏تقسيم ثروت به صورت بسيار در بين تمام مردم است. اين عدالت‌خواهى زماني كوتاه دارد و سريع به پايان مى‏رسد. بسيارى از مقدمات اين عدالت‌خواهى با كمك و توفيقات الهى هم‌چون نداي منادى آسمانى، بارش باران بسيار، نزول‏ عيسى و كمك در قتل دجال، روييدن نباتات و خروج گنج‌ها با علمى كه از خداوند در باب گنج‌هاى زمين دارد، صورت مى‏گيرد. مقام اين موعود نه آن‌چنان فوق طبيعى و نه هم‌چون زمينيان است، ولى در عين حال داراي عصمت و علم غيب ‏نيست و صفات مافوق بشرى ندارد. ظهور وى كاركردى در رشد علوم و عقول ندارد و بيشتر در باب نِعَم مادى مطرح ‏است و در باب نعمت‌هاى معنوى كاركردي ندارد. موعود در اين ديدگاه پايانى است، ولى به پايان اين دنيا و قيام قيامت نمى‌انجامد. بنابراين، مى‏توان آن را موعود پايانى، ولى در مقطعى از آن دوره دانست. مقدمات اين ظهور، بر اساس‏ دعواهاى قبيله‌اى (علوى ـ اموى) شكل مى‏گيرد، ولى تثبيت آن براى عموم مردم رفاه آور است. كارگزاران وي به گونه قبيله‌اي به كار گمارده نمى‏شوند، بلكه اساس انتخاب آنان عدالت است. اگر چه لفظ زمين در روايات آمده، گستره حكومت وي در محدوده جهان اسلام است. اديان در اين دوران حضور دارند، ولى گرايش به اسلام (به دليل عدالت‏پرورى) افزون مي‌گردد. بنابراين، او امام عادلى به شمار مي‌آيد كه براي سعادت دنيا و رفاه حال مردم مي‌كوشد.
همان‌گونه كه بيان شد، دسته دوم از اصحاب حديث با پى‌گيري پالايش احاديث نبوى و با علوم‏ جرح، تعديل، رجال و درايه، سخت‌گيرتر از گروه نخست بودند. زمينه اصلى مطالعات آنان برخورد با معارف ‏دينى و منابع نقلى (اعم از ظواهر قرآن، احاديث و آثار) بوده است. فقه آنان در برابر ‏اصحاب رأى و اعتقاداتشان در برابر متكلمان، فلاسفه و عرفا قرار مى‏گيرد. سلفيان و وهابيان را ‏شاخص‏ترين ادامه‌دهندگان راه اصحاب حديث مي‌توان دانست. يك فرد مي‌تواند در فقه از اصحاب رأى باشد، ولى در اعتقادات از اصحاب حديث پيروي كند.
بنابر نقل اصحاب حديث، احاديث رسيده در باب مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بيشتر از پنجاه حديث و صدها اثر است كه در آنها صحيح، حسن و ضعيف وجود دارد. احاديث ناآشكار درباره مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در صحيح بخارى و مسلم اين‌چنين آمده است: «كيف أنتم إذا نزل ابن‏مريم فيكم و امامكم منكم» و احاديث آشكار نيز در صحاح ديگر اهل‌سنت و موسوعه تسعه آنان آمده است. ابن‏ماجه در سنن، ابوداوود در سنن،‌ تِرمذى در الجامع الصحيح، احمد بن ‏حنبل در مسند، عبدالرزاق صنعانى در مصنف، ابن ‏ابى‏شيبه در مصنف، طبرانى در المعجم الكبير و المعجم الوسيط، ابن حبان در الصحيح و ديگران كه همگى از علماى قرن سوم و چهارم هستند، احاديث مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در كتب خويش آورده‏اند. علماى قرون بعدى چيزى فراتر از آنها ندارند و جملگى مطالبشان را از تأليفات يا شاگردان علماى قرن سه و چهار اخذ كرده‏اند؛ عالمانى هم‌چون حاكم‏ نيشابورى در مستدرك، ابن‌اثير در جامع الاصول، ابن‌تيميه در منهاج السنة النبويه، ابن‌قيم در المنار المنيف، ابن‌كثير در الملاحم ‏و الفتن يا النهايه، برزنجى در الاشاعه، قنوجى در الاذاعه، مباركفورى در تحفة الاحوذى، عظيم‏آبادى در عون المعبود و وهابيانى هم‌چون بن‌باز، مفتى اعظم وهابيان در عصر حاضر، در مجله الجامعة الاسلاميه، محمد ناصرالدين البانى، حديث‌شناس مشهور معاصر، در تخريج احاديث فضائل الشام و دمشق و در سلسلة الاحاديث الصحيحه، عبدالمحسن عباد، نايب رئيس دانشگاه اسلامى مدينه، در الرد على من كذب بالاحاديث الصحيحة الواردة فى المهدى، حمود بن عبدالله تويجرى در اتحاف الجماعه بما جاء فى الفتن و الملاحم و اشراط‌الساعه، عبدالعليم عبدالعظيم بستوى در كتاب مهم ‏المهدى المنتظر فى ضوء الاحاديث و الآثار الصحيحه، يوسف الوابل در اشراط‌الساعه، احمد بن حجر در العقائد السلفية بأدلتها النقليه و كتاب ارزنده المهدى و فقه اشراط‌الساعه نوشته دكتر محمد احمد اسماعيل المقدم.
مهدى در نزد اصحاب حديث، يكى از علامت‌هاى آخرالزمان و از عقايد قطعى آنان شمرده مي‌شود. او امام عادلى است كه در گروه مجددانِ هر صد سال قرار مى‏گيرد؛ در سده آخرالزمان مجددى به نام مهدى، هم‌نام پيامبر و پدرش هم‌نام پدر پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اولاد فاطمه از مكه ظهور مي‌كند. خداوند در يك شب ‏امور او را اصلاح مي‌نمايد و زمينى را كه از ظلم پر شده، از عدالت پر مي‌كند. رايات سود خراسان وى را همراهى مي‌كند، آسمان با باران بسيار زمين را سيراب مي‌نمايد، زمين نباتات بسيار مي‌روياند، اسلام عزيز مي‌گردد، ثروت مردم انبوه مي‌شود و بخشش‌هاى مهدى در دوران حكومتش بدون حساب است. با ناراحتي يهوديان از اين مسئله دجال يهود نيز بر مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قيام مى‏كند، خداوند عيسى را به كمك مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مي‌فرستد؛ عيسى دجال را مي‌كشد و نماز را به مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اقتدا مى‏كند و مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هفت يا هشت سال حكومت عادلانه مي‌نمايد و سپس از دنيا مى‏رود. در نگاه اهل‌سنت، مهدى كاركردى همه‌جانبه اجتماعى دارد كه بيشتر كوشش آن گسترش عدالت مادى است، اگرچه عمل به شريعت و اسلام در آن دوره رونق مي‌گيرد و توجه به معنويات بسيار مى‏گردد. وي با توفيقات الهى و به قول البانى، با بارزترين صفات، يعني حكم‌راني بر اسلام، عدل را در بين مردم گسترش مي‌دهد. او در حقيقت‏ همان مجدد است كه در هر سده مى‏آيد، ولى بايد مسلمانان متحد باشند، نه مانند اكنون كه احزاب بسيارى‏ را تشكيل داده‌اند. گويا مهدى از همه جهت منحصر به فرد است؛ در علم، ورع، عبادت و در خلق و با اين صفات صلح مى‏آورد و به تصفيه و تربيت امت مى‏پردازد. بنابر تصريح اين دسته از اصحاب‏ حديث، منظور از زمين در احاديث همان محدوده جهان اسلام است و موعود اينان، موعود پايانى به شمار مي‌آيد.
موعود باورى در ميان سنيان متشيع
با نگاهى به تاريخ قرن‌هاي چهار و پنج، كسانى را در ميان اهل‌سنت مي‌توان يافت كه بعضى از آموزه‏هاى تشيع (با كمى تغيير مفهومى) را پذيرفته‌اند. اين گرايش با گسترش تصوف در ميان مسلمانان سنى، به خصوص بعد از مطرح شدن بحث انسان كامل در تصوف، فزونى يافت. اولين گرايش‌ها را بايد در بين معتزله جست‌وجو كرد. عده‏اى از معتزله كم‌كم به اين نظر متمايل شدند كه حضرت امير(علیه السلام) افضل صحابه است و خلفاى راشدين از نظر فضيلت در رتبه بعدى هستند. در دسته‌هاي ديگر اهل‌سنت، كسانى از صوفيان، دوازده امام‏ شيعيان را قطب الاقطاب يا ابدال و به تعبيرى، انسان كامل زمان خود دانسته‌اند و بعد از پديدار شدن ‏سلسله‏هاى صوفى، غالب صوفيان سلسله خود را از طريق معروف كرخى به امام رضا(علیه السلام) و در ادامه به حضرت امير رسانده‌اند. اين دسته از سنيان، در فقه پيرو يكى از فقهاى اربعه بوده‌اند و خلفا را پذيرفته‌اند، اما با عنوان‌هايي ‏هم‌چون «هو شيعى»، «هو يتشيع»، «سنيان دوازده امامى» و «سنيان متشيع» شناخته و معرفى گرديده‌اند. بعضى از اينان در باب حضرت مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) كتاب نوشته‌اند و گاه تمام آموزه‏هاى شيعى را در باب مهدويت پذيرفته‌اند. علماى اماميه نيز در تأييد آموزه‏هاى خويش در باب مهدويت بيشتر به اين دسته نظر داشته‌اند و اين افراد را مؤيدان ديدگاه اماميه ‏دانسته‌اند كه مى‏توان به كتاب كشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار ميرزا حسين نورى مثال زد كه حدود 39 نفر از اين علما را بيان كرده است.
بنابر ديدگاه بيشتر سنيان متشيع، مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از اولاد امام حسين(علیه السلام) و فرزند امام حسن عسكرى(علیه السلام) است كه در نيمه شعبان‏ سال 255 قمري متولد گرديده و اكنون زنده و غايب از ديدگان است و در آخرالزمان (هرگاه خداوند صلاح بداند) همراه با نزول عيسى ظهور خواهد كرد. در ديدگاه اينان قبل از ظهور مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فردى از بنى‌اميه با نام سفيانى در شام‏ ظهور مي‌كند و سپاهش در بيداء به زمين فرو مي‌رود، در اين هنگام مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با رنگى عربى و جسمى اسرائيلى ظهور مى‏كند. وقت ظهور، تمام مسلمانان (سنى و شيعه) با رغبت به وى مي‌پيوندند، انسان‌هاى الهى دعوتش را مي‌پذيرند و وى را نصرت مى‏كنند. اينان وزيران مهدى هستند تا اين‌كه عيسى بن مريم از مناره شرقى دمشق در حالي‌كه مردم در حال اقامه نماز عصر يا صبح به امامت مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هستند، همراه با دو ملك نزول مي‌كند و بر مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اقتدا مي‌نمايد. عيسى در دوران مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) صليب‌ها را خواهد شكست و خوك‌ها را خواهد كشت. مشتبه ‏شدن زنان به مردان، كثرت شهوات، خروج سفيانى، قتل يمانى در يمن، قتل نفس زكيه در بين ركن و مقام و صيحه ‏آسمانى از علامات ظهور وى به شمار مي‌رود. هم‌چنين از علايم ظهور وى، خروج رايات سود از طرف خراسان است. پيامبر در رواياتى فرموده‌اند كه به ‏آنان بپيونديد، اگرچه با خزيدن بر روى برف‌ها باشد (ولو حبّوا على الثلج). آنان با وى در مكه بيعت مي‌كنند و به سوى كوفه درمي‌آيند. لشكريان خود را به شهرها گسيل مي‌دارند و قسطنطنيه را فتح مي‌نمايند. آن‌گاه سلطنتش شرق و غرب را مي‌گيرد. بر بالاى سرش ‏ابرى حركت مي‌كند و منادى ندا مي‌دهد كه اين سپاه خليفه خدا مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. در دوران حكومتش گنج‌ها ظاهر مي‌شود و خرابى‏اى در عالم نباشد، مگر اين‌كه آباد گردد. به هر كس هرچه احتياج دارد، يارى مي‌رساند و منادى ندا مي‌دهد كه مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ‏بدون حساب مى‏بخشد. در خطبه‏اى گويد: من همان بقية‌الله هستم. ديگر در عالم، يهودى، نصرانى و كسى كه خدا را نپرستد، باقى نمي‌ماند و همه مردم، ملت اسلام مي‌گردند و غير از خدا را عبادت نكنند. هفت يا هشت سال حكومت مي‌نمايد و بعد از حكومت وى، زندگانى ديگر خيرى ندارد.
موعودباورى در اين طيف از اهل‌سنت جايگاه بالاترى دارد. با كاركرد معنوى و اجتماعى آن، خداپرستى و معنويت فراگير مي‌شود و اجتماع به رفاه كامل مي‌رسد. در بعضى از روايات، بيان شده كه فردى دنبال فقير مى‏گردد تا به او صدقه دهد، ولى نمى‏يابد. موعودباورى در اين انديشه بسيار به موعودباورى شيعه نزديك است، اگرچه به پايه آن نمى‏رسد. در ميان آنان بحث غيبت مهم و داراي كاركرد كيهانى است. بزرگان اين گروه، هم‌چون محمد بن ‏طلحه شافعى (م 652 قمري) نويسنده مطالب السئول فى مناقب آل‏الرسول، ‏ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزى حنفى معروف به سبط بن جوزى (م 654 قمري) نويسنده تذكرة الخواص، ابن‌صباغ مالكى (م 855 قمري) نويسنده الفصول المهمه فى معرفة احوال الائمه، محمد بن يوسف گنجى شافعى (م 658 قمري) نويسنده البيان ‏فى اخبار صاحب الزمان، شمس الدين محمد بن طولون حنفى (م 953 قمري) نويسنده الشذرات الذهبيه فى تراجمة الائمة الاثنى عشريه عند الاماميه، عبدالوهاب شعرانى شافعى (م 973 قمري) نويسنده اليواقيت و الجواهر، ابن حجر هيتمى مكى (م 974 قمري) نويسنده ‏كتاب الصواعق المحرقة فى الرد على اهل البدع و الزندقه، حمدالله مستوفى (م 750 قمري) نويسنده تاريخ گزيده، خواجه محمد پارسا (م822 قمري) نويسنده فصل الخطاب، فضل بن روزبهان (م 927 قمري) نويسنده وسيلة الخادم الى المخدوم، عبدالواسع باخزرى نويسنده مقامات‏جامى، ملاحسين كاشفى (م 910 قمري) نويسنده روضة الشهداء هستند كه شايد بتوان ابن‏خلكان (م 681 قمري) و ابن‌عربي (م 638 قمري) را نيز در اين طيف قرار داد، اگرچه كلمات ابن‌عربي تناقض دارد.
منكران مهدى در اهل‌سنت و علل انكار آنان
با بررسى مباحث مهدويت در كتب اهل‌سنت، منكران مهدويت در مقابل مثبتان بسيار اندكند و بيشتر آنان از متأخران و معاصران هستند. شايد بتوان كتاب المهدى ينتظر بعد الرسول خير البشر نوشته ‏شيخ عبدالله بن زيد المحمود، رئيس دادگاه‌هاى شرعى قطر را در بيان نام منكران مهدويت و ادله آنان و كتاب الرد على من كذب بالاحاديث الصحيحة الواردة فى المهدى، نوشته عبدالمحسن بن حمد العباد را در رد آن، را از بهترين تأليفات در اين‌باره دانست.
از قدما كسى به صراحت منكر احاديث مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نيست. اگرچه بعضى از علماى اهل‌سنت در اين‌باره سكوت كرده‌اند، اين سكوت دليل انكار نيست. ابن‌خلدون (م 808 قمري) اولين فردى است كه به تفصيل به احاديث مهدويت پرداخته و آنان را تضعيف كرده است. وى در مقدمه بعد از بررسى 23 حديث از كتب اهل‌سنت و بحثى مبسوط درباره مهدى از نگاه اهل تصوف، در پى انكار آموزه مهدويت درمي‌آيد. بينش او بر دو استدلال پايه‌گذاري شده كه استدلال اول وى اين است:
نزد محدثان جرح بر تعديل مقدم است. بنابراين، هر گاه در بعضى از رجال اسانيد ايرادى بيابيم، به صحت حديث لطمه وارد مى‏سازد.
ابن‌خلدون با بيان اين مطلب به ارزيابى ‏23 حديث مي‌پردازد و بعد از ارزيابى رجال آنها مى‏نويسد:
اين است كليه احاديثى كه ائمه حديث درباره مهدى ‏و ظهورش در آخر الزمان تخريج كرده‏اند و احاديث مذكور به جز قليلى و بلكه كمتر آنها خالى از اشكال نيست.
استدلال دوم ابن‌خلدون اين است:
...، ولى حقيقتى كه بايد بر تو ثابت شود اين است كه هيچ دعوتى... به كمال ‏نمى‏رسد، مگر در پرتو شوكت، عصبيت، ...و عصبيت فاطميان و طالبيان، بلكه عصبيت تمام قريش در سراسر جهان ‏متلاشى شده است و عصبيت ملت‌هاى ديگر بر عصبيت قريش برترى يافته است... . بنابراين، اگر ظهور اين مهدى صحيح‏ باشد، هيچ راهى براى آشكار شدن دعوتش... بدون عصبيت خاندان فاطميان نيست و با پراكندگى آنان در جهان، چنين‏ قيامى امكان‏پذير نخواهد بود.
رجال‌شناسان بزرگ اهل‌سنت، استدلال‌هاى ابن‌خلدون را نقد كرده‌اند. نهايت مطلب برآمده ‏از عبارات ابن خلدون اين است كه هنوز رواياتى وجود دارد كه جرح نشده است. از نكات جالب توجه‏ اين‌كه ابن خلدون پي‌در‌پى از منكران مهدى به صورت مبهم ياد مى‏كند، ولى حتى يك نفر را به عنوان منكر احاديث مهدى نام نمي‌برد تا آن را همراه خويش سازد و موضع خود را تقويت نمايد. اين خود قوت ‏آموزه مهدى را در انديشه اهل‌سنت نشان مي‌دهد.
ابن‌خلدون استدلال دوم خود را كه بر پايه ديدگاه جامعه‌شناختى وى بنا شده، آن هنگام از بين مي‌برد كه مى‏نويسد:
اما ادعا جز عمل برخى از عامه كه منتظر ظهور آن فاطمى هستند، پذيرفتنى نيست؛ چه آنان ‏ابلهانى هستند كه نه به عقل آراسته‏اند و نه از علم بهره برده‏اند... اينان معتقدند كه فاطمى از زاب در مغرب ظهور خواهد كرد... .
ابن خلدون اگر به مفاد گفته خود ملتزم باشد، بايد بپذيرد كه تنها عصبيت نيست كه مى‏تواند پشتوانه قيام و غلبه كسى چون مهدى باشد، بلكه وعده عدالت‌خواهى آن فاطمى است كه مردم را به دنبال آن‏ مي‌كشاند، اگرچه هيچ ربط و نسبتى بين آنان و آن فاطمى نباشد.
از قرن هشتم تا عصر حاضر به جز ابن خلدون نام منكر ديگرى را در كتب در اين‌باره نمى‏يابيم. محمد رشيد رضا در عصر حاضر معروف‌ترين سلفى‌گراى شمال افريقا با تأثيرپذيرى از ابن خلدون و محمد عبده در اين‌باره ‏مى‏نويسد:
مسئله مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) كه از اسرائيليات است، اساساً يك مسئله سياسى است كه لباس دين پوشيده و هيچ روايتى ‏در آن نيست مگر اين‌كه در اسانيد شيعى وجود دارد و زنادقه به دليل اين‌كه سلطنت را از عرب گرفته و ملك فارس ‏را اعاده كنند، بحث مهدويت را دنبال مى‏كنند.
وى در ادامه مى‏نويسد:
تعارض در احاديث مهدى روشن است... و منكران آن زيادند... و براى همين شيخان (بخارى و مسلم) در صحيح خود آن را روايت نكرده‏اند. مسئله مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ‏باعث فتنه‏هاى زيادى در جوامع اسلامى شده است؛ زيرا بسيارى از محبانِ رياست و سلطنت از نام مهدى استفاده‏ نموده‌اند و بدعت و فساد در زمين ايجاد كرده‌اند... و باعث شده كه بسيارى از علما براى ايجاد عدالت به پا نخيزند؛ زيرا مهدى ظهور خواهد كرد و عدالت و حق‌خواهى را گسترش خواهد داد... . ابن خلدون بزرگ با صداى رسا گفته است‏ كه خداوند سنت‌هايى دارد و... يكى از آنها اين است كه دولت‌ها و حكومت‌ها بدون عصبيت قومى پايدار نمى‏مانند و عجم‏ها (ترك‌ها و فارس‌ها) عصبيت را از قريش و عترت رسول گرفته‏اند، پس اگر اخبار مهدى صحيح باشد، ظهورش ‏ممكن نيست، مگر بعد از تجديد عصبيت هاشمى علوى... و مسلمانان هميشه از ظهور مهدى صحبت كرده‏اند و خيال‏كرده‏اند سنت‌هاى الهى نقض خواهد شد... و حال آن‌كه مسئله مهدى ... از ‏عصبيات فارس مجوس است كه سعى و تلاش بر انهدام سلطنت عربى دارد... و در تبليغ مباحث مهدويت براى كعب‏الاحبار مقام والايى است... .
رشيد رضا در ادامه به تعارضات و تناقضات احاديث مهدى مي‌پردازد و آن را دليل وضع‏ و جعل احاديث رسيده در باب مهدى مي‌داند و مى‏نويسد:
روايات مهدى بعد از شهادت اميرالمومنين وضع شده تا بشارتى باشد بر انتقام مهدى از بنى‏اميه و در همين‌باره خروج سفيانى از بنى‌اميه جعل گرديده است.
وي براى تأييد حرف خود از استادش محمد عبده نقل مى‏كند كه اسلام صحيح همانى است كه در صدر و قبل از ظهور فتنه‏ها بر آن‏ بودند. بنابراين، احاديث بسيار كمى از روايات فتن كه در صحاح ستّه آمده، پذيرفته است. رشيد رضا در جايى ديگر بدون اين‌كه اصل مطلب را رد نمايد، به بعضى از مشكلات آن مي‌پردازد و مى‏نويسد:
خاص و عام مى‏دانند كه از علامات قيامت اين است كه مردى از آل بيت نبى با لقب مهدى ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود و در آخرِ حكومتِ او، عيسى نزول خواهد كرد... و دجال را خواهد كشت... از ضررهاى اين انتظار مأيوس شدن ‏مسلمانان از اعاده عدل و مجد اسلام است... .
با بررسى عبارات رشيد رضا خواهيم يافت كه تأثيرپذيرى وى از ابن خلدون، اصلاح‏طلبى متأثر از عبده، مشكلاتى كه وى در عقيده به مهدويت مى‏ديد، عصبيت عربى ايشان و مخالفت با شيعيان، علل اصلى انكار مهدويت وي بوده است. تنها ادعاي اسرائيليات بودن اين آموزه يا آن‌كه در تمام سلسله اسناد شيعيان وجود دارد، دليل بر انكار آن نيست. بستوى مى‏گويد:
با بررسى تمام روايات مهدويت به اين نتيجه رسيدم كه كعب الاحبار در هيچ يك ازسلسله سندهاى احاديث و آثار صحيح در باب مهدويت وجود ندارد و ثانياً در روايات صحيح هيچ تعارضى وجود ندارد، بلكه تعارض در روايات ضعيف است.
از ديگر افراد معاصر منكر مهدويت، احمد امين مصرى در كتاب ضحى الاسلام است. وى احاديث مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را ساخته شيعيان مي‌داند. در ادامه به مسئله‏اى مي‌پردازد كه به گونه‌اي مى‏تواند جواب خودش ‏باشد. احمد امين مى‏نويسد:
امويان در برابر جعل احاديث مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از شيعيان كوتاه آمدند و سفيانى را در مقابل آن ساختند. عباسيان سكوت كردند تا بتوانند به نفع خود مسئله را خاتمه دهند...، ولى من از معتزله انتظار داشتم كه نقاب از اين گمراهى بردارند، ولى مع‌الأسف چيزى در اين باب نيافتم، ولى زيديه كه خلف معتزله‏اند، منكر مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) شدند و دركتبشان به انكار روايات مهدويت پرداختند... .
مع‌الأسف احمد امين به صرف ادعا، زيديه را منكر مباحث مهدويت مي‌داند، در حالي‌كه نه تنها زيديه منكر اصل ‏مهدويت نبوده‌اند، بلكه بر آن صحه هم گذاشته‏اند. زيد بن على در مجموعه رسائل خود مي‌نويسد:
المهدىّ حقّ و هو كائن من أهل بيت و لن تدركوه و ذلك يكون عند انتقاع الزمن فلاتنكلوا عن الجهاد... .
در مجموعه رسائل امام ‏مرتضى محمد بن يحيى الهادى (م 310 قمري) آمده است:
از ايشان درباره مهدى سؤال كردم و اين‌كه او فرزند كيست. وى جواب داد: از وعده‏هاى الهى است. از ابناي حسن يا حسين كه ظهور خواهد كرد... .
وى در جايى ديگر حديث مهدى را تصديق‏ مي‌كند و روايات رايات سود را مى‏پذيرد. عالم ديگر زيدى مذهب، حسين بن بدرالدين (م 633 قمري) در كتاب ينابيع النصيحه روايات مهدى را مي‌آورد و مى‏نويسد: «اخبار در باب مهدى آخرالزمان كثير است.» بعضى هم‌چون سامى النشار در نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام و احمد محمود صبحى در فى علم الكلام قسم الزيديه، قائلند كه در زيديه هر امامى كه مردم ‏را به سوى خود فراخواند و شرايط امامت را دارا باشد، مهدى است. اين دو نويسنده در بيان مطالب ‏پيشين خطا كرده‏اند؛ زيرا كلام سيد عبدالرحمن المويد بن الضحيانى نافى ديدگاه آنان است. ضحيانى مى‏گويد:
ما منكر اين نيستيم كه ‏هر امام جامع الشرايطى مهدى است، ولى اين مهدى‏ها غير از آن مهدى منتظرى هستند كه پيامبر وعده داده است كه ‏در آخرالزمان ظهور خواهد كرد.
امام يحيى بن حسين برخلاف ديدگاه احمد صبحي و سامي النشار در رسائل العدل و التوحيد مهدى را آخرين امام از نسل‏حضرت امير برمي‌شمرند. اشعرى در مقالات الاسلاميين نقل مي‌كند كه عده‏اى از زيديه نفس زكيه، تعدادى محمد بن قاسم و فرقه‏اى يحيى بن عمر را مهدى مى‏دانند كه در آخرالزمان ظهور مي‌نمايد. بنابراين، ديدگاه احمد امين در باب ‏زيديه نه‌تنها شواهدى ندارد، بلكه شواهدى بر ضد آن بيان شده است.
معروف‌ترين منكران مهدويت را بيان نموديم، اما هيچ يك از آنان ادله محكمي نداشتند و حتي بعضى از كلماتشان ناقض كلمات ديگر بود. ادله منكران ديگر نيز شبيه افراد بيان شده است. محمد محيى‏الدين عبدالحميد احاديث مهدى را از اسرائيليات مى‏داند. سعد محمد حسن مؤلف المهديه فى الاسلام آنها را ساخته شيعيان مي‌داند كه جواب آن گذشت و پاسخ مبسوط آن را در كتاب مصلح جهانى، ترجمه كتاب عبدالمحسن عباد مى‏توان پي‌گرفت.
گفتنى است به غير از ابن خلدون، تمام منكران از انديشه‌ورزان معاصر و بيشتر آنان اهل مصر هستند. اين انكار تحت تأثير مسائل اجتماعى ـ سياسى عصر حاضر هم‌چون عقل‌گرايى و شك‌گرايى پديد آمدة دوران ‏مدرنيته اروپا مي‌تواند باشد. بنابر بررسى اوضاع مصر، نگاه منفى محمد عبده به روايات فتن و مخالفت شديد وى با تصوف را از يك سوي و تبليغ شديد صوفيان از مهدويت، كوتاهي آنان در برابر تجاوزات ‏فرهنگى ـ سياسى اروپاييان و عدم همراهى آنان با اصلاحات را از سوي ديگر، نمي‌توان در رواج اين انديشه بى‌تأثير دانست.
نگاه كلى به جايگاه موعودباورى در انديشه اهل‌سنت
بنابر روايات اهل‌سنت درباره مهدى(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، او خليفه عادلي است كه در آينده و در آخرالزمان به دنيا خواهد آمد. با وجود ذكر علايم و نشانه‌هايى كه قبل از قيام او ظاهر مى‏شود، اجمال در انديشه اصحاب حديث و تفصيل در انديشه سنيان ‏متشيع، نوسان دارد، ولى همه در پر شدن جهان از ظلم و جور اتفاق نظر دارند. موضوع‏ سفيانى در اصحاب حديث متساهل و غيبت كبرا در سنيان متشيع از عناوين مهم شمرده مي‌شوند. موعود اهل‌سنت به لحاظ ماهوى، شخصى، بشري و از نسل فاطمه به شمار مي‌رود كه توفيقات و بركات الهى دارد. هيچ صفت ربوبى و حتى صفات فوق بشرى هم‌چون عصمت و علم غيب در وي وجود ندارد، اگرچه بعضى ‏مطالب را مى‏داند. او در زمره منجيان جمعى، تنها براى مسلمانان است و هيچ هدايتى براي مردم از جمله هدايت معنوى برعهده ندارد، اگرچه در نگاه سنيان متشيع تحت تأثير روايات شيعى اين جنبه تقويت شده است. بنابر ديدگاه اصحاب حديث كاركرد او بيشتر اجتماعى و نجات‌بخشي‌‌اش تنها اجتماعى است كه در راه رفاه براى مردم عدالت‌پرورى نيز مي‌كند.
نجات‌گرى ‏مهدى موعود در انديشه اهل‌سنت قوم‌مدار نيست، بلكه امت‌مدار است و با طرح نجات مسلمانان، غيرمسلمانان نيز به عدل، امن و رفاه مى‏رسند. بنابر انديشه آنان، كار مهدي احيا و تجديد سنت قسط‌مدارانه پيامبر اسلام است ‏و از اين حوزه خارج نخواهد شد و به زعم اكثر اصحاب حديث كار وى تجديد سنت عادلانه صدر اسلام و خلفاست. موعود انديشه اهل‌سنت، رو به آينده دارد و در زمره موعودهاى پايانى است. قيام و قعود او پيوند مستقيم با پايان پذيرفتن عالم ندارد و تنها چند صباحى بعد از وى زندگى در زمين ادامه دارد. موعودباورى در انديشه اهل‌سنت را مى‏توان طبق زير تقسيم‌بندى نمود:
به لحاظ ماهيت: موعود شخصى و بشرى صرف (بدون جنبه الوهى و حتى بدون جنبه فوق طبيعى در نگاه اصحاب حديث)؛
به لحاظ كاركرد: نجات‌بخش جمعى؛
به لحاظ كاركرد اجتماعى: در نگاه متكلمان و اصحاب حديث؛
گونه‏هاى انديشه موعود در اهل‌سنت: نجات‌بخش صرفاً اجتماعى و در نگاه سنيان متشيع، معنوى و اجتماعى؛
به لحاظ فراگيرى: موعود جهان‌شمول يا امت مدار (جهان اسلام)؛
به لحاظ آرمان: نگاه به آينده دارد و موعود پايانى است؛
به لحاظ كيهان‌شناختى: كاركرد كيهانى ندارد.

منابع و مآخذ
اشعرى، ابوالحسن: الابانه عن اصول الديانه، تحقيق عباس صباغ، چاپ ‏اول: دارالنفائس للطباعه و النشر، بيروت، 1414قمري.
آل بوطامى البنعلى، احمد بن حجر: العقائد السلفيه بادلتها العقليه و النقليه، چاپ اول: دارالكتاب القطريه، 1415قمري.
آمدى، سيف الدين: ابكار الافكار فى اصول الدين، تحقيق احمد محمد المهدى، چاپ اول: دارلكتاب و الوثائق القوميه،قاهره، 1423 قمري.
ابن ابى الحديد: شرح نهج البلاغة، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، داراحياء التراث العربى، بيروت، بى تا.
ابن ابى شيبه، عبدا.. بن محمد: الكتاب المصنف فى الاحاديث و الاثار، تحقيق محمد عبدالسلام شاهين، چاپ اول: دارالكتب العميه، بيروت، 1416قمري.
ابن بليان فارسى، على: صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، تحقيق شعيب الارنووط، چاپ سوم: مؤسسه الرساله بيروت، 1418قمري.
ابن خلدون، عبدالرحمن: مقدمه ابن خلدون، مطبعه مصطفى محمد، مصر، بى‌تا.
ــــــــــــــــــــ : مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروينى گنابادى، چاپ پنجم: شركت انتشارات علمى وفرهنگى، تهران، 1366 شمسي.
ابن طاووس، على بن موسى: الملاحم و الفتن فى ظهور الغائب المنتظر، چاپ پنجم: منشورات الرضى، قم، 1398قمري.
ابن ماجه، محمد بن يزيد: سنن ابن ماجه، تحقيق محمود محمد محمود حسن نصار، چاپ اول: دارالكتب العلميه، بيروت، ‏ 1419قمري.
ابى داود، سليمان بن اشعث: سنن ابى داوود، تحقيق محمد محيى الدين عبدالحميد، انتشارات مكتبه العصريه، بيروت.
اشعرى، ابوالحسن: رسالة الى الثغر، تحقيق عبدا.. شاكر محمد الجنيدى، مكتبة العلوم و الحكم مدينه، چاپ‏دوم، 1422قمري.
الهامى، داود: امامان اهل بيت در گفتار اهل‌سنت، چاپ اول: انتشارات مكتب اسلام، قم، 1377 شمسي.
امام مرتضى، محمد بن يحيى الهادى: مجموع كتب و رسائل الامام المرتضى، چاپ اول: منشورات مكتبه التراث‏الاسلامى، يمن، 1423قمري.
امام يحيى بن حسين: رسائل العدل و التوحيد، تحقيق محمد عماره، دارالهلال، بى‌تا.
امين، احمد: ضحى الاسلام، چاپ دهم: دارالكتاب العربى، بيروت، بى‌تا.
باقلانى، ابوبكر محمد بن طيب: التمهيد فى الرد على الملحدة، تحقيق محمد محمد الخضيرى، دارالفكرالعربى، بى تا.
بجنوردى، سيد كاظم: دائرة المعارف بزرگ اسلامى.
بخارى، محمد بن اسماعيل: صحيح البخارى، تحقيق قاسم الشماعى الرفاعى، چاپ اول: دارلقلم، بيروت، 1407قمري.
بزودى، ابواليسر: اصول الدين، تحقيق هانز بيترلنس، داراحياء الكتب العربيه، قاهره، 1383قمري.
بستوى، عبدالعليم عبدالعظيم: المهدى المنتظر، چاپ اول: المكتبه المكيه و دارابن حزم، 1420قمري.
بغدادى، عبدالقاهر، اصول الدين، چاپ سوم: دارالكتاب العلميه، بيروت، 1401قمري.
بهاء الدين زاده، محيى الدين محمد بن بهاء الدين: القول الفصل شرح الفقه الاكبر للامام ابى حنيفه، چاپ اول: تحقيق رفيق‏العجم، انتشارات دارالمنتخب العربى، بيروت، 1418قمري.
بياضى حنفى، كمال الدين احمد: اشارات المرام من عبارات الامام، تحقيق يوسف عبدالرزاق، چاپ اول: انتشارات‏مطبعه مصطفى ثانى جلى و اولاده، مصر، 1368قمري.
بيومى مصرى، محمد: الامامة و اهل بيت، چاپ اول: مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، بيروت، 1415قمري.
تفتازانى، سعدالدين مسعود بن عمر: شرح العقائد النسفيه، تحقيق محمد عدنان درويش و شيخ اديب‏الكلاس، بى جا، بى تا.
ـــــــــــــــــــــــــــــ : شرح المقاصد، تحقيق دكتر عبدالرحمن عميره و صالح موسى شرف،منشورات شريف الرضى، قم، 1409قمري.
تويجرى، حمود بن عبدا...: اتحاف الجماعة بما جاء فى الفتن و الملاحم و اشراط الساعة، چاپ دوم: دارالصميمى للنشر والتوازيع، رياض، 1414قمري.
جرجانى، على بن محمد: شرح المواقف، چاپ اول: منشورات الشريف الرضى، قم، 1412قمري.
جعفريان، رسول: تاريخ تشيع در ايران، چاپ اول: انتشارات انصاريان، قم، 1375 شمسي.
جوينى خراسانى، ابراهيم بن محمد: فرائد السمطين، تحقيق شيخ محمد باقر محمودى، چاپ اول: مؤسسه المحمودى‏للطباعه و النشر، بيروت، 1400قمري.
جوينى، عبدالملك: كتاب الارشاد الى قواطع الادله فى اصول الاعتقاد، تحقيق اسعدتيم، چاپ سوم:مؤسسه الكتب‏الثقافيه، بيروت، 1416قمري.
جوينى، عبدالملك: الشامل فى اصول الدين، تحقيق فرانك، چاپ اول: مؤسسه مطالعات اسلامى، تهران، 1360 شمسي.
حسين بن بدرالدين: ينابيع النصيحة فى العقائد الصحيحة، تحقيق مرتضى بن زيد المحطورى الحسنى، چاپ دوم: مكتبه بدر للطباعه و النشر و التوزيع، صنعاء يمن، 1422قمري.
حسينى جلالى، سيد محمد جواد: احاديث المهدى من مسند احمد بن حنبل، چاپ‏ ششم: مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1417قمري.
خسروشاهى، سيد هادى: مصلح جهانى و مهدى موعود از ديدگاه اهل‌سنت، چاپ دوم: انتشارات اطلاعات، تهران، 1374شمسي.
رشيد رضا، محمد: تفسير المنار، چاپ دوم: دارالمعرفه، بيروت، بى تا.
زمرلى، فوّاز احمد: عقايد ائمة السلف، دارالكتاب العربى، بيروت، 1995 ميلادي.
زيد بن على: مجموع كتب و رسائل الامام الاعظم اميرالمومنين زيد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب،جمع و تحقيق ابراهيم يحيى الدرسى الخمرى، چاپ اول: منشورات مركز اهل بيت الدراسات الاسلاميه، يمن، 1422قمري.
سامى النشار، على: نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام، چاپ هفتم: دارالمعارف، مصر، 1977 ميلادي.
شبلنجى، مومن بن حسن: نور الابصار فى مناقب آل النبى المختار، دارالفكر، بيروت، بى تا.
شهرستانى، محمد بن عبدالكريم: نهايه الاقدام فى علم الكلام، تحقيق الفرد جيوم، مكتبه المبتنى، قاهره، بى تا.
شيبانى، محمد بن حسن: كتاب الاصل، تحقيق ابوالوفاء الافقانى، مجلس دائره المعارف العثمانيه، حيدرابادكن، 1393قمري.
صبحى، احمد محمود: فى علم الكلام، چاپ سوم: دارالنهضه العربيه، بيروت، 1411قمري.
طبرانى، سليمان بن احمد: المعجم الكبير، تحقيق حمدى عبدالمجيد السلفى، چاپ‏ دوم:وزارت اوقاف عراق، 1406قمري.
عبدالباقى، محمد فؤاد: اللولؤ و المرجان فيما اتفق عليه الشيخان، دارالفكر، بى تا.
غزالى، محمد: الاقتصاد فى الاعتقاد، تحقيق دكتر عادل العواد، چاپ اول: انتشارات دارالامانه، بيروت، 1388قمري.
غزنوى حنفى، جمال الدين احمد بن محمد: اصول الدين، تحقيق دكتر عمر وفيق الدعوق، چاپ اول: انتشارات‏دارالبشائر الاسلاميه، بيروت، 1419قمري.
فخررازى، محمد بن عمر: المطالب العاليه من العلم الالهى، تحقيق احمد حجازى سقا، چاپ اول: دارالكتاب العربى، بيروت، 1407قمري.
ــــــــــــــــــــ : البراهين فى علم الكلام، تحقيق سيد محمدباقر سبزوارى، دانشگاه تهران، 1341شمسي.
فرمانيان، مهدى: اهل‌سنت، مجله هفت آسمان، ش 17، سال پنجم، بهار 1382.
فقيه ايمانى، مهدى: الامام المهدى عند اهل السنة، چاپ دوم: مجمع جهانى اهل بيت، قم، 1418قمري.
قارى، على بن سلطان محمد: مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، تحقيق جمال عيتانى، چاپ اول: منشورات محمدعلى بيضون و دالكتاب العلميه، بيروت، 1422قمري.
ــــــــــــــــــــــــ : منح الروضى الازهر فى شرح الفقه الاكبر، تحقيق شيخ وهبى سليمان غاوجى‏، چاپ اول: انتشارات دارالبشائر الاسلاميه، بيروت، 1419قمري.
قاضى عبدالجبار معتزلى: المغنى فى ابواب التوحيد و العدل، تحقيق محمود محمد قاسم، وزارت الثقافه مصر، بى تا.
قراملكى، احمد فرمرز: هندسه معرفتى كلام جديد، چاپ اول: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، تهران، 1378 شمسي.
قرطبى، محمد بن احمد: التذكرة فى اصول الموتى و امور الاخرة، تحقيق الدانى بن منير آل زهوى، چاپ اول: مكتبه العصريه، بيروت، 1421قمري.
گنجى شافعى، محمد بن يوسف: البيان فى اخبار صاحب الزمان، تحقيق محمد مهدى خراسانى، چاپ اول: منشورات‏موسسه الهادى للمطبوعات، قم، 1399قمري.
مالك بن انس: الموطا، تحقيق محمد فواد عبدالباقى، چاپ اول: داراحياء التراث العربى، بيروت، 1406قمري.
متقى هندى على: كنزالعمال، تحقيق صفوه السقا، چاپ اول: مؤسسه الرساله بيروت، 1413قمري.
محمد احمد اسماعيل المقدم: المهدى و فقه اشراط الساعة، چاپ اول: الدار العالميه، اسكندريه مصر، 1423قمري.
محمد بن على بن سلوم، مختصر لوامع الانوار البهيه و سواطع الاسرار الاثريه شرح الدرة المضيه فى عقد الفرقة المرضيه، تحقيق محمد زهرى النجار، دارالباز للنشر و التوزيع و دارالكتب العلميه، بيروت و مكه، 1403قمري.
مسلم، مسلم بن الحجاج: صحيح مسلم، چاپ اول: دار ابن حزم للطباعه و النشر، بيروت، 1416قمري.
نسفى، ابوحفض: العقايد النسفيه، تحقيق قاسم محمد الرجب، مكتبه المثنى، بغداد، 1336قمري.
نسفى، ابومعين: تبصرة الادلة فى اصول الدين، تحقيق كلود سلامه المعهد العلمى الفرنسى، چاپ اول: دمشق، 1990ميلادي.
نعيم بن حماد، ابوعبدا... مروزى: كتاب الفتن، تحقيق دكتر سهيل ذكار، انتشارات دارالفكر للطباعه و النشر والتوزيع، مكه، 1991ميلادي.
نورى طبرسى، ميرزا حسين: كشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، چاپ اول: منشورات موسسه النور للمطبوعات، بيروت، 1408قمري.
يوسف الوابل، يوسف بن عبدا..: اشراط الساعة دارابن الجوزى، چاپ يازدهم: عربستان، 1419قمري.
يوسف بن يحيى شافعى: عقد الدرر فى اخبار المنتظر، تحقيق عبدالفتاح محمد الحلو، چاپ اول: مكتبه عالم النكر، قاهره، 1399 قمري.
https://ayandehroshan.ir/vdcd250s6yt0z.a2y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما