«اصول مذهب الشیعه» در ترازوی نقد (1)
نصرتالله آیتی
چکیدهکتاب اصول مذهب الشیعة الامامیة؛ عرض و نقد، نوشته دکتر ناصر القفاری از کتابهای تفصیلی در نقد اعتقادات شیعه است که در سالهای اخیر نوشته شده است. نویسنده این کتاب کوشیده است همۀ باورهای شیعه و از جمله اندیشۀ مهدویت را به نقد بکشد. مقالۀ پیش رو تلاشی است برای پاسخگویی به شبهاتی که نویسنده یادشده دربارۀ عمر طولانی امام مهدی (ع) مطرح کرده است. وی با استناد به روایاتی از پیامبر گرامی (ص) اسلام، مدعی شده است که در میان امت اسلام کسی نمیتواند عمری طولانی داشته باشد. او همچنین وجود نمونههای مشابه درازعمران در گذشتۀ تاریخ را برای اثبات امکان طول عمر امام مهدی (ع) ناکافی میداند؛ زیرا از یکسو آنان از امت اسلام نبودهاند، و از سوی دیگر موارد مشابه یا قرآنی هستند و یا در تاریخ از آنان نام برده شده است. نمونههای قرآنی، از این جهت برای شیعه قابل استناد نیستند که از طولانی بودن عمر امام مهدی (ع) ذکری در قرآن به میان نیامده است و اشکال نمونههای تاریخی این است که عمر این افراد کمتر از عمر فعلی امام مهدی (ع) است و از دیگر سو نمونههای موردنظر یا رسالتی برعهده نداشتهاند و یا پس از انجام مأموریت خود غایب شدهاند، در حالیکه امام مهدی (ع) شیعیان پیش از انجام مأموریت خود غایب شده است.
استناد به روایات اهلسنت در مقام نقد اعتقادات شیعه و ارائۀ تفسیری مخالف با تفسیر دانشمندان سنیمذهب از آن روایات، غفلت از دیدگاههای دانشمندان سنیمذهب و نداشتن فهمی درست از دیدگاه عالمان شیعه، برخی از مهمترین نقدهایی هستند که بر سخنان قفاری وارد است.
مقدمه
اندیشۀ مهدویت به قرائت شیعی آن، از دیرباز مورد تهاجم بوده است. نگاهی گذرا به مکتوباتی که عالمان شیعه از آغاز عصر غیبت امام مهدی (ع) در این باره نگاشتهاند، به وضوح، گفتۀ یادشده را تأیید میکند. این روند شبههافکنی و ابهامآفرینی، هیچگاه تعطیل نشده است و در مقابل، روند پاسخگویی و شفافسازی نیز متوقف نشده و نباید متوقف گردد.
یکی از کتابهایی که به تازگی در نقد باورهای شیعه و از جمله اندیشۀ مهدویت توسط یکی از وهابیون معاصر نوشته شده است، کتاب اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة؛ عرض و نقد، نوشتۀ دکتر ناصر القفاری است. این کتاب در میان وهابیون شهرت خاصی یافته و از اینرو شایسته است به شبهات آن به دقت پاسخ داده شود. نویسنده در جایی دیگر به بخشهایی از شبهات این کتاب پاسخ داده است و نوشتار پیش رو، تلاشی است برای پاسخگویی به شبهات این کتاب در مورد طول عمر امام مهدی. برای پاسخگویی به این شبهات، ابتدا متن کتاب به شکل کامل نقل شده و در ادامه، دعاوی آن به دقت مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
متن شبهه
قفاری زیر عنوان «دفاع شیعیان از طولانی شدن غیبت»، چنین مینویسد:
یکی از نکاتی که بر دروغ بودن ادعای وجود امام از سوی شیعیان دلالت دارد، بعید بودن زنده ماندن او در طول این مدت است که تا کنون بیش از هزار و صد سال از آن گذشته است؛ چون همانطور که ابنتیمیه گفته است به درازا کشیدن عمر یکی از مسلمانان به این اندازه چیزی است که عادت شایع در امت محمد آن را تکذیب میکند؛ زیرا هیچ شخصیتی که در عصر اسلام متولد شده باشد وجود ندارد که 120 سال عمر کرده باشد. در حدیث صحیحی از پیامبر روایت شده است که آن حضرت در آخر عمرشان فرمودند:
أرأیتکم لیلتکم هذه، فإن علی رأس مأة سنة منها لا یبقیٰ علی وجه الأرض ممن هو الیوم علیها أحد؛
آیا از امشب اطلاع دارید کسانی که اکنون بر روی کره زمیناند صدسال دیگر هیچ کدامشان زنده نیستند.
پس کسانی که در آن زمان یک سال یا بیشتر داشتهاند قطعاً بیش از صد سال زنده نماندهاند و اگر در آن زمان عمرها از این مقدار تجاوز نمیکرده طبق عادت غالب عصرهای بعد به طریق اولی چنیناند ... همچنانکه طبق روایت صحیحی که وجود دارد عمر مردم این امت میان 60 تا 70 خواهد بود و اندکی از آن تجاوز میکنند.
این اعتراض گلوی امامیه را میفشارد و ریشۀ اعتقاد آنان را از اساس برمیکند ... و شیوخ شیعه درصدد برآمدهاند از این اشکال بیرون بیایند، به این طریق که امام مهدیشان را با برخی از انبیایی که عمرشان از متوسط طبیعی عمر بشر بیشتر بوده تشبیه کنند و به اعتقاد آنها مهدی شبیه نوح است که 950 سال میان قوم خود بود.
آنها برای اینکه این مقارنه نزد پیروانشان پذیرفته شود آن را به اهلبیت نسبت دادند. ابنبابویه به سندش از علی بن الحسین چنین روایت میکند:
فی القائم سنة من نوح علیه السلام و هو طول العمر؛
قائم شباهتی با نوح دارد و آن طول عمر است
و بر این باورند که باقی ماندن مهدیشان مانند باقی ماندن عیسی بن مریم و خضر و الیاس است و حتی او را با ابلیس نیز تشبیه میکنند و برای اینکه پیروانشان به این مقارنات یقین پیدا کنند، آن را به برخی از اهلبیت نسبت میدهند؛ زیرا در این صورت از سخنان معصوم خواهد بود. همچنین به اخبار درازعمران بشر استناد میکنند و فراموش کردهاند که به جبرائیل و ملکالموت و تمام ملائکه و آسمانها و زمین نیز استناد کنند. قائم شباهتی با نوح دارد و آن طول عمر است
و این دفاع را خود شیعه باطل کرده است؛ چراکه آنها معتقدند مهدیشان یازده قرن یا بیشتر حاکم شرعی امت است و او قیّم قرآن است و به قرآن جز به او نمیتوان احتجاج کرد و هدایت بشر جز از طریق او میسور نخواهد بود ... و او تنها کسی است که قرآن کامل و مصحف فاطمه و جفر و جامعه و آنچه مردم در دین و دنیاشان به آن نیاز دارند را در اختیار دارد. پس مهدی آنها در برابر امت مسئول است و ابزار هدایت و سعادت امت در دنیا و آخرت در دست اوست. اما کسانی که مهدی به آنها تشبیه شده با او تفاوت بسیاری دارند؛ چراکه نوح در میان قوم خود 950 سال درنگ کرد و آنها را به سوی خداوند سبحان فراخواند تا آنجا که خداوند به او وحی کرد: «إنَهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلَّا مَن قَدْ آمَنَ»، و او در سرداب و پناهگاهش پنهان نبود که جا و مکانش را کسی نداند گمراهی و کفر مردم را ببیند، ولی از انظار مخفی شود و با گذشت نسلها و عصرها او را نبینند. افزون بر اینکه هماکنون عمر مهدی از عمر نوح هم بیشتر شده است.
همچنین عیسی پیش از به آسمان رفتنش، رسالت پروردگارش را به انجام رساند، حجت را تمام و امانتش را ادا کرد و غیبتش برای پیروان ضرری نداشت؛ به خلاف منتظر آنها که از زمان کودکی غایب شد و شیعه را درحالی رها کرد که در وجود او و بابیت او اختلاف داشتند و تقیه، آنها را از شناخت حقیقت مذهبش کور کرده بود و با یکدیگر اختلاف و درگیری داشتند تا آنجا که برخی، برخی دیگر را تکفیر و لعن میکردند.
اما خضر و الیاس؛ محققان از اهل علم بر این باورند که آنها مردهاند و بر فرض که زنده باشند، ما مقارنه را قبول نداریم؛ زیرا آنها در هدایت و رهبری امت مسئولیتی بر عهده ندارند، به خلاف مهدی آنها که به اعتقاد آنها در برابر مسلمین در تمام شئونشان مسئولیت دارد.
اما ابلیس؛ گزارش زنده بودنش را قرآن داده است، به خلاف مهدی شیعیان که حتی خاندان او و طوایفی از شیعیانش انکارش کردند؛ افزون بر اینکه ابلیس، مسئولیتش که گمراهی خلق از راه خداست را انجام میدهد و بدون تردید گمراهی شیعه با پیروی از این معدوم از کارهای اوست، اما منتظر آنها نه نشانی دارد و نه خبری از او هست همچنانکه ابلیس از جنس بشر نیست و در هر صورت مقارنه با او درست نیست.
اما سایر درازعمران بشر هر اندازه عمرشان طولانی باشد، به اندازۀ بعضی از آنچه برای غایبشان ادعا میکنند نمیرسد و تمام مثالهایی که شیوخ آنها در قرن چهارم آوردهاند، امروز ارزشی ندارد؛ زیرا عمر منتظرشان امروز چندین برابر عمر آن هاست، همچنان که آنها وظایف و مسئولیتهای غایبشان را برعهده نداشتند.
برخی از شیوخ معاصرشان درصدد برآمده از دانش روز یاری جسته و بر امکان بقای منتظرشان دلیل اقامه کنند. مظفر در اینبار ه چنین میگوید: «علم طب طولانی شدن حیات بیشتر از عمر طبیعی یا آنچه گمان میشود عمر طبیعی است را نفی نمیکند و آن را محال نمیشمارد، ولی علم طب هنوز نتوانسته به آنچه به طولانی شدن عمر انسان میانجامد، دست یابد و اگر طب از این کار عاجز باشد، خداوند بر هر چیزی قادر است.»
و محمدحسین آل کاشفالغطا میگوید: «بزرگان فیلسوفان غرب میگویند امکان خلود انسان در دنیا وجود دارد» و ادامه میدهد: «برخی از دانشمندان بزرگ اروپا بر این باورند که اگر شمشیر ابنملجم نبود علی بن ابیطالب از خالدین بود؛ زیرا تمام صفات کمال و اعتدال در او جمع بود.»
این نظریات برخی از کفار بود _ اگر ناقلین آن راست گفته باشند _ ولی خداوند سبحان به پیامبرش میگوید: «وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ» و باز میفرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» و باز میفرماید: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ» و او به خلق خود داناتر است و راستگوترین سخنگویان است و با این وجود سخن کافری که میخواهد ولو با اوهام در این دنیا باقی بماند، ارزشی ندارد.
و علی الرضا _ آنطور که کتابهای شیعه نقل کرده _ در رد بسیاری از فرقههای شیعه که معتقد به حیات برخی از اهلبیت بودند و مرگ آنها را تصدیق نکرده و مدعی میشدند آنها غایبند و به زودی برمیگردند، سخن صادقی دارد که از قویترین ردها بر دوازدهامامیها از کلام خودشان است. در رجال کشی چنین آمده که به علی الرضا گفته شد: گروهی بر پدرتان توقف کردند و گمان میکنند او رحلت نکرده است. آن حضرت پاسخ داد:
کذبوا و هم کفّار بما أنزل الله عزّ و جلّ علی محمّد (ص) و لو کان الله یمدّ فی أجل أحد لمدّ الله فی أجل رسول الله (ص)؛
دروغ میگویند، آنها به آنچه خداوند بزرگمرتبه بر محمد نازل کرده کافرند و اگر خداوند، اجل کسی را طولانی میکرد، اجل پیامبر خدا را طولانی میکرد.
ولی آنها با سخن امامشان مخالفت میکنند و گمان میکنند خداوند به خاطر نیاز بشر عمر او را طولانی کرده است، بلکه به خاطر اینکه هستی و هر چیزی در حیاتش به او نیاز دارد، عمر او را طولانی کرده است؛ چراکه طبق افترای آنها اگر او نباشد، زمین اهلش را فرو میبرد و نابود میکند.
نقد و بررسی
پاسخ اول: استبعاد نمیتواند دلیل انکار باشد
اولاً آقای قفاری سخنی از محال بودن عمر طولانی امام مهدی (ع) به میان نیاورده، حتی جرأت چنین ادعایی را نیز نداشته است. وی یکجا عمر طولانی امام مهدی (ع) را بعید شمرده است: «استبعاد بقائه حیاً طول هذه المدة» و در ادامه، آن را خلاف عادت شمرده و نوشته است: «فإن تعمیر واحد من المسلمین هذه المدة ... امر یعرف کذبه العادة المطردة فی امة محمد» و در جایی دیگر مینویسد: «فما بعده من الاعصار اولی بذلک فی العادة الغالبة العامة.» بنابراین، آنچه در کلمات قفاری آمده چیزی نیست جز اینکه عمر طولانی امام مهدی (ع) استبعاد دارد و خلاف عادت رایج است و بر خوانندۀ بصیر پوشیده نیست که صرف استبعاد عمر طولانی، دلیل بر محال بودن آن نیست؛ همچنانکه به صرف اینکه عادت رایج بر این قرار گرفته که عمر انسانها کوتاه باشد، نمیتوان عمر طولانی را انکارکرد و آن را محال شمرد. به همین دلیل است که به استناد اینکه عادت رایج در میان انسانها تولد از پدر و مادر است، نمیتوان پدید آمدن حضرت آدم و حوا از گِل را و یا تولد حضرت عیسی (ع) از مادر و بدون داشتن پدر را انکار کرد. یا به استناد اینکه خواب انسان عادتاً از چند ساعت بیشتر طول نمیکشد، نمیتوان خواب سیصد و چند ساله اصحاب کهف را انکار نمود.
ممکن است قفاری مدعی شود _ همچنانکه در جاهای دیگر ادعا کرده است _ جریانات خلاف عادتی که در قرآن آمده است را میپذیریم؛ زیرا قرآن به صحت آنها گواهی داده است، اما طول عمر امام مهدی (ع) از آنجا که در قرآن نیامده است، پذیرفتنی نیست. بازگشت این ادعا به دو مطلب است: نخست اینکه اگر آقای قفاری منکر طول عمر امام مهدی (ع) است، دلیل آن خلاف عادت بودن طول عمر آن حضرت و یا تعارض آن با روایاتی همچون «أرایتکم لیلتکم هذه ...» یا «اکثر اعمار هذه الامة ما بین الستین الی السبعین» نیست، بلکه دلیل آن ذکر نشدن این مسئله در قرآن است. بنابر این تمام استدلالهایی که او برای انکار طول عمر حضرت اقامه کرده، فرو خواهد ریخت. دوم اینکه بازگشت این ادعای قفاری به این است که تنها معیار پذیرش یک عقیده وجود آن در قرآن است، در حالیکه اگر این معیار درست باشد بسیاری از اعتقادات اهلسنت که ریشه در قرآن ندارد، اثباتشدنی نخواهد بود.
پاسخ دوم: استناد قفاری به روایات اهلسنت در نقد شیعه
ثانیاً آقای قفاری برای اثبات استبعاد طولانی بودن عمر امام مهدی (ع)، به روایات اهلسنت استناد کرده است و البته این بر چیزی جز ضیق خناق او دلالت ندارد؛ زیرا اولاً اگر شیعه این روایت و امثال آن را قبول داشت، هرگز به طولانی بودن عمر امام مهدی (ع) اعتقاد نداشت و گویا قفاری توقع دارد شیعه، روایات اهلسنت را معیار اعتقادات خود قراردهد و بر پایۀ آنها باورهای خود را تنظیم کند. ثانیاً این استدلال، عدول از روشی است که قفاری در کتاب خود برگزیده است؛ زیرا وی در آغاز کتاب خود ملتزم شده است که در نقد اعتقادات شیعیان، جز از مقبولات شیعه بهره نگیرد. از اینرو استناد به روایات اهلسنت وجهی ندارد. ثالثاً بسیار مایۀ تأسف است که کسی که درصدد فهم و نقد باورهای شیعیان برآمده، از دیدگاههای عالمان همسلک خود نیز اطلاع چندانی ندارد و اگر این مسئله از آقای قفاری قابل اغماض باشد، نمیتوان از اقدام اساتید دانشگاه قصیم که بر نوشتههای او مُهر تأیید زدهاند و آن را به عنوان رسالۀ دکتری پذیرفتهاند، چشمپوشی کرد. به عنوان نمونه سیوطی در شرح حدیث موردنظر قفاری _ أرایتکم لیلتکم هذه ... _ مینویسد:
مقصود این است که هر کسی که در آن شب بر روی زمین وجود داشت، پس از آن بیش از صد سال عمر نخواهد کرد؛ چه عمرش پیش از آن شب کم باشد چه زیاد و این روایت، عمر طولانیتر از صدسال را برای کسانی که پس از آن شب متولد میشوند نفی نمیکند.
نووی نیز در شرح این حدیث تصریح میکند که این حدیث نفیکنندۀ عمر بیش از صدسال برای متولدان پس از آن شب نیست، بلکه عینی پس از نقل حدیثی که مشابه روایت موردنظر قفاری است _ مامنکم الیوم من نفس منفوسة یأتی علیها ماة سنة و هی یومئذ حیة _ مدعی است این حدیث ظاهرش متروک است؛ زیرا جماعتی بیش از صدسال عمر کردند. صرفنظر از آنچه گذشت، در کلام قفاری خبطهای متعدد دیگری نیز وجود دارد که به ترتیب بیان میشود.
...