وراثت در عصر غیبت
امیر غنوی
چکیدهمعارف دینی، سرشار از گوهرهایی است که قدر و قیمتشان در بازار حقیر اندیشۀ بشری ناشناخته مانده است. وراثت از جملۀ این مفاهیم به شمار میآید که سطحی از آن را میشناسیم و ژرفایی که غافلانه از آن عبور کردهایم. وراثت از سویی، طرحی است پرقدر در نظام اجتماعی و اقتصادی اسلام و از دیگرسو، مفهومی است با مقولههای هدایت و تاریخ آن، با ولایت و وظایف ولیّ پیوندی وثیق دارد. نوشته «وراثت در عصر غیبت»، تلاشی است برای نگاهی دقیقتر به ژرفای این مفهوم و نشان دادن تصویر متفاوتی که این اندیشه از شکلگیری خوبیها در هستی، فرد و جامعه امروز به دست میدهد. درک درست چگونگی پیدایش و شکوفایی خوبیها و نقش انبیا، امامان و علما در آن، میتواند ما را به نگاهی تازه دربارۀ نقش امام در عصر غیبت و نقش عالمان دین برساند و گستردگی حوزۀ مسئولیت را پیش چشم بیاورد.
مقدمه
وراثت در اندیشۀ دینی، مفهومی است سهل و ممتنع؛ سهل است، چون در فقه به انضباط و دقت خاصی رسیده و مفهوم و قواعد آن روشنی یافته و ممتنع است، زیرا بسیاری از استعمالات و ظرافتهای آن از نظر دور مانده. لذا در این بحث میتوان دو رویکرد به موضوع داشت: رویکردی برخاسته از مباحث فقهی و رویکردی با تکیه بر معارف الهی، ولایی و آموزههای اخلاقی.
در رویکرد اول، وراثت بحثی اقتصادی و اجتماعی است که در آن وضعیت اموال فرد پس از مرگش تعیین میگردد. از آنجا که وضعیت حقوقی افراد در هنگام مرگ با یکدیگر تفاوت بسیار دارد و بازماندگان و ترکیب آنها تنوع بسیاری میتواند داشته باشد، ترسیم قواعدی که بتواند با رعایت عدالت و انصاف و با توجه به مصالح فرد، خانواده و اجتماع، تکلیف اموال و دیون باقیمانده را مشخص کند، کاری است حساس و بسیار دشوار. بحث ارث در فقه شیعه، متکفل ارائۀ قواعدی است که تکلیف حکومت و خانوادهها را درمورد دیون و اموال متوفی روشن کند.
قواعد ارث در فقه شیعه، نمونهای است عالی از دقت، عدالت و مصلحتسنجی فردی و اجتماعی و تعبیر وراثت، اشارهای به این بحث دقیق و فنی است و اصطلاح ارث و الفاظ همخانوادۀ آن، عمدتاً در همین فضای مفهومی به کار گرفته میشوند.
تعبیر وراثت اما در فرهنگ دینی، از بخشی متفاوت از معارف الهی و ولایی نیز حکایت دارد. تعبیر وراثت با این رویکرد در مورد خدا، مؤمنان و اولیای خدا به کار رفته است. استفاده از این تعبیر، در زیارتنامههایی مانند جامعه و وارث، به ما این نکته را گوشزد میکند که جلوهای از ابعاد وجودی امام در این تعبیر نهفته است.
این تعبیر نهفقط دربارۀ ائمه بلکه در روایاتی پرتکرار در مورد علما نیز وارد شده و از وسعت بیشتر مصادیق این مفهوم در عصر غیبت حکایت دارد. این نوشته، تلاش خواهد کرد تا به این رویکرد متفاوت به بحث وراثت، توجه نماید و تصویری را ترسیم کند که این مفهوم، از وظایف و تکالیف در عصر غیبت به دست میدهد.
وراثت جلوهای از معارف الهی و ولایی
مروری بر مواردی که تعبیر وراثت با رویکردی متفاوت به کار گرفته شده، فضای بحث را میتواند روشنتر کند.
1. وراثت خدا: در قرآن، خداوند خود را وارث خوانده است. در سوره حجر میخوانیم:
وَ أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَسْقَيْنَاکمُوهُ وَ مَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ * وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ وَ نَحْنُ الْوَارِثُونَ؛ (حجر: 22 - 23)
و بادها را باردارکننده فرستاديم و از آسمان، آبى نازل کرديم، پس شما را بدان سيراب نموديم، و شما خزانهدار آن نيستيد و بىترديد، اين ماييم که زنده مىکنيم و مىميرانيم، و ما وارث [همه] هستيم.
خدا در قرآن، خود را وارث زمین و همۀ کسانی دانسته که بر آن زندگی میکنند، میراث آسمان و زمین به او تعلق دارد و او بهترین وارثان است. در ادعیه نیز این ندا پرتکرار است که: «یا باعث و یا وارث» (ابنطاوس، 1367: ج2، 193، 196، 199 و 212).
اما این تعابیر، پرسشهایی را پدید میآورد؛ پرسش از اینکه وراثت در مورد خداوند به چه معنایی است و چرا او «خیر الوارثین» نامیده شده است؟ این خیریت در چیست و چه آثاری دارد؟
2. وراثت مؤمنان: قرآن مؤمنان را نیز وارث خوانده است. در سورۀ مؤمنون پس از خبر دادن از رستگاری مؤمنان و برشمردن ویژگیهای ایشان، آمده است:
أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ (مؤمنون: 10 - 11)
آنانند که خود وارثانند؛ همانان که بهشت را به ارث مىبرند و در آنجا جاودان مىمانند.
اینجا نیز با ابهام در معنای وارث روبهرو هستیم. مؤمنان وارث چه چیزی هستند و چرا؟ آیا وراثت اینان به معنای تعلق گرفتن بهشت به ایشان است؟ اگر اینگونه است، چرا تعبیر وراثت به کار گرفته شده است؟
3. ارث در ارتباط میان اولیای خدا: تعبیر ارث و وراثت در مواردی نیز به بحثهای کلامی راه یافته است. در داستان خلافت شیخین، پس از غصب فدک و تصرف در میراث رسول، ابوبکر در گفتوگو با حضرت زهرا ارث بردن اولاد پیامبران از آنان را انکار کرد و برای ادعای خود، به حدیثی استناد نمود. زهرای اطهر در پاسخ، به آیاتی اشاره فرمودند که از ارث بردن سلیمان از داوود و یحیی از زکریا دلالت دارد:
وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ. (نمل: 16)
يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً. (مریم: 6)
در گفتوگوهای راجع به امامت، برخی با استناد سیاق آیات مزبور، این وراثت را به معنای به ارث رسیدن اموال ندانستهاند و برخی دیگر در پاسخ، به ظاهر تعبیر ارث در این دو آیه استناد کرده و استدلال حضرت زهرا را تام و تمام میدانند.
بیشک سخن زهرای اطهر کاملاً به ظاهر کلام خدا مستند است و قطعاً وراثت به شکل متعارف آن میان سلیمان و داوود و میان یحیی و زکریا برقرار بوده است. اما سیاق آیات، حکایت از آن دارد که معنایی گستردهتر از وراثت در این آیات مراد شده و نباید آن را در مصادیق متعارف وراثت محصور کرد. وراثت در این معنای وسیع، مورد بحث ماست؛ معنایی که مصادیق آن فراتر از مایملک فرد متوفی خواهد بود.
4. وراثت ائمه اطهار: شاید آشناترین تعابیر درباره وراثت، فقرات زیارت وارث باشد. در این زیارت میخوانیم:
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى کَلِيمِ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِيبِ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عَلِيٍّ حُجَّةِ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ الْحَسَنِ الدَّاعِي إِلَى اللهِ.
در این فقرات، حسین بن علیرا با وصف وارث خطاب مینماییم و به او با عنوان وارث آدم و انبیای اولوالعزم و وارث علی و حسن سلام میکنیم. پرسش این است که امام حسین وارث چیست و چه چیزی را از انبیای بزرگ پیشین و امامان پیش از خود به ارث برده است؟
مشابه این تعبیر، در زیارت جامعه کبیره در مورد تمامی امامان معصوم نیز وارد شده که از شمول این تعبیر به تمامی ایشان حکایت میکند.
5. وراثت عالمان دین: آخرین کاربرد درخور توجه این تعبیر، در روایت مشهور «العلماء ورثة الانبیاء» است که در کتابهای روایی شیعه و اهلسنت دربارۀ علما وارد شده است (صفار، 1404: ج1، 11؛ جرّاحی عجلونی، 1408: ج2، 64). در این روایت، عالمان وارثان انبیا تلقی شدهاند و البته برخی روایات دیگر، این وراثت را به وراثت علمی تفسیر کردهاند. اما آیا این وراثت محصور در علم است؟ همچنین جای این پرسش نیز هست که وراثت علمی یعنی چه؟ آیا مطالعۀ سخنان انبیای الهی به منزلۀ وارث آنان شدن است؟
برای پاسخ به سؤالات فوق، باید نخست اشارهای به مفهوم لغوی وراثت داشت. راغب، وراثت را انتقال اندوخته دیگری به فرد میداند؛ انتقالی نه بر پایۀ عقد یا چیزی همانند آن. مصداق روشن این دست به دست شدن اندوختهها را در انتقال اموال متوفی به بازماندگان میتوان دید. این انتقال، معمولاً بر اساس نوعی رابطه میان ارثگذارنده و وارث رخ میدهد. همچنین تعبیر ارث، در جایی به کار میرود که فردی که از او ارث به جای مانده، حیات خود را از دست داده باشد.
اکنون به تأمل در کاربردهای متفاوتی میتوان پرداخت که پیشتر در باره کلمۀ وراثت به آن اشاره کردیم.
خدا را میتوان وارث اقوام دانست؛ زیرا آنچه متعلق به افراد و گروههای مختلف است، پس از رفتن آنان برای اوست که همواره باقی است و تمامی زمین عاقبت از دست همگان خارج خواهد شد و خداوند وارث همگان خواهد بود.
همچنین میراث آسمان و زمین را میتوان متعلق به او دانست؛ زیرا میراث، چیزی است که از دستی به دستی دیگر تحویل میشود و همۀ آنچه دست به دست میان نسلها میگردد، متعلق به اوست.
البته تعبیر قرآن که خداوند زمین و هر کس را که در آن است ارث خویش خوانده، قدری غریب به نظر میرسد؛ اما اگر ظرف این ارثبری را پس از پایان زندگی و پایان حیات بشر بر زمین بدانیم، غرابت برطرف خواهد شد؛ زیرا هم زمین و هم ساکنان بر آن پس از پایان دورۀ خویش، در دار تکلیف همگی کاملاً در اختیار پروردگار قرار میگیرند. خداوند در سورۀ انبیاء (: 89) «خیر الوارثین» خوانده شده است. خیریت وارث از نگاه ارثگذار، در این است که از ارث به خوبی بهره برد و به مصلحت میراث و ارثگذار توجه داشته باشد. پروردگار با توجه به حکمت، قدرت و محبتش نسبت به بندگان، بهترین کسی است که وراثت را میتواند بر عهده گیرد.
اما بحث سورۀ مؤمنون در مورد وراثت مؤمنان، سخنی دیگر است. در این سوره، ابتدا از رستگاری مؤمنان خبر داده، سپس از ویژگیهایی گزارش میدهد که یا نشانه رستگاریاند و یا سبب آن. این ویژگیها هر یک به جنبهای از جنبههای زندگی مؤمن و بعدی از ابعاد او اشاره دارد: خشوع او در نمازش، هدفمندی او در انتخاب، تلاش او برای رشد و پاکی خودش و دیگران، حراست خویش از تعرض و تجاوز به حریمهای دیگران، پاسداری از امانتها و تعهد، محافظت از نماز و ارتباط با خدا.
قرآن در ادامه، اینان را وارثان میخواند و اینکه بهشت برین را به ارث میبرند و در آن ماندگارند. مراد از فردوس، بوستانی است که هر آنچه بستانهای دیگر دارند، در خود جای داده است. مؤمنان وارثان فردوسند و ثمرۀ تمام خوبیها را در اختیار میگیرند؛ زیرا بذر همۀ خوبیها را در این عالم کاشتهاند؛ خوبیهایی که قرآن در سورۀ مؤمنون از آن خبر داده است.
سورۀ مؤمنون اینان را وارثان خوانده است، آن هم با بیانی که نوعی حصر را میرساند. شاید بتوان وراثت اینان را وراثت خوبیها دانست. با این تعبیر زیبا، از خوبیها بهمثابۀ اموری سخن گفته شده که از گذشتگان به مؤمنان میرسد و با وجود این خوبان است که این خوبیها باز هم مالکی خواهند داشت. آنچه در آیۀ بعد درباره وراثت اینان از فردوس گفته شده، با همین بیان تناسب دارد؛ زیرا میوههای بهشتی جلوۀ خوبیهای همین دنیاست و فردوس، جایگاهی است که همۀ این خوبیها در آن حاضر است. مؤمنان وصفشده در این سوره، وارث همه خوبیها هستند؛ یعنی وارث فردوس برین که جلوۀ همه خوبیهاست.
قرآن در جایی دیگر، زمین را ارث بندگان صالح خدا دانسته است؛ یعنی زمین در دست آنانی قرار میگیرد که عبدبودن را برگزیده و به شایستگی رسیدهاند.
همانطور که گفته شد، تعبیر وراثت در ارتباط میان برخی انبیای الهی مانند سلیمان و داوود و همچنین یحیی و زکریا در قرآن وارد شده و در روایات نیز از این تعبیر، در تبیین رابطۀ میان علما و انبیا استفاده گردیده است. تعیین اینکه چه چیز از پیامبرانی چون داوود به اوصیا منتقل شده یا از انبیا به علما به ارث رسیده، به بحثی گستردهتر نیاز دارد.
وراثت اولیا
این بحث را با توجه به نوع بیانات روایی و قرآنی، در سه قسمت میتوان دنبال کرد:
1. وراثت اولیا از یکدیگر
قرآن از وراثت برخی انبیا از برخی دیگر خبر داده است؛ وراثت یحیی از زکریا و وراثت سلیمان از داوود.
تعبیر وراثت در این موارد، مصادیق متعارف آن یعنی ارث بردن از اموال متوفی را دربر میگیرد. اما سیاق این آیات، بهگونهای است که به نظر میرسد برای وراثت در این آیات، باید معنای گستردهتری در نظر گرفت.
در مورد زکریا و یحیی، خداوند از نگرانی زکریا خبر میدهد؛ نگرانی از ارثیۀ خویش و ارثیۀ آلیعقوب. او برای پس از خود نگران این ارثیه است. او اطمینانی به موالی یا به تعبیر دیگر، همراهان و اهل ولایت خویش ندارد و برای پس از خود، نگران شیوۀ رفتار آنان با ارثیۀ خویش و آلیعقوب است. او پس از دیدن اعجاز حق و رزق بیحساب خدا برای مریم امیدوارانه به محراب عبادت و دعا شتافته، از خداوند درخواست میکند که به او ولی و سرپرستی ببخشد که بار این ارثیه را بر دوش کشد.
نگرانی زکریا در مورد ارثیۀ خویش و ارثیه آلیعقوب، این سؤال را به ذهن میآورد که این ارثیه چیست؟ آیا اموال پرقیمتی به جای میماند که زکریا نگران تضییع آنهاست؟ مگر نگهداری از ارثیۀ مالی آلیعقوب به عهدۀ زکریاست و مگر این اموال در دست فرزندان و نوادگان یعقوب قرار ندارد؟
ارثیۀ ارزشمند خاندان یعقوب و همچنین ارثیۀ زکریا، متعلقات غیرمادی آنهاست. این متعلقات، یعنی آثار وجودی و تربیتی آن بزرگواران است که پس از وفات ایشان، به سرپرستی نیاز دارد؛ سرپرستی که بتواند از این آثار مراقبت کند و راه آن بزرگواران را ادامه دهد.
زکریا در دعای خویش از خدا میطلبد که از نزد خویش سرپرستی به او ببخشد. از دعای او میتوان دو ویژگی را برای وارث زکریا دریافت: 1. نزدیکی به خداوند، 2. ولیّ بودن او. زکریا همچنین از خدا میخواهد که آن سرپرست را مورد پسند و مرضی خویش قرار دهد. وارث زکریا و آلیعقوب، باید ولیّ مقرب خدا باشد و در مسیر رضایت پروردگار قرار گیرد.
وراثت سلیمان از داوودنیز باید در معنایی گسترده تفسیر شود:
وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ عِلْماً وَ قَالَا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ * وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَ قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ. (نمل: 15 و 16)
قرآن از علمی که به حضرت داوود و سلیمانداده شده و از سخنان آنان در حمد پروردگار میگوید و سپس از ارث بردن سلیمان از داوود سخن به میان میآورد. در ادامه نیز سلیمان در خطاب به مردم، از آموختههایش و از آنچه به او داده شده خبر میدهد. آیا بحث ارث سلیمان از داوود را به ارث رسیدن اموال داوود به سلیمان میتوان محدود کرد و آن را شامل منصب و جایگاه داوود ندانست؟
2. وراثت ائمه از انبیای اولوالعزم
زیارت وارث، از ارثیهای خبر میدهد که از حضرات آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد و از امام علی و امام حسن به امام حسین رسیده است. از میان انبیا، بهجز حضرت آدم، از کسانی نام برده شده که اولواالعزم بوده و بزرگترین رسالتها را بر دوش داشتهاند. در روایات نیز این تعبیر آمده است:
نَحْنُ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ نَحْنُ وَرَثَةُ أُولِي الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ (صفار، 1404: ج1، 119).
اگر وراثت را به معنای نشستن در جایگاه متوفی بدانیم و حراست از آثار وجودی متوفی را بر عهده وارث تلقی کنیم، در این صورت وراثت در این سخنان، به معنای تصدی مسئولیت و عهدهداری امامان معصوم نسبت به پیامبران خواهد بود؛ مسئولیت در برابر تمامی آثار وجودی ایشان و ادامه یافتن مسیر حرکت آن بزرگان.
3. وراثت علما از انبیا
مفهوم بلند وراثت در دایرۀ غیرمعصومان نیز مصداق دارد. در روایاتی متعدد، از عالمان دینی به عنوان وارثان انبیا نام برده شده است (قزوينی، 1395: ج1، 81؛ سجستانی، 1410: ج2، 175؛ ترمذی، 1415: ج4، 153؛ هیثمی، 1408: ج1، 126). آنچه پیامبران با خود آوردند، آگاهیهای تازهای بود که هدفی تازه را نشان میداد و راهی نو را در برابر بندگان خدا میگشود. عالمان دینی، حاملان این آگاهیهای تازه هستند و همان باری را بر دوش میکشند که بر دوش پیامبران بود.
پیامبران خدا، آگاهانی بودند که وظیفۀ ارتباط با خلق، تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم آنان را بر عهده داشتند. عالمان دینی نیز همان آگاهیها را در دل و همان وظایف را بر دوش دارند. اینان به اقتضای درک دقیقشان از دین، امانتدار رسولان خدا هستند تا پیام ایشان را از گرد و غبار ایام محفوظ و از تحریفها و زیادهگوییها مصون دارند.
آنچه این امانت را مخدوش میکند، وارد شدن آنان به دنیاست. دنیای هر کس رنگی دارد و شهوت هر صنف چهرهای. آنچه فقیهان را به خود میخواند، شیرینی قدرت است؛ قدرتی که گاه در جایگاهی اجتماعی جلوه میکند، گاه در همراهی سلطانی و گاه حتی در به چنگ آوردن ثروتی. آنجا که فقیه در پی قدرت افتاد، دیگر نباید او را امانتدار رسولان الهی دانست و باید از او ترسید که اکنون شهوت قدرت و اقتضائات رسیدن به جاه و مکنت، میتواند فقه و فقاهت را به عملگی قدرت کشاند و دین را تسلیم مذبح دنیا سازد.
وارثان در عصر غیبت
امام عصر وارث انبیای اولوا العزم
در زیارت وارث خواندیم که امام حسین وارث ارثیۀ آدم ابوالبشر و وارث تمامی انبیای اولوالعزم است. باز خواندیم که «نَحْنُ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ نَحْنُ وَرَثَةُ أُولِي الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (صفار، 1404: ج1، 119). تعبیر وراثت در این سخنان، تصدی مسئولیت و عهدهداری امام نسبت به پیامبران گذشته را یادآور میشود؛ مسئولیت در برابر تمامی آثار وجودی ایشان و ادامه یافتن مسیر حرکت آن بزرگان.
پذیرش این نقش برای معصومان به این معنا خواهد بود که هر امام در عصر خویش، در جایگاه پیامبران خدا قرار گرفته، عهدهدار حراست از آثار وجودی آنها خواهد بود. این جایگاه در عصر حاضر، در اختیار امام زمان است و ایشان حراست و سرپرستی تمام خوبیهایی را به عهده دارند که از انبیای پیشین بر جای مانده است. سرپرستی این خوبیها هم به معنای تلاش برای تداوم آنهاست و هم به معنای گسترش آنها و حتی تعمیق آنها.
امام عصر فقط عهدهدار حفظ شیعه و تشیع نیست، بلکه او بر جای آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی نشسته و وظیفۀ حراست از آموزههای آنان و حفاظت از پیروان آن آموزهها را نیز بر دوش دارد. او امام و وارث همۀ خوبیهاست و تکلیفی به سنگینی بار انبیای اولواالعزم بر دوش دارد.
اما وراثت خوبیها و عهدهداری میراث سلف صالح، بر دوش تمامی کسانی است که به آگاهی رسیده و همپیمان با پیامبران شدهاند. آری، حجت خدا محور هدایت است و این قافله جز با امیری او در ظلمت غیبت به جایی نمیرسد؛ اوست که بذرها را در دلهای آماده میکارد؛ اوست که هجومهای ویرانگر را میشکند؛ اوست که باغبانی میکند و با زمزمهها و زمینهها و آفتزداییها، از گلهای خود مراقبت مینماید و از بیوفاییشان برنمیآشوبد و با سینهای پرمهر، چشمانتظار بلوغشان نشسته است.
اما ولیّ خدا در عصر غیبت، به زبانهایی نیاز دارد که سخن او را بگویند و حجت او بر مردمان باشند.
عالمان دینی؛ وارث و حجت
گفتیم که عالمان نیز وارث انبیا هستند. اما میراث اینان چیست؟ امام صادق سخنان انبیا را میراث آنان میشمارد:
إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ شَيْئاً مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ؛ (کلینی، 1365: ج1، 32)
عالمان وارثان پیامبران هستند و دلیل آن این است که انبیا، درهم و دیناری به ارث نمیگذارند و صرفاً سخنانی از سخنانشان را به ارث میگذارند. پس هر کس چیزی از آن را برگیرد، بهرۀ سرشاری برده است. از اینرو بنگرید این آگاهیتان را از چه کسی میگیرید. پس به راستی در میان ما اهلبیت در هر نسلی، عادلانی هستند که تحریف غلوکنندگان و مدعیان دروغین و مصداقنمایی نادانان را از آن کنار میزنند.
اینان وارثان انبیا هستند و میراثداری آنان همین حفظ طراوت و سلامت و اصالت پیام دینی است. عالمان وارث در این حدیث، همان کسانی هستند که در میان اهلبیت جای دارند و این میراثداری را پیشه میکنند.
امام صادق در سخنی دیگر، از رسول خدا چنین نقل میکند:
مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً، سَلَكَ اللهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ، وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِهِ، وَ إِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ، وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ؛ إِنَ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً، وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ، أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ. (همو: ج1، 82 - 83)
رسول خدا از پرباری راهی میگویند که برای رسیدن به علم طی میشود و خدا سالک آن را به راه بهشت میبرد و ملائک چنان از طالب علم خشنودند که بالهایشان را زیر پای او میگسترانند و از اینکه هرکس در آسمان و زمین است برای جویندۀ علم طلب مغفرت میکند و اینکه برتری عالم بر عابد، همانند برتری ماه کامل است بر ستارگان آسمان. رسول خدا در پایان این سخن، وراثت علما از انبیا را اعلام میفرماید و اینکه انبیا از خود درهم و دیناری به جای نمیگذارند و میراثشان آگاهی است و کسی که از این میراث برگیرد، بهرۀ سرشاری گرفته است.
عالمان دین همانند ماه، در تاریکی دنیا نورافشانی میکنند و پردههای جهل را کنار میزنند. اینان فقط حاملان این آگاهیها نیستند، بلکه وارثان پیامبر، این آگاهیها را در هدایت و تربیت به کار میگیرند. وراثت اینان در درک و فهم پیام دینی و تربیت و تعلیم دیگران در پرتو آن جلوه میکند.
این حدیث جلب رغبتی دارد و ایجاد دقتی؛ رغبت برای کسب آگاهیهای دینی و دقت در شناخت کسانی که برای تحصیل این آگاهیها به سراغشان میرویم.
پیامبر خدا در سخنی دیگر، شئون عالمان را اینچنین ترسیم میفرماید:
العلماء مصابيح الأرض و خلفاء الأنبياء و ورثتى و ورثة الأنبياء؛ (عجلونی، 1408: ج2، 64)
عالمان چراغهای زمین هستند و جانشینان انبیا، و وارثان من هستند و وارثان انبیا.
عالم دینی در تعبیر رسول خدا نوری است که صبح را به شب تاریک زمین ارمغان میدهد. این بیان، عالم را بر اساس نورافشانی و زدودن شب و ظلمت تعریف میکند و اینچنین عالمی را جانشین پیامبران میداند.
جانشینی پیامبران به معنای تصدی اموری است که بر عهدۀ آن بزرگواران بوده و قرآن از آن حکایت دارد: يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ (جمعه: 2)؛ برخواندن آیات حق بر مردم و تزکیه ایشان و تعلیم کتاب و حکمت. اما کار عالمان به اینها پایان نمیگیرد و تعلیم و تربیت، به شکلگیری مجتمعی از هدایتیافتگان میتواند بینجامد و عالم دین بهمثابۀ جانشین پیامبر، موظف است تا سنتهای پیامبران را در تمامی عرصههای تازه نیز زنده کند.
عالم دین وارث رسول خدا نیز هست و عهدهدار هر آن چیزی که از او بر جای مانده. رسول از ماترک ارزشمند خود در حدیث ثقلین خبر داده است: کتاب خدا و عترت پیامبر. عالم دین وراث این دو است و عهدهدار حفظ و ارتقای جایگاه این دو. عالم دینی هم وارث پیامبر اسلام است و هم وارث دیگر پیامبران. او وارث تمامی آثار وجودی آن بزرگان است و متعهد در قبال آثار هدایت و تربیت و تمامی خوبیهای به جای مانده از ایشان. او در قبال این همه مسئول است و این یعنی عهدهداری او در برابر پیروان همۀ ادیان آسمانی.
وراثت جلوهای است از نگاه دینی به تاریخ انسان و تاریخ هدایت؛ وراثت، تاریخ مجاهدتهای اولیای خداست از آدم تا خاتم و تا به امروز. از این زاویه، خوبیهایی که با آدم در زمین آغاز شد و جریان هدایتی که از او پدیدار گردید، باقی ماند و در هر دوره، ولیّ مهربان و شایستۀ دیگر، عهدهدار تداوم آن شد؛ ولیّ مقربی که تمامی آنچه از اولیای قبلی بر جای مانده بود، همانند ارثیهای در اختیار گرفت و تداوم، توسعه و تعمیق آن را سامان داد.
داستان وراثت، در عصر غیبت نیز ادامه دارد و حجت بزرگ خدا محور آن است که اینبار در پس پرده غیبت، همۀ اموری را بر عهده دارد که بر دوش پیامبران بزرگ خدا بود. این حجت خدا، وارث تمام خوبها و خوبیهای گذشتگان است و بر جای همۀ خوبان نشسته است. در پرتو امامت و هدایت او، عالمانی تربیت میشوند که حامل آگاهیهای پیامبرانه هستند و یاران ولیّ خدا در حفظ و حراست از ارثیۀ بزرگ پیامبران الهی.
منابع
1. ابنفارس، ابوالحسين احمد، معجم مقاييس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.
2. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
3. ترمذی، محمد بن عيسى بن سورة، الجامع الصحيح (سنن الترمذی)، بیروت، دار إحياء التراث العربی، 1415ق.
4. جرّاحی عجلونی دمشقی، اسماعيل بن محمد، کشف الخفاء و مزيل الإلباس عمّا اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس، تحقيق: أحمد القلاش، بيروت، مؤسّسة الرسالة، 1408ق.
5. حلّی (ابنطاووس)، سيدرضی الدین علی بن موسی، الإقبال بالأعمال الحسنة، تهران، دارالکتب الإسلامية، چاپ دوم، 1367ق.
6. راغب اصفهانى، ابوالقاسم حسين بن محمد، المفردات فی غريب القرآن، بیروت، دارالعلم، چاپ اول، 1412ق.
7. سجستانی ازدی، ابیداود سلیمان بن اشعث، سنن أبی داود، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزيع، 1410ق.
8. صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، انتشارات کتابخانۀ آيتالله مرعشى، 1404ق.
9. عجلونی، یاسین، کشف الخفاء، بیجا، بینا، 1408ق.
10. فیومی (ابنماجه)، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، تهران، دارالرضی، بیتا.
11. قزوینی، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجة، تحقیق: محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق.
12. کلينی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامية، 1365ش.
13. متقی هندی، علی، کنز العمّال فى سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق.
14. مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1419ق.
15. مصطفوى، حسن، التحقيق فی کلمات القرآن الکريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
16. نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408ق.
17. هیثمی، نورالدین علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بيروت، دارالکتاب العربی، 1408ق.